کتاب شخصیت شما همیشگی نیست

کتاب شخصیت شما همیشگی نیست نوشتهٔ بنجامین هاردی و ترجمهٔ فریبا جعفری نمینی و ویراستهٔ محمد علی پور است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است. این کتاب به شما می‌آموزد شخصیتتان را از نو بسازید؛ همچنین، راهنمایی برای ازبین‌بردن باورهای محدودکننده و چگونگی آفرینش سرنوشتی تازه برای شماست.

درباره کتاب شخصیت شما همیشگی نیست

هرکسی که تابه‌حال در زندگی خود کار بزرگی انجام داده است، روزی مجبور شده تا خود را از آنچه بوده، به شخصیت دیگری تبدیل کند. آن‌ها باید خود جدیدی را در ذهنشان می‌دیدند و خود را متقاعد می‌کردند که رسیدن به این خود جدید امکان‌پذیر است. آن‌ها باید می‌توانستند فراتر از شخصیت و شرایط فعلی خود، شجاعانه عمل کنند تا به همان کسی تبدیل شوند که می‌خواهند.

ممکن است شما افرادی که از مرزهای محدودیت عبور کرده‌اند و بسیار موفق یا تأثیرگذار هستند را «متفاوت» یا «خاص» بدانید، اما اگر از کسانی که واقعاً این کار را انجام داده‌اند بپرسید، به شما می‌گویند که آن‌ها انسان‌هایی کاملاً معمولی هستند و تنها تفاوتی که با دیگران دارند، این است که زندگی‌ای که ساخته‌اند را انتخاب کرده‌اند.

برای اینکه فرد جدیدی شوید، باید هدفی جدید داشته باشید؛ هدفی که ارزش پیگیری داشته باشد. هدف شما دلیل ایجاد ویژگی‌ها، مهارت‌های جدید و داشتن تجربه‌های تحول‌گراست. بدون هدف معنادار، تلاش برای تغییر فاقد معناست، اراده ناپایدار خواهد بود و درنهایت منجر به شکست می‌شود.

روش زندگی افراد موفق بدین شکل است: آن‌ها خودشان زندگی‌شان را به سمت اهدافشان هدایت می‌کنند و بدین شکل زندگی خود را از تکرار گذشته، به آنچه می‌خواهند برسند، تبدیل می‌کنند. آن‌ها با شجاعت در قالب خود آینده‌شان عمل می‌کنند، نه با تداوم آنچه در گذشته بوده‌اند.

کتاب شخصیت شما همیشگی نیست به شما نشان می‌دهد چگونه فارغ از کسی که بوده‌اید، به آن کسی که می‌خواهید باشید، تبدیل شوید. این کتاب به شما همه چیزهایی را که باید درمورد چرایی گیرافتادن افراد در الگوهای ناسالم بدانید آموزش می‌دهد، استراتژی‌هایی علمی و عملی برای انتخاب فعالانه آنچه می‌خواهید را به شما می‌دهد و سپس روش ایجاد آن در زندگی را به شما ارائه می‌دهد.

در این کتاب، شما خواهید آموخت که شخصیت چگونه شکل می‌گیرد و چگونه شما می‌توانید و باید شکل‌دهنده آن باشید. شما یاد خواهید گرفت که معمار و آهنگر خود شخصیت باشید؛ بنابراین قادر به ساختن خود، به هرکسی که شما تصمیم می‌گیرید، خواهید بود.

این کتاب علم و راهکار لازم، برای گیر نیفتادن در یک هویت یا الگوی ازپیش‌تعیین‌شده را برایتان فراهم می‌کند. در این کتاب شما مستقیم‌ترین، ساده‌ترین و مؤثرترین راه برای تغییر و رشد را خواهید آموخت. این یک روند علمی و اثبات‌شده است که می‌توانید بر آن تسلط پیدا کرده و آن را در زندگی خود اعمال کنید تا اطمینان حاصل کنید که دیگر هرگز در دام گذشته گیر نمی‌کنید و بر اساس آن تعریف نمی‌شوید.

این کتاب شما را به چالش می‌کشد تا مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرید. واقعیت این است که تعیین مسیر زندگی بر اساس آزمون‌های خودشناسی، یا هر اقدام خارجی دیگری، روشی ابتدایی و تنبلانه است. به‌طورقطع، استفاده از این آزمون‌ها برای دستیابی به برخی اطلاعات و راهنمایی مفید است، اما تصمیم‌گیری بالغانه برای آینده، تعیین اهداف معنی‌دار و ارتقای خود و دیگران ازطریق آن هدف، تنها بر عهده خود شماست و این شما هستید که می‌توانید آن‌ها را تعریف و خلق کنید.

خواندن کتاب شخصیت شما همیشگی نیست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی که می‌خواهند دربارهٔ شخصیت خودشان بیشتر بدانند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شخصیت شما همیشگی نیست

«در سال ۲۰۱۲، ونسا اوبراین در وسط جنگل دره سوگاپا تا زانو در گل فرو رفته بود. او و گروه کوچکی از کاوشگران در تلاش بودند تا از هرم کارستنز صعود کنند؛ کوهی که با ارتفاع ۴۸۸۴ متر بالاتر از سطح دریا، بلندترین کوه در جزیره گینه نو به شمار می‌آید.

ونسا خودش را از میان گل‌ولای جلو می‌کشید، شاخه‌های تیز به صورتش برخورد می‌کردند، پوستش را می‌بریدند و کبود می‌کردند. او بدن یک متر و شصت‌وچهار سانتی‌متری خود را از روی شاخه‌های درختان عظیم بالا می‌کشید و سعی می‌کرد خودش را از درون گل بیرون بیاورد، اما بی‌درنگ باز خود را در میان گل‌ولای می‌یافت. ونسا از شدت استیصال گریه می‌کرد.

ونسا نه‌تنها گریه می‌کرد، بلکه دچار شکست عاطفی و بحران هویت تمام‌عیار نیز شده بود.

در اواسط این شکست، گره‌های روان‌شناختی ونسا شروع به باز شدن کردند. دیدگاه او از جهان و خودش در حال متلاشی شدن بودند. به‌عنوان کسی که پیش از این خود را فرد موفقی می‌دانست، برخی از افکاری که اکنون از ذهنش می‌گذشتند، بسیار تاریک و آزاردهنده بودند:

نمی‌توانم هیچ قدمی بردارم، هیچ چیزی بهتر نخواهد شد.

همه چیز فقط بدتر می‌شود.

هر قدمی که برمی‌دارم، احساس می‌کنم عقب‌تر مانده‌ام.

هر کاری می‌کنم، اشتباه است.

چرا نمی‌توانم از پس این کار برآیم؟

اینجا چه جهنم لعنتی‌ای است؟!

دشواری، درد و ناامیدی مطلق و آنچه ونسا تجربه می‌کرد، او را از چارچوب عادی شخصیتش خارج کرد. هرچه فکر می‌کرد درست است، اکنون درمی‌یافت که اشتباه بوده است. هویت او مانند گذشته مشخص نبود. دنیا و زندگی برایش ناشناخته شده بودند.

تنها چیزی که ونسا احساس می‌کرد، درد و شکنجه بود.

منیت و هویت او کاملاً شکسته شده بود. نتیجه این تجربه ـ که درنهایت با اجلاسی موفقیت‌آمیز پایان یافت ــ این بود که او دیگر همان شخص پیشین نبود.»