کتاب دفترچه نیم سوخته یک تکفیری
معرفی کتاب دفترچه نیم سوخته یک تکفیری
کتاب دفترچه نیم سوخته یک تکفیری نوشتهٔ محمدرضا حدادپور جهرمی است. انتشارات معارف این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر ۳ مجموعهٔ مستند داستانی را دربر گرفته است.
درباره کتاب دفترچه نیم سوخته یک تکفیری
کتاب دفترچهٔ نیمسوختهٔ یک تکفیری حاوی ۳ مجموعهٔ مستند داستانی است. نخستین مجموعه «دفترچهٔ نیمسوختهٔ یک تکفیری» نام دارد که در ۵ قسمت آمده است. دومین مجموعه نیز «دیدهبان تکفیری» است که در ۳ قسمت نوشته شده و سپس «کودکانههای تکفیری» در ۱۵ قسمت منتشر شده است. اصل اتفاقات و حتی بسیاری از شخصیتهای این مستندات، واقعی هستند و حاصل تحقیقات مفصل و دشوار در اسناد و مدارک موجود در سایتهای داخلی و خارجی و منابعِ امینِ دیگر است، اما قالب و شکل آن مستندات، به ابتکار نویسنده دگرگون شده و شکل گرفته است.
خواندن کتاب دفترچه نیم سوخته یک تکفیری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان و خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب دفترچه نیم سوخته یک تکفیری
«وقتی تازه، واردِ اینجا شده بودم، ازم آزمون شجاعت و نترسی گرفتن. برنامه این بود که باید برای رضای خدا با یه مارِ حدوداً یهمتری، ۱۰ ساعت تو یه اتاق تنها میموندم. اون لحظه باید تصمیم میگرفتم که میخوام بمونم یا نه؟ یکی از بچهها که ۱۰ سالش بود سکته کرد. سهچهار تا از بچههای همسنوسال من رعشه گرفتن و غَش کردن، اما من تصمیم گرفتم با اون مار، چند ساعتی زندگی کنم. وقتی میخواستم برم توی اتاق، تپش قلب گرفتم. هنوز قیافهٔ مار رو ندیده بودم، اما نفسم تنگ شد. رفتم به پشتی اونجا تکیه دادم. منتظر بودم مار رو برام بیارن. دیدم مثِ اینکه خبری نیست تا اینکه احساس کردم پشت اون پُشتی، داره صدای تکون خوردن یه چیزی میاد. تا اینکه اون صدا و تکون خوردن، یه کم شدیدتر شد، جوری که پُشتی پشت سرم رو هم تکون شدیدی داد. حدست درسته. من توی اون پنج دقیقه به پشتیای تکیه داده بودم که پشتِش مار بود. تا پشتی رو اِنداختم چشمم به یه مار حدوداً یهمترونیمی افتاد که کُلُفتیش اندازهٔ دور بازوم بود.
چشمام سیاهی رفت. پاهام شُل شد. افتادم. آب دهنم رو نمیتونستم قورت بدم. بیحس و بیتحرک فقط میدیدم که داره روی زمین میخزه و میاد طرفم. داشتم به زمین چنگ میزدم و پشیمون شده بودم، اما دیگه فایدهای نداشت. بهزور خودم رو جمعوجور کردم، اما رسیده بود به یه مِتریم و مُصمّم بود خودش رو برسونه بهم و روی بدنم حرکت کنه. من عادت دارم همیشه به چشمای حریفم نگاه میکنم، اما ماره چشم نداشت یا من نتونستم چشماش رو تشخیص بدم. تا اینکه پنجره باز شد و یه چاقو طرفم انداختن و گفتن: برای زندگی باید بجنگی! چشمام رو بستم و با بُغض و دادوفریاد و جیغای بلندی که میکشیدم به ماره حمله کردم؛ چون یا باید تسلیم میشدم و اون من رو میگزید یا باید میکُشتمش تا زنده بمونم. چشمام رو بستم و اینقدر محکم و با جیغ و دادوبیدادهای پشت سر هم به سروگردن ماره زدم تا اینکه بعدِ یه ربع دیدم هیچ حرکتی نمیکنه و دووَجبی من افتاده و همهجام پُرِ خونه و سر ماره به خاطر ضربههایی که بهش زده بودم تقریباً لِه شده بود. در باز شد. سه نفر وارد شدن که لبخند میزدن و الله اکبر میگفتن. من رو بغل کردن و تشویقم کردن. گفتن تو میتونی بمونی و یه مجاهد بشی. دیگه نفهمیدم چی شد و غش کردم. بعدِ اینکه به هوش اومدم روی تخت مرکز شفا خوابیده بودم. یکی از مجاهدا به نام ابوعمر پیشم اومد و گفت: هنوز کارِت تموم نشده و باید سر اون مار رو بِبُری. بازم داشتم میلرزیدم، اما نه به اندازهٔ دفعهٔ قبل. وقتی بین لَبای مار رو نگاه کردم، دیدم قبلاً نیشِ این مار رو کشیده بودن و من با یه مارِ بدون نیش جنگیده بودم. فقط میخواستن من رو آزمایش کنن تا با یه چیز آشنا بشم: «بجنگ تا زنده بمونی»، «نترس تا بتونی بترسونی»!»
حجم
۶۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۶۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
کاش صوتی کتابهای نشر نهاد رهبری موجود بود تا امثال بنده که فرصت مطالعه نداریم از صوتی آن بهرمند میشدیم ...... انشالله
لطفا درطاقچه بی نهایت قرار بدین ..
فصل دومش خیلی دردناک بود شاید بزرگترین جنایت داعش همین بهره کشی از بچه ها باشه چه برای تربیت مطابق شریعت خودشون ،چه برای استفاده جنسی از دختران ایزدی و حتی بچه های اردوگاه خودشون کاش تو دنیا هیچ بچه
بنظر من کتاب خوبی بود ،خیلی هیجانی نبود ولی باید خونده بشه تا اطلاعات خوبی نسبت به داعش دستت بیاد
فقط میتونم بگم خدا لعنتشون کنه ..
درسته که داعش ازبین رفته ولی تفکراتش هنوز هم گریبان گیرمون هستش حتی تو کشور خودمون متاسفانه
داستان واقعا درد آوری هست و هر لحظه تنفر از گروه تروریستی توی شخصیت ام رو احساس کردم
توصیه میکنم این کتاب رو مطالعه کنید، تا درقالب سه فصل کوتاه با بخشی از جنایات تکفیری های داعشی آشنا بشید. چقدر خواندن این مستند داستانی برام سخت بود، و دردآور ترین قسمتش فصل دوم این کتاب بود.💔
فکر دیگه ای درباره محتوای کتاب داشتم ولی خیلی خوب تونسته بود در این حجم کم کتاب نکات ناب و مهمی رو از تفکر تکفیری دا عشی بیان کنه حتما بخونید یک روزه تمومش میکنید👌
خیلی خوشم اومد