کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده
معرفی کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده
کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده نوشتهٔ رابرت فیشر و ترجمهٔ سروش حجره است و انتشارات لیوسا آن را منتشر کرده است. این کتاب کوششی از یک رؤیاپردازی بزرگسالانه است که پرواز انسان تا مراتب بالای آگاهی در زندگی را نشان میدهد؛ کوششی از امیدها، ناامیدیها، هیجانات، سرخوردگیها، اشکها و خندهها که بازتاب احساسات درونی است و میتواند تعالیم شگرف و درونی موجود در قصه را با طنزی لطیف به خواننده منتقل کند.
درباره کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده
رابرت فیشر در این کتاب به طرح واژهٔ نقاب میپردازد. در ابتدا، خواننده در مییابد که استفاده از نقاب برای تعامل با دنیای پیرامون، بسیار هم ضروری است. اما مشکل از جایی شروع میشود که فرد، شخصیت خود را با نقاب یکی میپندارد و دچار بحران هویت میشود و شخصیت اصلی خود را آهسته آهسته در پشت نقاب فراموش میکند. داستان تاکید دارد که یک نقاب وسیلهٔ دائمی نیست و انسان در مواقع غیرضروری باید آن را از خود جدا کند و خود را با آن یکی نپندارد. در غیر این صورت، چنان در لایههای آن محبوس میشود که کل ارتباطش با دنیای واقعی بیرون از خود را از دست میدهد و فقط یک معجزهٔ سفر قهرمانی میتواند او را نجات دهد.
هیچ داستان دیگری، نمیتواند همچون شوالیهای با زره زنگزده توانایی خلق تصاویری چنین رؤیایی و برقراری یک رابطهٔ عمیق و درونی با خواننده را داشته باشد.
کتاب شوالیهای با زره زنگزده، بیش از یک داستان است. تجربهای است که از ذهن انسان سرچشمه میگیرد و از آنجا ما را بهسمت قلب هدایت میکند و در نهایت، روح را میپروراند. کتاب، به شیرینی، رهایی از حصارهایی را به ما میشناساند که مانع شناختمان از خود هستند. اینکه چگونه خودِ واقعیمان را بشناسیم و دوست بداریم و همچنین ظرفیت و شایستگیهامان را در گرفتن و دادن عشق به ما میآموزاند.
این کتاب در امریکای شمالی بدون هیچگونه تبلیغاتی، بالغ بر هفتصد هزار نسخه فروش داشته است.
خواندن کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
آنچه زندگی را زیبا میکند ژرفای آن است، و آن چیزی نیست جز ژرفای وجود انسان. چنانچه نیاز داری که این زیبایی ژرف در یادت بماند، «شوالیهای با زره زنگزده» را بخوان.
اگر میخواهی اهمیت دوست داشتن خودت را دریابی، این کتاب را بخوان.
درباره رابرت فیشر
رابرت فیشر در امریکای شمالی، در نوشتن نمایشنامه و فیلمنامههای طنز و کمدی شهرتی فراوان دارد. او کارش را در رادیو نزد «گروچه مارکس» شروع کرد و همینطور نوشتههایی برای افرادی چون «باب هوپ»، «رِد اسِکلتون»، «جورج برن»، «جک بنی»، «آلان کینگ» و «لوسیل بال» دارد.
بخشی از کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده
«پیدا کردن جادوگر زیرک کار سادهای نبود؛ جنگلهای وسیعی را باید بهدنبال مرلین جستوجو میکرد. سوارکاری در طول شبها و روزهای متوالی، شوالیهٔ بیچاره را بیتوش و ناتوانتر میکرد. وقتی که بهتنهایی در جنگل سوارکاری میکرد، متوجه چیزهایی شد که پیشتر از آنها بیخبر بود. همیشه فکر میکرد برای کارهای سخت آمادگی دارد، اما اکنون در این جنگل توانایی تلاش برای زنده ماندن را هم نداشت.
از بخت بد، حتی تفاوت دانهها و گیاهان سمی و خوراکی را از یکدیگر تشخیص نمیداد. آشامیدن هم کار آسانی نبود؛ یکبار که سرش را داخل جویبار کرده بود، کلاهخودش پر از آب شد و چیزی نمانده بود که خفه شود. از هنگامی که وارد جنگل شده بود شمال، جنوب، شرق و غرب را از یکدیگر تشخیص نمیداد و در جنگل راه را گم کرده بود! البته از بخت خوش اسبش راه را میشناخت.
بعد از ماهها جستوجوی بیهوده، شوالیه بهشدت غمگین بود و با وجود پیمودن مسافتهای طولانی و لیگهای بسیار، هنوز مرلین را پیدا نکرده بود. موضوعی که حالش را خیلی بدتر میکرد، این بود که حتی نمیدانست چه مسافتی را طی کرده است. تا یک روز صبح، که با صبحهای دیگر فرق داشت، شوالیه که بسیار ضعیف شده بود، از خواب بیدار شد. در همان صبح مرلین را پیدا کرد و بیدرنگ او را شناخت. با یک بالاپوش سفید زیر درختی نشسته بود و حیوانات جنگل دور او گرد آمده بودند و پرندهها بر شانهها و بازوهایش آرمیده بودند. شوالیهٔ غمگین قصهٔ ما، با آن زره پرسروصدا به مرلین نگاه کرد و شگفتزده سری تکان داد.
ـ چطور؟! این همه حیوان توانستهاند بهراحتی مرلین را پیدا کنند، آنوقت من چنین راه دشواری را طی کردم.
او با بدنی فرسوده از اسب پایین آمد. جادوگر که چشمش به وی افتاد، گفت: «داشتم دنبال تو میگشتم». هروقت طالب آماده باشد، استاد حاضر است.»
حجم
۵۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه
حجم
۵۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه