کتاب عشق در تبعید
معرفی کتاب عشق در تبعید
کتاب عشق در تبعید نوشتهٔ بها طاهر و ترجمهٔ خدیجه رسولی است. انتشارات افراز این رمان عربی را منتشر کرده است.
درباره کتاب عشق در تبعید
کتاب عشق در تبعید (الحب فی المنفی) یکی از آثار برجستهٔ بها طاهر نویسندهٔ سرشناس مصری است. فاجعهٔ کشتار «صبرا» و «شتیلا» در سال ۱۹۸۲ موجب شد بهاء طاهر به نگارش رمانی بپردازد که بهخوبی گویای ابعاد وسیع این فاجعه باشد. نگارش این رمان از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۵ بهطول انجامید و در سال ۱۹۹۵ جایزهٔ بهترین رمان سال مصر به آن تعلق گرفت. این رمان تاکنون مورد توجه و تحسین بسیاری از شخصیتهای فرهنگی و منتقدان ادبی قرار گرفته است. «فاروق عبدالوهاب»، مترجم بسیاری از آثار فاخر ادبیات عرب، این کتاب را بهانگلیسی برگرداند که ابتدا انتشارات دانشگاه آمریکایی قاهره در سال ۲۰۰۱ آن را منتشر کرد و سپس Arabia Books لندن به تجدیدچاپ آن مبادرت کرد. همچنین خانم پائولا ویویانی، آن را بهایتالیایی ترجمه کرد که بهدنبال آن در سال ۲۰۰۸ بهاء طاهر برای این رمان به جایزهٔ «فرانچسکو آلزیاتور» ایتالیا دست یافت.
بهتصویر کشیدن وضعیت اندوهبار فلسطین بهویژه کشتار صبرا و شتیلا و محکوم کردن ناتوانی اعراب در واکنش به این حادثه، از جمله عواملی بودند که موجب شدند جایزهٔ آلزیاتور به این رمان تعلق گیرد. اتحادیهٔ نویسندگان عرب (اتحادالکتابالعرب) در سال ۲۰۰۷ فهرستی از ۱۰۵ رمان برتر عربی در قرن بیستم منتشر کرد که رمان عشق در تبعید در رتبهٔ نوزدهم آن قرار داشت. عشق در تبعید رمانی رئالیستی است که درعینحال، جنبههای رمانتیک کمنظیری در آن دیده میشود. در این رمان مهمترین مسائل جهان در دهههای ۶۰ تا ۸۰ م، بهویژه در کشورهای اروپایی و جهان عرب، بررسی شدهاند و شیوهٔ روایت داستان بهگونهای است که آسیبهای سیاسی و اجتماعی این دوران را بهخوبی به خواننده منتقل میکند، ازجمله انقلاب ۱۹۵۲ جمال عبدالناصر و پیامدهای آن، کودتای انور سادات و سیاستهای سرکوبگرانهٔ او، کشمکشهای دو جناح چپ و راست، تبعیض نژادی و تعامل ظالمانه با مهاجران در جوامع اروپایی، و از همه مهمتر مسألهٔ فلسطین، جنگ داخلی لبنان و کشتار صبرا و شتیلا.
این رمان از تجربهٔ شخصی به شعور جمعی میرسد. همهٔ حوادث آن در بستر عشق راوی داستان (یک روزنامهنگار میانسال مصری) به یک زن جوان اروپایی شکل میگیرد. بنابراین از یک سو تعامل فرهنگی شرق و غرب در آن دیده میشود و از سوی دیگر از طریق نشان دادن حزن و اندوه شخصیتها، احساس ظلم و نیاز به ایجاد تحول در این وضعیت ظالمانه به خواننده القا میشود. ترویج حس انساندوستی و برادری و برابری میان نژادهای گوناگون از دیگر زیباییهای این رمان است. بنابراین با توجه به تمام ویژگیهای یادشده، این رمان را میتوان یکی از آثار برترِ ادبیات عرب و حتا ادبیات جهان بهشمار آورد.
خواندن کتاب عشق در تبعید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی عرب و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره بها طاهر
بها طاهر (بهاء طاهر) در سال ۱۹۳۵ در قاهر به دنیا آمد. او نویسنده و نمایشنامهنویسی مصری است. پدر و مادرش از اهالی جنوب مصر بودند. در سال ۱۹۵۶ از گروه تاریخ دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه قاهره فارغالتحصیل شد و در ۱۹۷۳ از همان دانشگاه، دیپلم پژوهشهای عالی در روزنامهنگاری و نیز دیپلم پژوهشهای عالی تاریخ معاصر را دریافت کرد. تا سال ۱۹۷۵ در شبکهٔ دوم رادیوی مصر که خود از بنیانگذاران آن بود، به کار ترجمه و کارگردانی نمایش و گویندگی پرداخت. در سال ۱۹۷۵ در مصر ممنوعالقلم شد و ناچار کشورش را ترک کرد و تا سال ۱۹۸۱ بهعنوان مترجم در کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی در رفتوآمد بود. از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۵ در ژنو بهعنوان مترجم برای سازمان ملل متحد کار کرد. سال ۱۹۹۵ به مصر بازگشت. رمانهای «واحهٔ غروب» و «عشق در تبعید» و کتاب «زمستان ترس» (انتشارات ناهید) حاوی یک رمان و چهار داستان کوتاه به قلم او است.
بخشی از کتاب عشق در تبعید
«او که غم و اندوه در صدایش هویدا بود، گفت: «ممنونام که به من دلخوشی میدهی؛ اما درحقیقت اگر وضعیتم به همین منوال باشد، گمان نمیکنم به سی سال هم برسم. از بچگی درسم از همه بهتر بود؛ پدرم به من میبالید و انتظار داشت آیندهٔ درخشانی داشته باشم. از بچگی عاشق روزنامهنگاری بودم. در دبیرستان گویندهٔ رادیوی مدرسه بودم. برای همهٔ روزنامهها و مجلات ظهر، مقاله ارسال میکردم. بعضی از آنها در صندوق خوانندگان بهچشم میخوردند. در سالهای اول و دوم دانشگاه، دانشجوی ممتاز بودم. روزنامهٔ دیواری که از سیر تا پیازِ آن را خودم مینوشتم، هر هفته شنبهها روی دیوار نصب میشد و همهٔ دانشجوها را بهخود جذب میکرد. حتا دانشجوهای دانشکدههای دیگر هم برای خواندن آن میآمدند. اسمش را گذاشته بودم ندیم. تلاش کرده بودم در آن از شیوهٔ شوخی و نکوهش استفاده کنم. برای همین دانشجوها احساس میکردند با سایر روزنامهها متفاوت است، یعنی با روزنامههایی که آن روزها، سالهای ۷۵ و ۷۶، دانشگاه را پُر کرده بودند. پدرم تیتر موضوعات را با خط ثُلث و با قلم قرمز مینوشت و در انتشار هر شماره با نظراتش با من مشارکت میکرد...»
ناگهان سکوت کرد. فکرش به زمانهای دور پَر کشیده بود. پس از مدتی طوریکه انگار با من نیست، گفت: «دلم برای پدرم تنگ شده...»
خواستم او را از این افسردگی که بهجانش افتاده، بیرون بیاورم. برای همین از او پرسیدم: «آن روزها در روزنامهات دربارهٔ چهچیزهایی مینوشتی؟»
نشاط و سرزندگی کمکم دوباره به صدایش برگشت: «دربارهٔ همهٔ چیزهایی که در کشور بهوقوع میپیوست. عشق به عبدالناصر را از پدرم بهارث برده بودم. او مدیر یکی از شرکتهای بخش عمومی بود، اما حتا یک بار هم دستش را بهسوی مال حرام دراز نکرده بود. حتا پس از بازنشستگیاش هم ما با گذشتهای درخشان زندگی میکردیم. حقوق بازنشستگی برای ما کافی بود و اضافه هم میآمد، منظورم اوایل بازنشستگی است. وقتی دیدم بعد از مرگ عبدالناصر چهاتفاقی برای ما افتاد، عشقم نسبت به او بیشتر شد. میدیدم پدر پیرم با آن مبلغ بازنشستگی که دیگر ارزشی نداشت، چه رنجی میکشید تا به امور ما سروسامان بدهد. این درحالی بود که در هر گوشهای دزدهای تازهای سبز میشدند. دربارهٔ این مسائل در روزنامهدیواری مینوشتم. وضعیت انسان سادهای مانند پدرم را در دوران عبدالناصر با وضعیتی که در عصر فضای باز سیاسی به آن دچار شده بود، مقایسه میکردم. خودم هم برای شورای صنفی دانشجویی نامزد شدم و رأی آوردم. در همهٔ اعتصابها و تحصنهایی که آن روزها رخ میداد، شرکت کردم... اما پس از آن گروههایی آمدند که عباپوش بودند و دولت دست آنها را علیه ما باز گذاشته بود. هرگاه روزنامههایمان را نصب میکردیم، آن را پاره میکردند. اگر مقاومت میکردیم، ما را با باتومهای آهنی کتک میزدند، آن هم جلوی چشم نگهبانان دانشگاه که تنها از خودشان حراست میکردند.» »
حجم
۲۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه