کتاب راهنمای سفر به تباهی
معرفی کتاب راهنمای سفر به تباهی
کتاب راهنمای سفر به تباهی نوشتهٔ شراره سلج محمودی است و انتشارات آرنا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب راهنمای سفر به تباهی
داستان زندگی همیشه خواندنی است، چه تلخ و چه شیرین. در هر قصهای پندی نهفته و آنکه باید آن را درک خواهد کرد. در این میان داستان زندگیِ زنان، شنیدنیتر است؛ چراکه زندگی از زن شروع میشود.
داستان راهنمای سفر به تباهی زندگی دختری است که اشتباه روی اشتباه میچیند و به ثریا نرسیده شاهد فروپاشی ساختهاش میشود. زندگی هیچکس بیخطا نیست؛ اما زمانی که تکرار و تکرار اشتباه تبدیل به شیوهٔ زندگی و راهی برای رهایی از اضطراب میشود، در آن میانگاه است که اسیر چرخ معیوب بیپایان خواهی شد و هر روز مصیبتی بر روز گذشته افزوده میشود.
هنجارها و باورها به مانند دیواری مقابل دیدگانمان قد علم کرده و نمیگذارد که تباهی را که گاه به شکل آبروداری و زمان دیگر به عنوان رسمورسوم و حتی به دلیل رودربایستی به جان و ریشهمان تبر میزند، ببینیم.
این داستان حکایت زندگی چند نسل است که برای خوشایند دیگران خود را فراموش کردند و اصرار در ترویج این کهن سنت قربانیشدن دارند.
دختر این داستان حاصل زمین بیبری است که نامش مادر است. دخترک با ناله و آه مادر به خواب میرود و با اشک سوزان او چشم میگشاید. غم را تا مغز استخوان به درون میکشد و میسوزد. شیوهای جز بردگی را نمیآموزد. تن به هر ذلتی میدهد تا ذلیل نباشد.
گاه چشمانمان را بر فرصتها میبندیم و خود را به تهدیدها زنجیر میکنیم. در حین غرق شدن میان باتلاق بدبختی انگشتانمان را به سختی از کنار درختی تنومند عبور داده و به نازکترین و بیریشهترین علف هرز را چنگ میزنیم. در پایان بر مزار روحمان مینشینیم و مویه میکنیم که تقدیر با ما چه کرد.
سرنوشت می تواند حاصل بیتدبیری باشد و ما آن را به بیشانسی تعبیر کنیم. زندگی ساختنی است، دستیافتنی است. حاصل نگاه عمیق و تفکر است. به امید شانش و بخت نشستن، نتیجهای جز تباهی نخواهد داشت.
خواندن کتاب راهنمای سفر به تباهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راهنمای سفر به تباهی
«بلیت قطار را که به کفِ دست خیس از عرقم چسبیده و چروک شده بود، بااحتیاط باز میکنم تا به مأمور نشان دهم. در ذهنم این شعر فریدون مشیری، دنگ و دنگ میکوبد: «یاد من باشد فردا دم صبح، جور دیگر باشم». اگر فردایی پیش رویم باشد.
این سفر پایانی ندارد و اگر داشته باشد، پایان عمر من هم خواهد بود. دیگر هرگز کسانی را که دوست دارم، نخواهم دید و هیچکس نخواهد فهمید که چرا او را کشتم.
به قول احمد محمود: «سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم؛ ولی نمیدانم چرا هنوز هم دیروزها بهترند.» امروز که مسافر قطار ابدیت هستم. به همین میاندیشم. به ساعتم نگاه میکنم که با عقربههایش زمان را تکهتکه میکند. این تکانهای عجیب قطار هم بیشتر کلافهام میکند. شاید این قطار، این تکانها، این سفر، همهوهمه خواب باشد. مثل کابوسی که هیچوقت دست از سرم برنداشت.
من صندوقدار بانک بودم. زندگی یک صندوقدار بانک یا هر کارمند دیگری، شاید موضوع جذابی برای داستان نباشد؛ ولی بههرحال این داستان زندگی من است و هر داستان حتماً شنیدنی است؛ بهشرط گوش سپردن. چرا که داستان زندگی هرکدام از ما در بخشهایی شبیه به داستان زندگی دیگری است و این شباهت، در حدی است که شما را به تعجب وا خواهد داشت. در مواردی هم شما را به فکر میاندازد که مگر زندگی اینچنین هم میشود؟ که نتیجهٔ تفاوت و تضاد داستان زندگی که در حال خواندنش هستید با شیوهٔ گذران زندگی خودتان هست، شاید هم برایتان فقط به شکل یک افسانه باشد. درهرصورت این داستان من است. البته نکتهٔ زندگی من این است که مجبورم تا بهسبب جنایتی که مرتکب شدهام برای همیشه نیست و نابود شوم.
الان گفتم «جنایت» ولی چند ساعت پیش برایم جنایت نبود؛ بلکه درستترین کاری بود که تا امروز انجام دادهام.
جنایت یا کار درست، فقط عبارت هستند. الان مهم نیست که کدام را به زبان بیاورم. چرا که حرفها فقط باد هوا هستند و در نهایت ابری شوند و شاید و البته شاید بر سرِ ما بریزند. آنچه مهم است آشوب درون من است که با کلمات نه بیان میشود و نه تسکین مییابد؛ اما کلمات فقط یک جریان هوا عبور کرده از میان دهان ما نیستند. هر کلمه با خود بار عاطفی و معنایی دارد که گاه چون تیشه به ریشه میزند و گاه پلها را پشت سر خراب میکند. همین کلمات به زندگی شکل میدهند؛ چه بر ما ابر شوند و ببارند و چو مثل نسیم یا طوفان از ما بگذرند.
لعنت بر من که برای رهایی از رنجم او را نفله کردم. پس چرا هنوز در سرم غوغاست؟ چرا این آزار انتها ندارد؟ این کوپهٔ تنگ با این سقف کوتاه من را خفه میکند. درست مثل روزهای آخری که در بانک بودم. کاش هیچوقت از بانک شعبهٔ بازار جابهجایم نکرده بودند.
کارمند بانک شعبه بازار که بودم، یعنی یک بانک شلوغ و پرمشتری، بیخیال و فارغ بودم. من و زهره تقریباً پنج ماهی بود که در این بانک با هم کار میکردیم و تنها خانمهای این شعبه بودیم. زهره صندوقدار بود و کنار من مینشست. قرار شد تغییرات و جابهجایی بین شعبهها اعلام شود. از قضا اسم من و زهره در بین کسانی بود که از این شعبه خواهند رفت. دو سال بود که تمام نقل و انتقالها، من و زهره را کنار هم گذاشته بود و ما دیگر جفتِ کاری هم شدیم.»
حجم
۱۱۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
حجم
۱۱۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبی بود،قلم نویسنده خوب بود،شخصیت ها همه باور پذیر بودن و هر کدوم از ما شخصیت هایی شبیه شکوفه و عباس و تیمور رو بارها در اطراف مون دیدیم.. فقط اینکه راوی چند بار عوض می شد کمی آزار دهنده
مهمل..موهوم..کدوم زنی آخه به این خفت تن میده . مگه همه بعد وجودی انسان تو رابطه باجنس مخالف یا حتی ازدواج خلاصه میشه.اونم زنی با استقلال مالی و داشتن خانواده!!موافقین بامن......؟؟
داستان درمورد خیلی از ماهاست که همیشه دچار اشتباه میشیم وبرای فرار از تنهایی خودمون رو تو منجلاب فرو میبریم درواقع یجورایی حقیقت زندگیه منتها انتظار نداشتم انقد بی پایه و اساس تموم بشه اگه پایانی بهتر داشت میشد گفت
نویسنده روایت خاصی از معضل وابستگی دارد که از ویژگی های مثبت این رمان محسوب می شود. مشکل تعویض وابستگی بجای رها شدن از آن، همان مشکل بسیاری از انسان هایی است که هیچگاه نخواسته اند به راهکاری قطعی برای
داستان بشدت اعصاب خورد کن از متنهای جذابی روانشناسی کمک گرفت ولی روایت خود داستان چیزی شبیه داستان فیلم «ملی و راه های نرفته اش» درواقع عین همون دختری بدون اعتماد بنفس برای رهایی از تنهایی دست به انتخاب اشتباهی میزنه
این کتاب در رابطه با انتخاب همسر و رابطه خیلی بهت کمک میکنه.
به نظر من این کتاب یک کتاب روانشناسی در قالب یک کتاب رمان هست .خیلی پر مغزه ،کلی اطلاعات عمومی و روانشناسی به آدم میده مشخصه که نویسنده با تحقیقات این کتاب رو نوشته .
*۲۱ برای یک انسان حرف اول باید احترام به خود و عذت نفس باشه، امیدوارم این کتاب سرگذشت هیچ آدمی نباشه.
داستان روایت خوبی داشت، اما موضوع داستان ساده بود و به نظرم خیلی تکرار داشت.
خیلی ازما ممکنه این شرایط رو تجربه کرده باشیم. خیلی جاها میدونیم کارمون اشتباهه اما بازم انجامش میدیم و اشتباهمونو مدام تکرار میکنیم! و من چون تو این شرایط قرار گرفته بودم کاملا درکش کردم. کتاب بدی نیست. نشون میده