دانلود و خرید کتاب اینها را به هیچ کس نگفته بودم فرزانه سکوتی
تصویر جلد کتاب اینها را به هیچ کس نگفته بودم

کتاب اینها را به هیچ کس نگفته بودم

انتشارات:نشر پیدایش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اینها را به هیچ کس نگفته بودم

کتاب اینها را به هیچ‌کس نگفته بودم نوشتهٔ فرزانه سکوتی است که نشر پیدایش آن را منتشر کرده است. این اثر در ردهٔ رمان بزرگسال قرار می‌گیرد.

دربارهٔ کتاب اینها را به هیچ‌ کس نگفته بودم

کتاب اینها را به هیچ‌کس نگفته بودم رمانی ایرانی است که فرزانه سکوتی در آن داستانی را روایت می‌کند که با توصیف جزئیات فراوان و لحنی ساده و سلیس مخاطب را با خود همراه می‌کند.

خواندن کتاب اینها را به هیچ‌کس نگفته بودم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

دربارهٔ فرزانه سکوتی

فرزانه سکوتی متولد سال ۱۳۵۷ در سراب است. او فارغ‌التحصیل مقطع کارشناسی‌ارشد زبان فرانسه و مترجم زبان فرانسه است.

او فعالیت هنری خود را با گذراندن دوره‌های بازیگری در مؤسسۀ رسام هنر زیر نظر مهتاب نصیرپور و دوره‌های بازیگری و گارگردانی از کانون سمندریان آغاز می‌کند.

او همچنین در عرصهٔ بازیگری تئاتر هم فعالیت‌های متعددی داشته است. از جمله بازی در نمایش‌های دایره گچی قفقازی نوشتهٔ برتولت برشت به کارگردانی حمید سمندریان در سال ۱۳۷۷

بازی در نمایش باغ‌وحش شیشه‌ای نوشته تنسی ویلیامز به کارگردانی محمد داوودی در سال ۱۳٧٩

بازی در نمایش بعدازظهر وحشی به کارگردانی سیما معدنی‌پور در سال ۱۳٨٠ 

بازی در نمایش ملاقات شبانه به کارگردانی نیما دهقان در سال ۱۳۸۱

و....

بخشی از کتاب اینها را به هیچ‌کس نگفته بودم

«دو هفتهٔ پیش از سفر برگشته بودند. سفری که شیرین نبود. دهانش تلخ بود. آدامس توت‌فرنگی گذاشت توی دهان خود. حامد خوابیده بود اما او خوابش نمی‌برد. ساعت دو و چهل دقیقهٔ نیمه‌شب. رفت سر یخچال. میوه‌های یخچال عروس هنوز تمام نشده بود. کاش هیچ نشانه‌ای از عروسی نمی‌ماند. میوه پوست کند. دلش می‌خواست فقط زمان بگذرد. از حرف زدن و چشم در چشم شدن می‌ترسید. خودش را استتار می‌کرد با لبخندی و نوشتن چند کلمهٔ عاشقانه برای حامد روی تکه‌کاغذی که دیر یا زود گم می‌شد. برش سیب‌ها را آبلیمو می‌زد تا رنگ‌شان سیاه نشود. توی مبانی نمایشنامه‌نویسی یک خوانده بود که عمل باید ارزش دراماتیک داشته باشد. کارهای او اما ارزش دراماتیک نداشت. دست و پا زدنی بود برای خالی نماندن عریضه و حداقل کاری کردن! نه توی نمایشنامه‌های کلاسیک دیده می‌شد و نه توی دنیای مدرن. مثل خودش که نه سنتی بود و نه مدرن. چی بود اصلاً؟ یک عنوان باید باشد برای این چیزهایی که زمان و ماهیت‌شان به هم نمی‌خورد. شاید ابزورد مفهومش را برساند. شاید ناسکنی‌گزینی منتشر، یا سکنی‌گزینی منقطع منتشر یا شاید هم خود جدابینی پیش‌گستر. دلشوره‌هایش را رها کرد. به خودش گفت نوشته را کنار قاب آینه می‌گذارم. 

از توی جعبهٔ کاغذهایش کاغذی آبی برداشت و رویش نوشت:

عزیزم سلام 

برات میوه خرد کرده‌م. توی یخچاله. توی یک ظرف پلاستیکی صورتی. اگر صبح خواب بودم برش دار تا وسط کلاس نوش جان کنی. امیدوارم خونه خلوت شده باشه.

حامد هنوز سر کار نمی‌رفت. یکی دو ماه بعدش قرار بود برود سر کار. فعلاً کلاس‌های توجیهی و این‌چیزها داشت. هیچ‌وقت درست‌وحسابی نفهمید کار حامد چیست. حامد توضیح نمی‌داد. اصلاً حرف نمی‌زد که بخواهد به توضیح برسد. یکی‌دوبار که نوعروس جرأتش را جمع کرد تا دلیل این رفتارها را جویا شود حامد مظلومانه گفت: استرس دارم، برم سر کار نگرانی‌هام تمام می‌شه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

حجم

۱۳۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

قیمت:
۳۸,۴۰۰
تومان