دانلود و خرید کتاب انتظار سراب کبری اسدی (مینا)
تصویر جلد کتاب انتظار سراب

کتاب انتظار سراب

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب انتظار سراب

کتاب انتظار سراب نوشتهٔ کبری اسدی (مینا) است و انتشارات طلایه آن را منتشر کرده است. این رمان براساس واقعیت نوشته شده است.

درباره کتاب انتظار سراب

این کتاب بر اساس خاطرات «ک.م» در طول خدمت دو سالهٔ «سپاه دانش» وی نوشته شده است. او شاهد تجاهر فاحش دوستان خود به نام‌های (ا.ک) - (ش.ش) - (ح.ط) - (م.ف) و... که همگی ملعبهٔ شیاطینِ آدم‌نما گشته‌اند، می‌شود.

افشای این حقایق شاید درس عبرتی باشد برای جوانان تا قربانی رفتار نامعقول خود نشوند و در دام صیادان مکار نیفتند. که خود کرده را تدبیر نیست.

 اسامی افراد و نام کوی و محل، جهت حفظ شرف و حیثیت تغییر یافته است.

خواندن کتاب انتظار سراب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب انتظار سراب

«سال آخر دبیرستان را پشت سر می‌گذاشتم. سالی پر از دلشوره و دغدغهٔ خاطر. دلم می‌خواست زمان به سرعت برق بگذرد و سال به پایان برسد و به قول اقوام سرنوشتم مشخص شود.

در طول سالهای تحصیلی یازده سال گذشته، توانسته بودم هر سال را با معدل خوب و رضایت‌بخش قبول شوم. در آن زمان صحبت از معدل نبود، بلکه مهم، قبول شدن در خرداد ماه بود. یادم می‌آید که در کلاس یازدهم (سوم دبیرستان) فقط سه نفر در کلاس ما خردادماه قبول شده بودند که یکی از آن سه نفر، من بودم. به هر حال خیلی امیدوار بودم که بتوانم امسال را چون سالهای گذشته با موفقیت به پایان برسانم و به قولی نتیجه تلاش های یازده سال گذشته را به ثمر برسانم. خانه‌ای که ما در آن زندگی می‌کردیم یک خانهٔ ویلایی قدیمی بود با چهار اطاق در کنار هم و یک ایوان سرتاسری پهن که هر اطاق متعلّق به یک خانواده بود. با وجودی که تعداد خانوادهٔ ما هفت نفر بود تنها یکی از اطاق ها به ما تعلّق داشت.

ایوان طویل، بدون حفاظ بود که پنج پلّه بالاتر از کف حیاط ساخته شده بود. در حیاط خانه دو درخت تنومند به چشم می‌خورد. یک درخت انجیر و یک درخت پیوندی گلابی که زیبایی خاصّی به محوطه می‌بخشید.

دراز کشیدن و لم دادن در آفتاب زمستانی روی ایوان و پناه گرفتن در سایهٔ درختان در تابستان، بسیار لذّت‌بخش و فرح‌انگیز بود. در آن زمان سبک اکثر خانه‌ها این چنین بود. با وجودی که همهٔ ما در یک اطاق زندگی می‌کردیم ظاهرآ راضی و خشنود بودیم. اطاقی که هم اطاق خوابمان و هم اطاق پذیرایی و هم آشپزخانه محسوب می‌شد همیشه مرتّب و منظّم بود. در زمستان همه دور یک چراغ خوراک‌پزی جمع می‌شدیم و گاهی برای تعیین جا از هم سبقت گرفته و با هم دعوا می‌کردیم. شیرآب و دستشویی در حیاط خانه قرار داشت و در زمستان دست و روی شستن و وضو گرفتن برایمان خیلی سخت بود. ولی چون اکثر خانواده‌ها در شرایط مساوی بودند همه چیز برایمان عادی بود و با همهٔ شرایط دمساز بودیم. خانه متعلّق به پدر بزرگمان بود.

پدر بزرگ برخلاف ظاهرش که خشک و عبوس به نظر می‌رسید. قلبی پر از مهر و وجودی سرشار از محبّت داشت. دلش می‌خواست همهٔ ما در خانهٔ او و پیش چشمش باشیم به همین دلیل به بهانهٔ پولِ مختصری که ماهانه از ما بعنوان اجارهٔ اطاق می‌گرفت، ما را دور خود جمع کرده بود و می‌گفت:

«تا من زنده‌ام شماها در همین خانه مستأجر من باشید نه مستأجر غیر.»

او هر شب که خسته از سرکار برمی‌گشت، وقتی چشمش به ما می‌افتاد و خانه را پر هیاهو می‌دید، تبسّمی بر لب می‌آورد. بعد از جواب سلام ما که در یک ردیف مقابلش صف می‌کشیدیم و سلام می‌دادیم، به اطاقش می‌رفت و دیگر او را تا صبح فردا نمی‌دیدیم. برای همهٔ ما قابل احترام بود. همگی او را دوست داشتیم. مردی بسیار باوقار و مؤمن‌بود. هیچ وقت بلند صحبت نمی‌کرد و خنده‌اش، تبسّمی بود که بر لبانش نقش می‌بست. به ما اجازه قاه قاه خندیدن را نمی‌داد. روی عبادات و رعایت نکات دینی تعصّب خاصّی داشت. مخالف هرگونه شرط‌بندی حتّی در بین ما بچّه ها بود. به حلال و حرام بسیار اهمیت می‌داد و روی آن تأکید داشت. ما را همیشه از شیرینی‌های خوشمزه‌ای که خودش در کارگاه شیرینی‌پزی کوچکش می‌پخت بهره‌مند می‌ساخت.»

aram
۱۴۰۳/۰۷/۱۲

این چی بود من خوندم انگار کتاب دهه ۶۰نوشته شده .بدون هیچگونه کشش و تعلیقی .بیشترش نصیحت گونه بود بعضی جمله هاش کنو یاد حرفای معلم دینی م در سال ۷۰مینداخت☹️بیشتر به خاطر واقعی بودنش خوندم همش منتظر بودم یه

- بیشتر

حجم

۳۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۰۴ صفحه

حجم

۳۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۰۴ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان