کتاب مونس
معرفی کتاب مونس
کتاب مونس نوشتهٔ عبدالصاحب مالک است که انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زندگی دختری به نام مونس است که با چالشهای زیادی دست و پنجه نرم میکند.
دربارهٔ کتاب مونس
قصهی مونس، پر از اتفاقات عاشقانه، تلخ و شیرین است. داستان دربارهٔ دختری است که با رنجهای زیادی دست به گریبان بود. مونس نشان داد که با صبر و تلاش میتوان در تاریکیهای عمیق هم روزنهای از امید ایجاد کرد و به روشنایی و نور رسید. مونس، دخترکی که در شرایط سخت از خود و خدایش قطع امید نکرد. او با هوشمندی در مقابل مشکلات خودش را به روزهای روشن زندگیاش رساند. بسیاری تنها به خاطر تجربه ی اندکی تلخی و سختی، ناگاه ترک زندگی کرده و یا گاهی دست به خودکشی زدند و از قدرت نهان خود بهره نگرفتند. شاید اگر قصه مونس و مونسها را شنیده بودند، هرگز این راه را انتخاب نمیکردند. این داستان قدرت یک انسان را و قدرت یک زن را در مصاف با سختی های سختِ زندگی که او را به مبارزه طلبیده به نمایش میگذارد و در نهایت مونس از این مبارزه پیروز بیرون آمد اما چه حیف که حکایت زندگی مونسهای سرزمینمان همراه با سپردن پیکرشان به خاک سرد سرگذشت سراسر عبرتشان هم مدفون میشود. مادرانِ شایسته و موفق و پاکدامنی که برای حفظ حرمت خانواده، تمام رنج ها را یک جا به جان میخریدند، مادرانی که باید سرمشق مادران آیندهمان باشند.
خواندن کتاب مونس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ علاقهمندان به داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب مونس
تقدیر مونس، چنین رقم خورد که ناگهان از اوج به زیر و از رفاه به تنگدستی ِ پررمز و راز افتاد و ناجوانمردانه و با دسیسهی بستگان نزدیک خود در میدان زندگی و در مسیری ناهموار و سنگلاخی، وانهاده شد. مونس در میدانی رها شدهبود که آسمانش بیستاره و زمینش کویری بود. ایامی را پشت سر گذاشت که سراسر، غروب بود طلوعی یا نوری و یا حتی کورسویی دیده نمیشد و امیدی در کار نبود؛ اما با این حال ناامید نشد و با چنگ و دندان ارزشهای زیربنایی و اصلی زندگی را که فراگرفته بود، حفظ کرد و پای آنها ایستاد و صبر کرد و تلاش کرد و تحمل کرد و ادامه داد. قصهی مونس، حکایتی واقعی از سرنوشت یک دختر خانوادهدار و اصیل و مرفه شهری بود که در کوران کودکی خود مصائب ناگواری را از سر گذراند و در دورهی نوجوانی هم غرق در حوادثی سخت و پیچیده در زندگی خود شد. مونس تنها دو راه پیش روی خود داشت و ناچار به انتخاب یکی از آنها بود.
مونس در سه سالگی خود خاطرات روزهایی را داشت که در کنار خواهرانش و در کنار پدر و مادرش، نایب و ماه منیر خوشبخت بود؛ با آن ها شاد و خرم و سرخوش بود آن روزها در آغوش مادرش ماه منیر، آرام می گرفت و در کنارش آرامش را تجربه می کرد. مونس روزهایی را به یاد داشت که با پدرش نایب، بازی میکرد با خواهرانش در کنار هم خوشحال بودند و ماه منیر با او شوخی و خنده میکرد، لپهایش را میگرفت و میبوسید؛ و در حالی که برایش قصه میگفت، برای عروسک زیبایش شال و کلاه و لباس می دوخت و آن را کامل می کرد و در واقع با انرژی مثبت خود به او جان میداد؛ مادر با او و عروسکش حرف می زد، او را می خنداند و نوازش می کرد.
مونس مرور خاطرات آن ایام را دوست داشت، خاطرات روزهایی که خودش تجربه کرده بود. روزها و لحظات خوشی که حتی در خاطر هر آدم کم حواس و فراموش کاری هم ماندگار و ملکهٔ ذهن بود و از یادش نمی رفت. خاطرات خنده های فراوان و واقعی، خنده های از ته دل و خاطرات روزهایی که اگرچه کوتاه بود و زودگذر اما مونس به آن روزهای عزیز و گرامی دل خوش بود اما مدتی بعد ناگهان چرخ زندگی مونس از ریل عزت و خوشبختی و از مسیر آرامش خارج شد و به راهی سخت و پرفرازونشیب افتاد؛ راهی ناهموار که باعث بروز مشکلاتی پی درپی شد به نحوی که خیلی زود خنده و شادی را از چهره و لبهای او دور کرد.
حجم
۳۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
حجم
۳۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
نظرات کاربران
سلام لطفاً اگه کسی کتاب رو خونده نظرش اشتراک بزاره