دانلود و خرید کتاب یلدا دارد می میرد رزیتا بهزادی
تصویر جلد کتاب یلدا دارد می میرد

کتاب یلدا دارد می میرد

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب یلدا دارد می میرد

کتاب یلدا دارد می‌میرد نوشتهٔ رزیتا بهزادی است که انتشارات به‌نگار آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه ایرانی است.

دربارهٔ کتاب یلدا دارد می‌میرد

کتاب یلدا دارد می‌میرد، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه  است که با زبانی روان و ساده نگاشته شده‌اند.

عنوان داستان‌های این کتاب عبارتند از:

چهاردانگ این خانه

نگین یاقوت

باریکۀ خون

مرکز درد

زیر موکت

دوش آب سرد

یلدا دارد می‌میرد

خانه تکانی نوزدهم اسفند

پر آبی و نارنجی

چراغ قرمز روی کوه

گوشواره‌های قرمز، زیر نور

تک‌نوازی بم تار، برج میلاد

سه‌بعدی

خواندن کتاب یلدا دارد می‌میرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ علاقه‌مندان به داستان کوتاه ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب یلدا دارد می‌میرد

«بعد صدایش از طبقۀ پایین می‌آید که دارد با مردی حرف می‌زند. زن مسن، دختر را می‌کشد و پرتش می‌کند توی هال. دوباره می‌رود پشت در. گرمم شده. خاک شلوارم را می‌تکانم و می‌گویم: «بسه دیگه خانوم! تو این یه ماه آخر زودتر اینجا رو باید تخلیه کنین، راحت شیم! نه شما مشکل‌ساز شین، نه اینا! این‌همه هم دردسر درست نشه!»

از توی آپارتمان صدای باز‌و بسته‌شدن شیر آب می‌آید. فکر می‌کنم بگویم یا نگویم: «... . واقعیتش اینه که زنم چاردنگِ این خونه رو بابت مهریه ازم گرفته. همین روزاست که سند بخوره به اسمش.»

صدای زن همسایه می‌آید. انگار دارد با تلفن حرف می‌زند. زن مسن گوشۀ چادرش را از زیر دندان درمی‌آورد. چادرش را باز و بسته می‌کند و می‌گوید: «فعلاً که هنوز وقتش نشده! از خدامونه از دست این بی‌پدرمادرا خلاص شیم!»

صدای دختر می‌آید. دارد چیزی می‌گوید. زن مسن رویش را برمی‌گرداند و می‌گوید: «بسه! خفه شو دیگه!»

ًدختر می‌آید جلو. موهایش درهم وبرهم ریخته روی چشم‌هایش:«اولاً که اجاره‌ها رفته بالا، زورمون نمی‌رسه پاشیم! دوما! تا حال آشغالای این

ساختمونو نگرفتیم، هیچ‌جا نمی‌ریم! برو آقاجون هر کاری خواستی بکنی، بکن!»

چادر زن مسن را می‌کشد. هلش می‌دهد طرف در. بعد در را محکم می‌بندد.

پشت در بسته ایستاده‌ام. زل می‌زنم به سوراخ قفل در. لکه‌های سیاه، جای انگشت‌هایی است که مانده زیر دستگیره. بعد صدای آهنگ ترکی می‌آید، با موج بلند. دیگر دارم داد می‌زنم:«اگه تا چند روز دیگه یه صاحبخونۀ جدید» با پلیس صد و ده ریختن اینجا، مسئولیتش با خودتون!»

برای شنیدن منتظر نمی‌مانم. کیفم را از روی زمین برمی‌دارم و هوس میکنم از پله‌های پاگرد پشت بام بروم بالا. وسط شیشۀ پنجره، جای یک لب کلفت و انگار با رژ قهوه‌ای مانده روی شیشه. زیر پنجره، روی سنگ کف پاگرد، چند ته سیگار با فیلتر زرد افتاده و سیگار بلندی که انگار هول‌هولکی خاموش شده‌باشد. نمی‌دانم چرا برمی‌گردم و از پله‌ها میروم پایین. صدای ِ همسایه می‌آید. برمی‌گردم و می‌بینم سرش را آورده بیرون. نگاهش که می‌کنم، خم می‌شود و انگار دمپایی دختر را برمیدارد. بعد سرش را می‌دزدد و در را می‌بندد.  از تنها پلۀ در ورودی آپارتمان پایین می‌روم و دزدگیر ماشینم را میزنم که پارک کرده‌ام آن طرف بلوار، درست روبه‌روی پنجرۀ آپارتمان. 

روزهای اول، موقع رفتن به اداره، لیدا از پشت آن برایم دست تکان می‌داد و بوسه می‌فرستاد. از توی آیفون صدای دختر می‌آید. انگار گوشی را درست نگذاشته سر جایش. دارد همراه با آهنگ ترکی می‌خواند. می‌روم توی ماشین و از توی داشبرد، قرصم را برمی‌دارم و قورت می‌دهم. چانه‌ام را تکیه می‌دهم به فرمان. پردۀ کرم‌رنگ از الی پنجره تکان می‌خورد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۹ صفحه

حجم

۱۱۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۹ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان