کتاب نصیب
معرفی کتاب نصیب
کتاب نصیب نوشتهٔ جلال دامغانی است و انتشارات آرنا آن را منتشر کرده است. این کتابْ مجموعه داستانهای ادبی جذاب از یک شخصیت حقیقی داستانی است.
درباره کتاب نصیب
نصیب داستان زندگی است با تمام فراز و نشیب، شادی و غم، داستانی از رشادتها، ازخودگذشتگیها، تجربهها و امیدهاست. این کتاب جلد اول از مجموعه خاطرات نویسنده ایثارگر و فرهنگی بازنشسته است که با قلمی روان و برخی اصطلاحات کرمانی به رشته تحریر در آمده است.
در گذشته، بازار قصهگویی رونقی داشته و شغل رسمی بوده و در این دوره هم بیشتر نشریات و مطبوعات برای جلب توجه خوانندگان به نقل داستانهای مهیج و رمانهای سراسر کذب میپردازند و یا داستانهای ساختگی مجلات خارجی را ترجمه مینمایند.
حال در این کتاب با داستانهای واقعی اندرز گرفتن خوانندگان از سرگذشت دیگران هدف اصلی مؤلف بوده و هر داستانی بهرهای وافر و نتیجهای اخلاقی فوق العادهای را دربر دارد؛ هیجان، شادی و غم، رشادتها ازخودگذشتگیها، امید و توکل و ایمان به خدا و رهایی از افسردگیهای روزمره از رازهای درونی این کتاب است.
بنابراین خواننده بهتر میفهمد و درک میکند که به راستی عالم دیگری فوق عالم ماده و طبیعت است تا برسد به اعتقاد و معاد و غیره، خواننده اعتمادش به این خانواده (اهل بیت علیهمالسلام) زیادتر و عقیدهاش به ایشان محکمتر میگردد.
از جمله منافع این کتاب آن است که شخص هر اندازه پست و از سعادت خود مایوس باشد یا در مصیبتها و شدائد فوق العاده واقع شده باشد با مطالعه این سرگذشتهای واقعی حالش درگرگون میشود و امیدش به خدایش زیادتر میگردد و برای سفر هولناکی که در پیش دارد توشهای تهیه میکند و گذشتهاش را جبران میکند.
خواندن کتاب نصیب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
امید است این کتاب مورد استفاده عموم واقع شده و ازخوانندگان عزیز بهره کافی از آن ببرند و توفیقی عنایت شود تا چاپ جلدهای بعدی در دسترس همگان قرار گیرد.
بخشی از کتاب نصیب
«پدر فوقالعاده با هوش بود بهترین آموزشی که دریافت داشته از اوست. پدر غلمبه و مبهم نویسی را تحمل نمیکرد. در زمانی که قلم در دست گرفتم و به مدرسه میرفتم مادام که انشاء برای دوران تحصیلم تکلیف داشتم هر چه مینوشتم به نزدش میبردم و آن را به صدای بلند میخواندم. او هر چند وقت یکبار از خواندن بازم میداشت و سوال میکرد منظورت از این جمله چیست من هم منظور را با عبارتی سادهتر بیان میکردم. پدر میپرسید: «چرا همانطور که اکنون شفاها گفتی نمینویسی؟». او میگفت: «تیر شکار پرندگان به سوی معنی تیراندازی مکن بلکه با تفنگ به سوی مطلبی که میخواهی بگویی تیر افکن.» بر این عادت به خاطر میآورم و روان مینویسم. البته در این مسیرها خوشی و راحتی هم زیاد است که بنویسیم و بیان کنیم ولی کیف لذت نوشتن مشکلتر است. اما تلخی شیرین در خاطرهها میماند و رحمت الهی هم عینی و مسجل و مستند میشود.
در یک روز جمعه با قرار قبلی با سپاهیان اطراف روستای خودمان قرار گذاشتیم تا برای گردش به مرکز شهر اراک سفر کنیم. ساعت ۸ صبح بود همگی در میدانی در شهر با هم ملاقلات کردیم. امروز «اکبر» اخوی را هم به همراه خود آورده بودم و هم قطارها با او خوش و بش کردند و هر کدام جداگانه احوالپرسی کرده و گفتمان میکردند. یکی از دوستان میگفت: اکبر آقا در کلاس ۴ خوب درس میخوانی؟ دلتنگی برای شهرت کرمان نمیکنی؟ هر کسی از هر دری سخنی با وی داشتند و او هم با لبخند جواب عاقلانه و دوست داشتنی میداد. او بچه زرنگ و خوش بیانی بود. برای هر کدام از دوستان من مطلبی و گزارشی در خور سن و سال خودش تعریف میکرد و آنها هم متقابلاً اظهار دوست داشتنی به وی ابراز میکردند و کم کم اکبر خودش را جدای از راه رفتن ما قرار داد و در دو متری پشت سر ما ۳ نفر قدم میزدیم و دیدنیهای زیبای خیابان و شهر را که بیشتر مد انتخاب ما بود نظر و تماشا میکردیم و تنها موردی که بسیار تا بسیار آزار میداد و در فکر گریز از آن بودیم هوای بسیار تا بسیار سرد و یخبندان بود.»
حجم
۵۱۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۵۱۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
نظرات کاربران
کتابی سرشار از پند همراه با واقعیت ، متنی بلیغ و رسا ، بیان اعجاز الهی و ساختار ذهنی برای خواننده به معنی واقعی کلمه است. در سایه ی ایزد منان مستدام و سلامت باشید.
خیلی کتاب روان و برابر با واقعیت و قابل لمس ؛داستان مادر مرد ،دیدار حاج قاسم ، د د ت و ... بسیار زیبا و دارای درس و پند