کتاب هشت کوه
معرفی کتاب هشت کوه
کتاب هشت کوه نوشتهٔ پائولو کنیه تی و ترجمهٔ میلاد زکریا است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. داستان این کتاب در کوههای آلپ میگذرد و داستان دو مرد، دو دوست را توصیف میکند.
درباره کتاب هشت کوه
«قوانین اندک ولی قاطعی بودند که باید از آنها پیروی میکردم: یک، سرعت مشخصی برای حرکت انتخاب کنم و بدون توقف با همان سرعت پیش بروم؛ دو، حرف نباشد؛ سه، هر وقت به دوراهیای میرسیدم، همیشه راه سربالایی را انتخاب کنم.»
کتاب هشت کوه داستان دوستی بین دو مرد را به تصویر میکشد که دوران کودکی خود را با هم در یک روستای دورافتاده آلپ سپری میکنند و بعداً در بزرگسالی دوباره به هم متصل میشوند.
پائولو کُنیهتی سال ۱۹۷۸ در میلان ایتالیا به دنیا آمده و از اوایل قرن بیستویکم چند مجموعه داستان و سفرنامه منتشر کرده است. هشت کوه اولین رمان کنیه تی است که بیش از یک سال در فهرست کتابهای پرفروش ایتالیا باقی ماند و در سال ۲۰۱۷ جایزهٔ استرِگا، معتبرترین جایزهٔ ادبی ایتالیا را برای نویسندهاش به ارمغان آورد. ترجمههای هشت کوه تاکنون در چهل کشور منتشر شده و برندهٔ جوایز متعددی شدهاند که از مهمترین آنها میتوان جایزهٔ مدیسی برای ترجمهٔ فرانسه و جایزهٔ بهترین ترجمهٔ انگلیسی انجمن قلم در سال ۲۰۱۸ را نام برد.
از این داستان فیلمی هم به همین نام ساخته شده است.
خواندن کتاب هشت کوه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هشت کوه
«دهکدهٔ گرانا در حاشیهٔ یکی از آن درههایی قرار داشت که کسانی که از کنارشان میگذرند آنها را بیاهمیت شمرده و نادیده میگیرند، و در میان قلههای خاکستری تیرهٔ بالای سرش و تختهسنگی که از پایین راه دسترسی به آن را مسدود میکرد بهطور کامل گیر افتاده بود. بالای تختهسنگ، خرابهٔ برجی هنوز بر دشتهای پوشیده از علف مشرف بود. جادهای خاکی از بزرگراه اصلی منطقهای جدا میشد و با شیب تند و مسیری پر پیچ تا پای برج بالا میرفت؛ بعد، پس از عبور از برج، از شیب جاده کاسته میشد و جاده از کنارهٔ کوه بالا میرفت و از میانهٔ درهٔ بزرگ وارد آن میشد و سپس با سراشیبی ملایم ادامه مییافت. اولینبار که از این راه رفتیم ژوئیهٔ ۱۹۸۴ بود. در مزارع داشتند با داس علوفه درو میکردند. معلوم شد دره پهناورتر از آن است که از پایین بهنظر میرسید، پوشیده از جنگل در سمتی که در سایه قرار داشت، و تسطیحشده در سمتی که در آفتاب قرار میگرفت؛ آن پایین، لای انبوه بوتهها، رودخانهای میگذشت که هر چند لحظه درخشش آن به چشمم میخورد و دوباره پنهان میشد ــ و این اولین چیز گرانا بود که به دلم نشست. آن موقع داستانهای ماجراجویی میخواندم، و مارک تواین بود که عشق به رودخانه را در من بیدار کرده بود. با خود گفتم آن پایین میشود ماهی گرفت، توی رودخانه شیرجه زد، شنا کرد، درخت کوچکی را انداخت و یک کلک ساخت، و غرق در همین خیالات کمابیش متوجه دهکدهای که از پس پیچی در جاده پدیدار شده بود نشدم.»
حجم
۲۲۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۲۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه