کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید
معرفی کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید
کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید نوشتهٔ ناپلئون هیل و ترجمهٔ شهرام فیروزی است و انتشارات اودیسه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید
بیندیشید و ثروتمند شوید کتابی است که ناپلئون هیل در سال ۱۹۳۷ نوشته و دربارهٔ چگونگی بهبود بخشیدن شخصی افراد است. هیل مدعی است که این کتاب الهام از نیکوکار و تاجر مشهور آمریکایی اندرو کارنگی نوشته شده است. اگرچه عنوان و بیشتر متن کتاب درباره افزایش درآمد فرد است؛ ولی نویسنده اصرار دارد که در کنار فلسفهای که در این کتاب آموخته میشود، به فرد در موفقیت در هر زمینه شغلی کمک خواهد کرد، هرچیزی که فرد تصورش را بکند به آن دست خواهد یافت.
این کتاب اولین بار در زمان رکود بزرگ منتشر شد. تا زمان مرگ هیل در سال ۱۹۷۰، ۲۰ میلیون نسخه از این کتاب فروخته شد. تا سال ۲۰۱۶ حدود ۱۰۰ میلیون نسخه در سرتاسر جهان به فروش رفته است و یکی از پرفروشترین آثار هیل است.
خواندن کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند به ثروت برسند پیشنهاد میکنیم.
درباره ناپلئون هیل
ناپلئون هیل (به انگلیسی Napoleon Hill) متولد۲۶ اکتبر ۱۸۸۳ (درگذشته ۸ نوامبر ۱۹۷۰)، نویسندهٔ آمریکایی و یکی از پیشگامان سبک مدرن ادبیات موفقیت شخصی بود. معروفترین اثر او، بیندیشید و ثروتمند شوید، یکی از پرفروشترین کتابهای جهان است. زندگینامه ناپلئون هیل، از پیشگامان فلسفه آمریکایی در زمینه رسیدن به موفقیت فردی، در وایز کانتی ایالت ویرجینیا و در منطقهای متولد شد که بیسوادی و خرافات در آنجا بیداد میکرد. پدرش آهنگر بود و خانهای که او در آن متولد شد، اتاقی کوچک در کنار رودخانه «پراد» در منطقه «وایس کانتی» ویرجینیا بود و همهٔ اعضای خانواده در خانهای که یک اتاق بیشتر نداشت و کوچکترین توجهی به نظافت آن نمیشد زندگی میکردند. از این لحاظ خانه آنها برای همه ساکنین منطقه شناخته شده بود. دوران کودکی ناپلئون از همان دوران کودکی علاقهٔ خود را به مطالعه کتابهای داستان و همچنین، خلاصهنویسی و داستاننویسی نشان داد. او در سیزدهسالگی، خبرنگار روزنامه «ویرجینیا» شد و نام «گزارشگر کوهستان» را برای خود انتخاب کرد. هیل با پولی که بهدست میآورد، هزینه تحصیل خود را پرداخت میکرد. وی برای ادامه تحصیل وارد مدرسه حقوق شد، ولی از عهده هزینههای آن برنیامد، از این رو زمان بیشتری را صرف فعالیت در روزنامه و کسب درآمد کرد.
دوران جوانی ناپلئون جوانِ بسیار سرکش، شیطان و پرخاشگری بود و زمانی که ۹ سال داشت، مادرش بر اثر بیماری و تغذیه ناسالم از دنیا رفت. او همیشه به کودکان همسنوسال خود که لباس خوب میپوشیدند و خوراکیهای متنوعی میخوردند، با افسوس نگاه میکرد. بعد از مرگ مادر، زندگی برای ناپلئون سختتر شد، زیرا پدر بدون توجه به وضعیت مالی خود، دو سال بعد از مرگ همسرش، ازدواج کرد و ناپلئون را به حال خود رها نمود. با پدری که سررشته زیادی از تربیت یک پسر بچه نداشت تنها ماند. ناپلئون از آزار و اذیت همسایهها لذت میبرد. آنچنان نترس بود که با خودش اسلحه حمل میکرد. او از جسی جیمز، یاغی معروف آن زمان برای خودش یک بت ساخته بود. او خشنترین پسر منطقه به حساب میآمد و از این لحاظ به خودش افتخار میکرد!
ناپلئون استعداد خوبی در نوشتن داشت و سردبیر روزنامه با استقبال از نوشتهها و مقالههایش، سرپرستی مصاحبه با افراد برجسته و معروف را به او واگذار کرد. وی در هنگام مصاحبه با افراد نامدار، از تجربیات آنها درس میگرفت و آن را در زندگی خود به کار میبرد. هیل با افرادی چون «توماس ادیسون»، «الکساندر گراهام بل»، «هنری فورد» و «ویلیام جنینگ برایان» مصاحبه کرد. او با دقت و ظرافت تمام، راز موفقیت این گونه افراد را بهدست میآورد و آن را یادداشت میکرد. از این رو در سال ۱۹۲۸، کتابی با نام «قوانین موفقیت» نوشت که با استقبال خوبی روبهرو شد. ناپلئون کتاب «دینامیت مغزی» را در سال ۱۹۴۱ نوشت. وی از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰ در مجله «قوانین طلائی هیل»، سردبیر بود و در سال ۱۹۳۰ کتابی در زمینه راهیابی به موفقیت نوشت. ناپلئون هیل در زمینه موفقیت و کسب ثروت به درجه استادی رسیده بود؛ تا آنجا که از سال ۱۹۳۳ تا سال ۱۹۳۵ مشاور «فرانکلین روزولت» رئیسجمهور آمریکا شد. وی در سال ۱۹۳۷ در کتاب «رشد فکری و ثروت»، تمام راههای رسیدن به موفقیت را بیان کرد. کتابهای هیل هر روز بیشتر از روز قبل به فروش میرفت. او در سال ۱۹۶۰ کتاب «علوم موفقیت» را نوشت که بیش از سی میلیون جلد از آن فروخته شد. یکی از جملههای کلیدی وی این بود که میگفت: «لزوماً همیشه قویترینها و سریعترینها پیروز نمیشوند؛ پیروز کسی است که فکر میکند میتواند پیروز شود.»
کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید معروفترین و پرفروشترین کتاب اوست.
بخشی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید
«در جریان جنگ جهانی اول روزنامه شیکاگو مقالههایی چاپ کرد و در آنها هنری فورد را فردی نادان خواند. فورد معترض شد و بالاخره روزنامه شیکاگو به خاطر این تهمت پیگیری قانونی شد. در دادگاه، وکیل مدافع نشریه شیکاگو آقای فورد را به محل شاهدان صدا کرد تا به همه ثابت کند که او سواد ندارد. وکیل مدافع نشریه، سوالات زیادی از او پرسید. هدف او در همه سوالات این بود که اثبات کند آقای فورد که در مورد ساختن ماشین اطلاعات تخصصی حرفهای زیادی دارد یک مرد نادان و بیسواد است.
مثلاً سؤال کرد بندیکت آرنولد چه کسی بود؟ انگلیسیها برای از بین بردن اغتشاش سال ۱۸۷۶ چند سرباز به آمریکا فرستادند؟ فورد جواب داد: دقیق نمیدانم چند نفر بودند ولی حتماً از تعداد افرادی که زنده ماندند و به کشورشان بازگشتند بیشتر بودند.
و بالاخره آقای فورد که از این سبک پرسش کلافه شده بود در جواب یک سؤال موهن درحالیکه با انگشت به سمت وکیلِ پرسشگر اشاره میکرد؛ گفت: اگر بخواهم پاسخ این پرسشِ چرت و بقیه پرسشهایی که از من دارید را بدهم بایستی در جریان باشید که روی میز کار من تعدادی دکمه برقی نصب شده است که قادرم با فشردن آنها هر پرسشی که در خصوص کارم به آن احتیاج دارم را ارسال کنم. من افرادی را استخدام کردهام که قادرند به همه پرسشهای من جواب بدهند. لطفاً بگویید چرا بایست در صدد دانستههای عمومی باشم درحالیکه افرادی را در اختیار دارم که قادرند جواب مرا در پرسشهای کاری بدهند.
یقیناً جواب فورد عقلانی بود. این جواب وکیل را شکست داد. همه افراد حاضر در محکمه متوجه شدند که این، جوابِ یک انسان بیسواد نیست. بلکه جواب کسی است که دانش و تخصص زیادی دارد و در عمل تحصیلکرده است. تحصیلکرده کسی است که بلد باشد از کجا جواب بدهد. کسی که میداند که چطور آگاهیهای خود را به دستورالعملهای معین مبدل کند. هنری فورد به تمامی دانستههای حرفهایِ کارش دسترسی داشت. اینطور بود که او یکی از ثروتمندترین افراد آمریکا شد. نیازی نبود که آقای فورد همه اطلاعات را خودش داشته باشد.»
حجم
۲۶۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
حجم
۲۶۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
نظرات کاربران
حس خودمان از خواندن کتاب را بنویسیم