کتاب واشینگتن سیاه
معرفی کتاب واشینگتن سیاه
کتاب واشینگتن سیاه نوشتهٔ اسی ادوگیان و ترجمهٔ یوسف سلیمان سالم است و انتشارات روزنه آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستانی دربارهٔ بردهداری و رنج بردهها و تاریخ استعمار آمریکاست.
درباره کتاب واشینگتن سیاه
کتاب واشنگتن سیاه رمانی نوشتهٔ اسی ادوگیان است که نخستین بار در سال ۲۰۱۸ به انتشار رسید. پسری ۱۱ساله به نام جورج واشنگتن بلک که بردهای در مزرعههای باربادوس است، وقتی درمییابد که به عنوان خدمتکار برادر ارباب خود انتخاب شده، در ابتدا هراسی عمیق را تجربه میکند. با این حال و به شکلی غافلگیرکننده برای جورج معلوم میشود که کریستوفر وایلد، مردی عجیب، طبیعتگرا، کاوشگر، مخترع و مخالف بردهداری است. جورج خیلی زود وارد دنیایی میشود که در آن، یک ماشین پرنده میتواند فردی را در آسمان حمل کند و حتی پسری که در غل و زنجیر به دنیا آمده در آن ممکن است به زندگی آزاد و خوبی دست یابد و دو نفری که شکافی عمیق میان آنهاست، در آن ممکن است به چشم انسان به یکدیگر بنگرند. اما وقتی فردی به قتل میرسد و برای سر جورج جایزه میگذارند، این دو شخصیت باید همه چیز را رها کرده و با هم فرار کنند.
خواندن کتاب واشینگتن سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهایی با موضوع بردهداری و تاریخ آمریکا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب واشینگتن سیاه
«سراسر کودکیام هیچ مونسی نداشتم؛ جز کیت گندهه، نامی که در کشتزار نیشکر برای آن زن برگزیده بودند. دوستش داشتم و در عین حال از او میترسیدم.
پنج ساله بودم که روزی خشم مسئول اقامتگاهمان را برانگیختم و همین باعث شد مرا به آلونکی زهوار دررفته زیر درخت مردهٔ نخل بفرستند، آلونک کیت. در نخستین شب حضورم شامم را دزدیدند و کاری کردند که کاسهٔ چوبیام تَرک بردارد؛ مردی که نمیشناختمش ضربهای سخت به سرم زد، گیج شده بودم و گوشهایم چیزی نمیشنید. دو دختر خردسال رویم آب دهان انداختند. مادربزرگ سالخوردهشان بازوهایم را محکم گرفته بود و ناخنهای چنگال مانندش را در آنها فرو میبرد تا صندلهای دست دوزم را برای به دست آوردن چرمشان تکه پاره کند.
نخستین بار صدای کیت گندهه را همان موقع شنیدم.
به آرامی گفت: «این یکی نه.»
فقط همین. و بعد نوعی انرژی مهیبِ هیولاوار، عظیم و رام نشدنی همچون موج، بهسویمان سرازیر شد و پیرزن را مثل پارچهٔ ژندهٔ بدون استخوانی از موهایش بلند کرد و به گوشهای پرتاب کرد. وحشت زده به صحنهٔ مقابلم خیره شده بودم. کیت گندهه، گویی که چندشش شده باشد، با چشمان نارنجی رنگش نیم نگاهی به من انداخت؛ سپس بهسوی چهارپایهاش در تاریکی برگشت.»
حجم
۴۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
حجم
۴۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
نظرات کاربران
چرت