کتاب کامچاتکا
معرفی کتاب کامچاتکا
کتاب کامچاتکا نوشتهٔ مارسلو فیگراس و ترجمهٔ بیوک بوداغی است و انتشارات آگه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب کامچاتکا
فیگراس در کتاب کامچاتکا با بهکارگیری طنز و زیبانی لطیف و روان عواقب بسیاری از وقایع خشن و ناعادلانهٔ اجتماعی و سیاسی را به تصویر میکشد و روایتی بینظیر را میآفریند. این کتاب به قلم نویسندهای توانا و ماهر که با سبک خاص و ویژه خود در میان نویسندگان خوشاقبال جهانی قرار گرفته است.
مارسلو فیگراس، متولد ۱۹۶۲ در بوئنسآیرس، از مهمترین نویسندگان مدرن آمریکای جنوبی است. توفیق جهانیِ آثارش، که به زبانهای بسیاری ترجمه شدهاند، مدیون سبک، زبان و نگاه منحصربهفرد اوست. فیگراس در کامچاتکا، بیآنکه از سیاست، خشونت و دیکتاتوری حرف بزند، پیآمدهای هولناک حکومتِ نظامیان را در قالب قصهای بسیار لطیف، پراحساس و آکنده از طنز به تصویر میکشد.
فیلم سینمایی و اقتباسیِ کامچاتکا نیز با فیلمنامهٔ فیگراس و کارگردانیِ مارسلو پینیرو در برلینالهٔ سال ۲۰۰۳ برگزیدهٔ تماشاگران و برندهٔ جایزهٔ پانوراما بود و در همان سال نامزد بهترین فیلم خارجی آکادمی اسکار شد.
خواندن کتاب کامچاتکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای مدرن آمریکای جنوبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کامچاتکا
«کلمهٔ کامچاتکا طنین غریبی دارد. بهنظرِ دوستان اسپانیاییزبانام تلفظ آن محال است. هربار که این کلمه را بر زبان میآورم، با نگاه تفقدآمیز چنان رفتار میکنند که انگار با حیوانی وحشی رودررو هستند. چنان براندازم میکنند که انگار کویکوئگ مقابل چشمانشان ایستاده است، همان مردِ خالکوبیشدهٔ کتاب ملویل، که مجسمهٔ بیریختی را بهجای خدا میپرستید. چهقدر هیجانانگیز میشد اگر موبیدیک از زبان کویکوئگ روایت میشد. اما داستانها را بازماندگان روایت میکنند.
یادم است که قبلاًها چیزهایی دربارهٔ کامچاتکا شنیده بودم. خُب، کشوری بود در میان تمام کشورها، و در بازی محبوبام T.E.G.، یا تاکتیکها و استراتژیهای جنگ، میخواستم تسخیرش کنم. داستان این بازی شامل این محل هم میشود، ولی ناماش یکجورهایی به گوشام آشنا میآمد. نمیدانم اشتباه میکردم یا اینکه طنین کامچاتکا شبیه چکاچک شمشیرها بود؟
من از قماش آدمهایی هستم که همیشهٔ خدا مجذوب چیزهای دوردست میشوند، مثل اسماعیلِ موبیدیک. «فاصله» به ابعاد ماجرایی که آدم واردش میشود ابهت میبخشد، هرچهقدر قله در دوردستها باشد، همانقدر بیشتر جربزه میخواهد. روی صفحهٔ بازی، زادگاه من آرژانتین آن پایینِ پایین و کاملاً در سمت چپ است. کامچاتکا اما خیلی بالاست و کاملاً در سمت راست، چسبیده به آسمان. در بُعدِ مسطحِ جهان، کامچاتکا دورترین نقطهای بود که میشناختم.
هروقت بازی میکردیم هیچکس علاقهای به کامچاتکا نداشت. ناسیونالیستها آمریکای جنوبی را دوست داشتند، و کسانیکه به پیشرفت شغلی فکر میکردند آمریکای شمالی را. بافرهنگها دلشان برای اروپا غش میرفت و پراگماتیستها به آفریقا و اقیانوسها علاقه داشتند. کامچاتکا در آسیا قرار داشت، بزرگ بود و حفظکردنِ آن خیلی سخت. تازه اصلاً کشور بهحساب نمیآمد: موجودیت آن در قالب یک ملت حتا روی نقشهٔ صفحهٔ بازی بعید بهنظر میرسید، و خُب چه کسی دوست دارد فاتح سرزمینی باشد که موجودیت ندارد؟
کامچاتکا مال من بود، قلب من همیشه به روی تحقیرشدهها گشوده است. کامچاتکا مثل طنین طبلِ یک امپراتوری، وحشی و مخفی، مرا به سوی خود فرا میخوانْد تا بر تخت پادشاهی بنشانَدَم.
آنوقتها از کامچاتکای واقعی چیزی نمیدانستم، مثل زبان منجمدی بود که روسیه به اقیانوس آرام نشان میداد، و داشت برای همسایههایش در آنسوی دریا شکلک درمیآورد. من از برف جاودانیاش، از صدها آتشفشان، از یخچال موتنوفسکی و آبهای زنگاربستهٔ دریاچههایش چیزی نمیدانستم و نیز از خرسهای وحشی یا گدازهها و حبابهای گاز که چون چینهچینههای لاک سنگپشتها روی چشمههای جوشان قُلقُل میزدند. کامچاتکا برای من دژی بود با دیوارهای پوشیده از نیزه، و در دوردستها.
اگر پدر میدانست که کامچاتکا چهقدر به سرزمین رؤیایی من شباهت دارد، بیشک تعجب میکرد؛ شبهجزیرهای یخبسته، و سرزمینی با فعالترین آتشفشانهای روی زمین؛ افقی حیرتانگیز، قلهای پیچیده در بخار گوگرد، و در دوردستها. کامچاتکا حیطهٔ منتها و پارادوکس؛ حرکت در درون تناقض.»
حجم
۲۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه
حجم
۲۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه