کتاب تولد آفتاب
معرفی کتاب تولد آفتاب
کتاب تولد آفتاب نوشتهٔ فاطمه فهیمی است. انتشارات نظری این مجموعه داستان کوتاه با موضوع ۸ سال جنگ میان ایران و عراق را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب تولد آفتاب
کتاب تولد آفتاب چندین داستان کوتاه را در بر گرفته است. همهٔ این داستانها با موضوع ۸ سال جنگ میان ایران و عراق نوشته شدهاند. این داستانها به پارهای از اعتقادات، منشها، مرام و سلوک انسانهایی که در آن برههٔ زمانیْ از خود گذشتند و راهی دفاع از خاک وطن شدند، پرداخته است. عنوان برخی از این داستانهای کوتاه عبارت است از «دانهای خرما»، «که عشق آسان نمود اول...»، «پنجمین مزار»، «به همین سادگی...» و «دفاع مقدس و دیگر هیچ!».
داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب تولد آفتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تولد آفتاب
«به اندازه دو اتوبوس جوونهای بسیجی بودیم که به منطقه اعزام شدیم. وقتی به مقصد رسیدیم، تا چشم کار می کرد بیابون بود.
البته گوشه و کنار، چند سنگر هم به چشم می خورد که معلوم بود به تازگی ساخته شده بودن؛ چون هنوز چند سرباز مشغول چیدن کیسه های شن بر روی هم، دیده می شدن.
ده دقیقه از رسیدنمون نگذشته بود که دیدم سربازی از بالای کامیون به همه اشاره می کرد دور هم جمع بشیم. بعد از اینکه تقریبا همگی جمع شدیم، آقایی سفید رو و چهار شونه، هیکلی ولی خوش اندام که به سر دوش لباسش چند تا ستاره چسبیده بود و از قرار فرمانده یگان ما بود، جلو اومد؛ از سرباز بالای کامیون تشکر کرد و از او خواست تابه بقیه ملحق بشه.
با صدای بلند حرف میزد تا همه ما صداش رو بشنویم. بعد از سلام و خوش آمد گویی به خاطر قبول دعوت حق برای دفاع، به کامیون نظامی که داخلش چندین بسته وجود داشت، اشاره کرد و گفت:ما برای ثبت حقایق جنگ و دلاوریهای شما، به خودتون احتیاج داریم؛ قرار بر این شده بیست دوربین سوپرهشت با دو حلقه فیلم در اختیار داوطلبانی بزاریم که وظیفه ثبت وقایع قبل و بعد از عملیات رو به عهده می گیرن و...
فرمانده کلی حرف زد و در این مورد توضیح داد و در آخر صحبتهاش گفت:اگر این کار ارزشش بیشتر از جنگیدن با دشمن نباشه، کمتر نیست.
اولین داوطلب من بودم؛ چرا که همیشه فیلمبرداری برای من کار خیلی جذاب و مهیج بود و صد البته گرفتن فیلم از صحنه های واقعی و مستند جنگ می تونست جذابتر باشه و ثبت این حقایق انکارناپذیر، حتما در آینده کمک بزرگی بود برای فهمیدن و درک تمام زحمات رزمندگان اسلام. بسیجیانی که فقط به دفاع فکر می کردند.
اسم گروه داوطلبین چهل شاهد بود.
ما بجای اسلحه، دوربین به دست گرفته بودیم. در جریان یکی از عملیاتها بودیم؛ خورشید درست وسط آسمون بود.
من از پشت لنز دوربین از کارها و حرفهای بچه ها فیلم می گرفتم. همچنان مشغول کار بودم که در حدود پنجاه قدمی، چیزی روی زمین برق زد و نوری ساطع شد.
کنجکاو شدم و با حالت سینه خیز، آهسته آهسته به سمت نور حرکت کردم. به منبع نور که نزدیک شدم، حسابی جا خوردم.
در قوطی حلبی کنسرو زیر آفتاب، باعث ایجاد نور شده بود. هنوز از در قوطی چشم بر نداشته بودم که صدایی توجهم رو جلب کرد. خوب گوش تیز کردم تا بهتر بشنوم. اینبار به دنبال منبع صدا می گشتم. کمی جلوتر رفتم. گودالی سر راهم بود که صدا از اونجا می اومد.
سه نفر سرباز عراقی اسلحه بدست داخل گودال نشسته بودن و به زبون عربی باهم صحبت می کردن.»
حجم
۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه