کتاب افسانه چشم های تو
معرفی کتاب افسانه چشم های تو
کتاب الکترونیکی «افسانه چشم های تو» نوشتهٔ رضا عزیزی در انتشارات نسل روشن چاپ شده است.
درباره کتاب افسانه چشم های تو
کتاب افسانه چشم های تو حاوی ۱۴ ترانهٔ کلاسیک و ۲۶ ترانهٔ محاوره است. ترانه به معنی شعر و آهنگی که خواننده آن را تحت قواعد موسیقایی اجرا کرده باشد گفته میشود. در سالهای آغازین دههٔ پنجاه، با آغاز موج نوی ترانه یا همان ترانهٔ نوین و تولد موسیقی پاپ در ایران، زبان به فراخور موسیقی دچار شکستگی شد و به زبان گفتاری مردم کوچه و بازار نزدیک شد. ترانه پس از آن از تعاریف قالبهای کلاسیک که اکثراً به سبک عراقی بوده و به پیروی از بزرگان این سبک مانند حافظ و سعدی سروده شدهاست، بیرون آمد و در حقیقت تعریف آن دگرگون شد. در دوران معاصر، قافیهدار بودن و سازگار بودن شعر با عروض دیگر از پیششرطهای ترانهبودن یک شعر نیست.
کتاب افسانه چشم های تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر به علاقهمندان به ترانه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب افسانه چشم های تو
«هر لحظه میبینم تو را اینجا
هر لحظه ما با عشق درگیریم
در جادهای که سرنوشتِ ماست
ما راهمان را پیش میگیریم
من حرفِ منطق را نمیفهمم
در خونِ من گویی جنون جاریست
عاشق شدم با یک نگاهِ تو
در عشق، مستی اوجِ هوشیاریست
یک ثانیه، یک آن، نگاهِ تو
بر هم زده نظمِ زمانی را
از لحظهای که دل به تو دادم
دیگر نمیفهمم جهانی را
وارونه شد جغرافیا با تو
حالا زمان ثابت شده انگار
عشق است در دستِ تو ای حوا
من رانده از پیشِ خدا هر بار
وقتی تو اینجایی کنارِ من
زیباترین احساسِ این دنیاست
وقتی نگاهم میکنی ناگاه
گویی خدا در چشمِ تو پیداست
...
دلخوش به کی باشم حالا، وقتی رفیقم دشمنه
وقتی خیانت میکنه، تیشه به ریشهم میزنه!
دلخوش به کی باشم حالا، وقتی خیانت لذته
وقتی که حسِ خوبِ عشق، چیزی شبیه عادته
خندیدنا بیمعنیه، وقتی دلا خونه هنوز
وقتی سرودِ زندگی، از غصه میخونه هنوز
دلخوش بمونم من به کی؟ زندونیام تا به ابد!
وقتی خیانت میکنن، این آدما از بختِ بد!
معنیِ عشق و عاشقی، عوض شده تو کوچهها
دلبستگیها رفته از حال و هوای شهرِ ما
با هر کسی صحبت کنی، لبریزِ حرفای بده
این حرفِ آدما شده، که دل به هیچکسی نده
ما به امیدِ روزِ خوب، هر روزمون هم بیخوده
آدم دلش میسوزه از، چیزی که سهمِ ما شده
معنی نداره حسِ خوب، تو لحظههای اضطراب
این دلخوشی بیفایدهس، چیزی شبیه یه سراب
دنیای ما سرشارِ از، تیر و تفنگ و ترکشه
دورانِ جنگِ بیدلیل، با آدمای سرکشه
شاید یه روزی این جهان، دنبالِ آرامش بره
شاید دلای آدما، دنبالِ آسایش بره
تا قلبِ آدم رو زمین، از خشم و کینه پاک شه
تا عشق و آرامش فقط، سرلوحهٔ این خاک شه
...
کنارت بودم و از عشق گفتم
جوابِ عشقمو نداده رفتی
چقد گفتم بمون پیشِ من اینجا
نفهمیدی من و چه ساده رفتی
نشد همیشه همراهِ تو باشم
نخواستی همدلِ همدیگه باشیم
نشد عشق و بفهمم من کنارت
ازم خواستی همین اول جدا شیم
چقد من منتظر بودم یه روزی
تو این جاده بیای همراهِ من شی
تا قلبم پیشِ تو آروم بگیره
توام درگیرِ این عاشق شدن شی
فقط این انتظار میتونه آخر
منو یه روزی از پا در بیاره
فقط عشقه تو دنیا که میتونه
به این آسونیا تنهات بذاره
روزای تلخ و سنگینی که داشتم
میشد با دستای تو دلنشین شه
تو دنیایی که هر فصلش یه جنگه
حضورت باعثِ صلحِ زمین شه»
حجم
۳۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۳۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه