کتاب فلسفه و اخلاق زیستی
معرفی کتاب فلسفه و اخلاق زیستی
کتاب فلسفه و اخلاق زیستی نوشتهٔ مبیه جروم توسام و لنارت نوردن فلت و فردریک اسونوس و ترجمهٔ ناصر مومنی است و انتشارات شوند آن را منتشر کرده است. این کتاب حاویِ مقالاتی دربارهٔ فلسفه اخلاق در علوم پزشکی است.
درباره کتاب فلسفه و اخلاق زیستی
کتاب فلسفه و اخلاق زیستی از سه مقاله گردآمده که هر یک میکوشند یکی از جریانها و مضامین اصلی فلسفهٔ پزشکی و اخلاق زیستی را شرح دهند و در کنار هم مقدمه و مدخلی به حساب میآیند تا خواننده با مطالعهٔ آنها به درکی از اصول مهم این جریان دست یابد. مقالهٔ اول به نقش و اهمیت فلسفه در پزشکیِ جدید میپردازد. در این مقاله بنیادهای فلسفی نهفته در پزشکی جدید و بنیادهای متافیزیکی، معرفتی، اخلاقی و منطقی آن بهروشنی بیان میشوند. در اینجا نویسنده نشان میدهد که پزشکی جدید در واقع متأثر از فلسفهٔ دکارت و بیکن است. بیمار به ماشینی شباهت دارد که دچار عیب و نقص شده است و پزشک در مقام متخصص این امر، تعمیرکار این ماشینِ معیوب به حساب میآید. هستیشناسیِ مکانیکی دکارتی، منجر به برداشتی ابژکتیو از انسان به عنوان موجودی جسمانی شده است که قدر و مقام روح و روان آدمی در سلامتی و بیماری وی را نادیده میگیرد. در این رویکرد، بیماریْ نوعی نقص و ناکاراییِ جسمانی محسوب میشود.
مقالهٔ دوم میکوشد تا رویکردهای علمی معاصر به سلامتی و بیماری را تبیین کند. یکی از دیدگاههای علمی معاصر گرایشی برای غیرارزشی و توصیفی خواندنِ مفاهیم سلامتی و بیماری است. در این رویکردها گفتن اینکه شخص سالم یا بیمار است مانند این است که بگوییم اکنون باران میبارد یا نمیبارد. در حالی که بهزعم برخی دیگر سالم یا ناسالمبودنِ انسان، حاوی ارزیابی مثبت یا منفی در مورد فرد انسانی و حالات روانی و جسمانی اوست. در این فصل به نکتهای کلیدی در مورد وضعیت سلامتی توجه میشود؛ اینکه در ادوار گذشته سلامتی لزوماً مهمترین ارزش تلقی نمیشد و به تبع آن دستاندرکاران سلامتی و بهداشت مهمترین افراد جامعه به حساب نمیآمدند. و در نهایت، فرد سالم شخصی بود که از زندگی مبتنی بر فضیلت برخوردار باشد.
مقالهٔ سوم اما میخواهد نشان دهد که چگونه فلسفهٔ عملی ارسطو برای گادامر و بسط هرمنوتیکِ فلسفی وی اهمیتی اساسی دارد. اگر حرفهٔ پزشکی را چنان نشستی تفسیری میان پزشک و بیمار با هدف بازیابی سلامتی بیمار فهم کنیم، در این صورت حکمت عملی یا فرونسیس از نشانههای پزشک خوب است، پزشکی که از طریق تفسیر پی میبرد که بهترین حالت برای این بیمار بهخصوص در این برههٔ خاص چیست. در این بخش به رابطهٔ میان فرونسیس، تخنه، پوئسیس و ربط و نسبت آنها با پزشکی در فلسفهٔ ارسطو، جایگاه و اهمیت آن در فلسفهٔ گادامر و خوانش وی از ارسطو و در نهایت مقام این بحث در پزشکی معاصر پرداخته شده است. به علاوه، مباحث عمیق و جالب مربوط به نسبت میان سلامتی و سعادت یا زندگی سالم و زندگی خوب از جمله موضوعاتی است که بر خواندنیبودنِ این فصل افزوده است و در حکم قرائتی کلیتر است که میتواند مسئله را در سطح اخلاق زیستی و شکلی از فلسفهٔ زندگی مطرح کند.
خواندن کتاب فلسفه و اخلاق زیستی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فلسفه و اخلاق زیستی
«متافیزیک شاخهای از فلسفه است که با ماهیتِ واقعیت سروکار دارد. این واژه مشتق از دو واژهٔ یونانی است: متا یعنی «بعد»، «بالا یا وراء»، و «فیزیک» یعنی «طبیعت». بنابراین، متافیزیک با چیزهایی سروکار دارد که نه دیدنی هستند و نه قابل اندازهگیری - چیزهایی که مشتغلِ مکان نیستند. ریشهٔ این اصطلاح در آثار ارسطو است، اما او این اصطلاح را جعل نکرده، بلکه شارحان آثارش (مانند آندرونیکوس ردسیائی) چنین کردهاند. یکی از شاخههای متافیزیک، یعنی هستیشناسی، موضوعاتی را بررسی میکند که با طبیعت و وجود ابژهها یا رخدادها و نیروهای مربوطهشان سروکار دارد که در فهم مفاهیمی همچون بیماری و سلامتی اهمیت دارند. دو موضوع اصلی متافیزیک برای فیلسوفان پزشکی بیماری و سلامتی و علل آنها است. فیلسوف پزشکی تلاش میکند تا به این پرسشها پاسخ دهد: «سلامتی چیست یا علل آن چیست؟» یا «بیماری چیست یا علل بیماری چیست؟» (مارکوم، ۲۰۱۲). موضوع بحثبرانگیز دیگر برای فیلسوفان پزشکی مجادلهٔ تقلیلگرایی/کلگرایی است. در قلب این مجادله این پرسشها نهفته است: «آیا یک بیماری میتواند بهشکلی وافی به اجزاء سازندهاش تقلیل یابد؟» یا «آیا یک بیمار چیزی بیش از مجموع صرف اجزاء فیزیکیاش است؟»
یک مجادلهٔ رایج برای فیلسوفان پزشکی مجادلهٔ تقلیلگرایی در برابر کلگرایی است. تقلیلگرایی تقلیل ابژهها یا رویدادهای پیچیده به اجزاء سازندهشان است. در رشتهٔ زیستشناسی و پزشکی، تقلیلگرایی تعیین میکند که شخص انسانی، بیمار و بیماری چگونه تعریف شوند. تقلیلگرایان موجود انسانی را صرفاً بدنهایی از جنس و نوع ماشینها میدانند، و بیماری هم نتیجهٔ نقصی مکانیکی (بهخصوص در سطح ژنتیکی و مولکولی) تلقی میشود. این تفسیر پزشکی از موجود انسانی از ثنویت متافیزیکی دکارتی برمیآید، عقیدهای که میگوید ذهن و بدن دو جوهر مستقل هستند. دکارت در رسالهاش به نام درباب انسان، میگوید «من فرض مسلم میگیرم که بدن صرفاً پیکره یا ماشینی جسمانی است» (دکارت، ۱۹۹۸).
کلگرایی از طرف دیگر، دیدگاهی است که معتقد است اجزاء یک کل ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند، به گونهای که نمیتوانند مستقل از کل وجود داشته باشند یا بدون توجه به کل فهم شوند. کلگرایان بیمار را موجودی واجد جسم تفسیر میکنند، و نه صرفاً ترکیبی از اجزاء یا یک چیز، که بتوان آن را اندازه گرفت یا در محدودهٔ اصطلاحات ریاضی، بدون متوسل شدن به ارزشهای اصلی انسانی همچون عواطف، احساسات و تجربیات فردی آن را محاسبه کرد. دیدگاه تقلیلگرایی جدید، به برخی از دانشمندان معاصر این تصور غلط را از انسان داده که آنها میتوانند برای خلق «موجودات انسانی بینقص» از طریق حذف ویژگیهای ژنتیکی ناخواسته از مهندسی ژنتیک استفاده کنند.»
حجم
۱۰۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۱۰۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه