کتاب قصه های روضه
معرفی کتاب قصه های روضه
کتاب قصههای روضه؛ حکایاتی از اصحاب و مجالس روضهخوانی نوشتهٔ بیژن شهرامی است که بهنشر آن را منتشر کرده است. این مجموعهٔ داستانی برندهٔ جایزهٔ ادبی مدیسی است. جایزهٔ مدیسی جایزهای فرانسوی است که در سال ۱۹۵۸ بنا نهاده شده و در ماه نوامبر هر سال به برندگان اهدا میشود.
دربارهٔ قصههای روضه
کتاب قصههای روضه شامل حکایاتی از اصحاب و مجالس روضهخوانی است که اساس تحقیقات میدانی نوشته شده است. بیژن شهرامی برای نگارش این کتاب از منابع دست اول و مهمی همچون لهوف، دانشنامهٔ جهان اسلام، نفس المهموم، وسائلالشیعه الی تحصیل مسائلالشیعه، کاملالزیارت، المستدرک علی الصحیحین، مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل، دلائل الامامه و قصص و خواطر من اخلاقیات علما الدین استفاده کرده است.
این کتاب حاوی قصههایی کوتاه و واقعی، پیرامون روضههای ماه محرم است.
در فصل اول با عنوان خدای تعالی و حضرات مؤمنین، نویسنده سراغ منابع دست اول رفته و حکایتهایی را از آنها بیرون کشیده است؛ از روضهخوانی جبرئیل تا مرثیهخوانی دعبلدر.
در فصل دوم با عنوان عالمان دینی به داستانهایی که از زبان روحانیون و عالمان مطرح شیعه نقل میشوند، پرداخته است برای مثال میرزا جواد آقا تبریزی، میرزا محمد حسن شیرازی و…
و در فصل سوم که شهدا، پیرغلامان، هنرمندان نام دارد، داستانها از زبان مداحین و هنرمندان بیان میشوند.
داستانهای این کتاب بهاختصار بیان شدهاند و نویسنده بیهیچ مقدمهای به سراغ اصل ماجرا رفته است.
خواندن کتاب قصه های روضه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ علاقهمندان به داستانهای مذهبی پیشنهاد میکنیم.
دربارهٔ بیژن شهرامی
بیژن شهرامی در سال ۱۳۵۲ در محلهٔ شازدهقاسم شیراز به دنیا آمد و فعالیت خود را در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان از سال ۱۳۷۰ آغاز کرد. او ابتدا در مجلهٔ آیش که مربوط به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است آغاز به کار کرد و با مجلهٔ کیهان بچهها همکاری کرد. از او تاکنون بیش از ۳۰ عنوان کتاب در حوزهٔ کودک و نوجوان منتشر شده است.
بخشی از قصه های روضه
«روضه خوانی و فریاد برآوردن جبرئیل امین را در شب ضربت خوردن امیرمؤمنان علی الا شنیده ام، اما اینکه ملک مقربی مثل او در رثای سید و سالار شهیدان م هم ذکر مصیبت کرده باشد، نکته تازه ای است که به برکت خواندن کتاب مقتل نصیبم می شود: گردی سخت سیاه و تاریک برخاست و بادی سرخ وزید که هیچ چیز پیدا نبود: آسمان سرخ گردید و آفتاب بگرفت؛ چنانکه ستارگان در روز دیده شدند. هیچ سنگی را برنداشتند، مگر زیر آن خون سرخ تازه بود. مردم پنداشتند عذاب فرود آمد. کسی در لشکر آمد و فریاد می زد. او را از فریاد منع کردند. گفت: چگونه فریاد نزنم و حال آنکه می بینم رسول خدا را: ایستاده، به زمین نگاه می کند و جنگ شما را می نگرد و من میترسم براهل زمین نفرین کند و من با آنهاهلاک شوم. آنها با یکدیگر گفتند: دیوانه است! او جبرئیل بود.
با دیدن چهره نورانی و دوست داشتنی برادر، یاد رخسار ملکوتی پیامبراکرم می افتد و اشک می ریزد.
امام مجتبی است که طاقت اشک ریختن برادر را ندارد، می پرسد: حسین جان چرا گریه میکنی؟
- به خاطر شما و بدرفتاری گمراهان با حضرتت.
- آری برادرجان، مرا ستمگرانه مسموم خواهند کرد، اما هیچ روزی مثل روز تو نخواهد بود که ۳۰ هزار مدعی پیروی از جدمان رسول خدا علیه توهم دست و هم پیمان خواهند شد...»
حجم
۳۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۳۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
هیچ روزی مثل روز تو نخواهد بود که ۳۰ هزار مدعی پیروی از جدمان رسول خدا علیه تو هم دست و هم پیمان خواهند شد