کتاب گورستان قهوه ایرج افشاری اصل + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب گورستان قهوه

کتاب گورستان قهوه

انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب گورستان قهوه

کتاب گورستان قهوه نوشتهٔ ایرج افشاری اصل است که در انتشارات نظری منتشر شده است. این کتاب نمایشنامه‌ای کوتاه و جذاب است.

درباره کتاب گورستان قهوه

در کتاب گورستان قهوه مرد نویسنده‌ای همراه دوستش به یک قبرستان ترسناک رفته است. آن‌ها وارد قبرستان می‌شوند و صدای یک نوزاد در سکوت فضا پیچیده است. مرد نویسنده بسیار ترسیده چون کسی با او تماس گرفته و گفته قصد دارد مانند شخصیت رمان او عمل کند. مرد به او گفته که به این قبرستان بیاید و نویسنده از ترس رفتار مرد هنوز پایان آخرین کتابش را ننوشته است.

دوست نویسنده به او می‌گوید برای خرید نسکافه می‌رود و در همین زمان مرد ناشناس با تلفن آن‌ها تماس می‌گیرد. او نویسنده را تهدید می‌کند که او را خواهد کشت. 

این نمایشنامه کوتاه روایتی هیجان‌انگیز و جذاب است. 

خواندن کتاب گورستان قهوه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب گورستان قهوه

«[چشم‌اندازی از گورستان. صدای ونگ بچه‌ای در فضا می‌پیچد. صدای پایی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. صدای بچه قطع می‌شود.]

دوست نویسنده: خدا کنه به موقع رسیده باشیم.

نویسنده: من نمی‌دونم چرا باید ساعتم خواب بمونه.

دوست نویسنده: خب انگار همیشه یه جای کارمون باید لنگ بزنه.

نویسنده: تازه اون راننده را بگو که چقدر خجسته بود. انگار نه انگار که مقصدش قبرستونه... خیال می‌کرد سیزده به‌دری اومدیم هواخوری.

دوست نویسنده: خب نگفتی اون چرا خواسته که این‌جا بیائیم؟

نویسنده: این قصه سر دراز داره.

دوست نویسنده: خب تو کوتاهش کن.

نویسنده: هیچی اون می‌خواد براساس یکی از رُمان‌های من عمل کنه.

دوست نویسنده: و تو این وسط شدی قهرمان... نه؟

نویسنده: قهرمان، یاغی، قاتل، بازیچه... چه می‌دونم.

دوست نویسنده: این آقایون نویسنده، دور از جون شما، دوست دارند هر بلایی که دلشون خواست سر قهرمان‌هاشون بیارن و چقدرهم از این کارشون لذت می‌برند.

نویسنده: و حالا با این کارش می‌خواد این قاعده رو قلبش کنه و ورق رو برگردونه.

دوست نویسنده: چیه دردت اومد؟... عاقبت خیاط هم تو کوزه افتاد. بالاخره خِفت تو رو هم گرفت. این‌که همیشه اون‌ها عروسک باشند و نخ‌هاشون رو بدن دست تو...

نویسنده: بس کن دیگه... من الان در وضعیتی نیستم که تو بخوای همچین صغری کبری‌هایی رو برام بچینی و این‌همه شهرام‌بهرام کنی.

دوست نویسنده: ببینم قهوه می‌خوری؟

نویسنده: قهوه؟!

دوست نویسنده: آره.

نویسنده: این‌جا؟

دوست نویسنده: خب آره.

نویسنده: آخه توی این قبرستون، قهوه کجا بود؟ نکنه می‌خوای از بوفهٔ قبرستون بخری؟ آره؟

دوست نویسنده: دیگه با اونش چی‌کار داری تو.

نویسنده: عوض قهوه یه تلفن گیر بیار بهش زنگ بزنیم.

دوست نویسنده: که دست ازاین کاراش برداره؟

نویسنده: نمی دونم... فکر نکنم... آخه اون خیلی کله شق و یه‌دنده است... چند بار ازش خواهش کردم، التماس کردم. اما اون قبول نمی‌کنه.

دوست نویسنده: حالا تا کجای رُمانت پیش اومده؟

نویسنده: الان رسیده به فصل آخرش... اما من دو صفحه آخر رُمانو هنوز ننوشته‌ام.

دوست نویسنده: خب ننویس... بذار رُمانت ناتموم بمونه.

نویسنده: مگه فرقی هم به حال من می‌کنه؟

دوست نویسنده: چطور؟

نویسنده: آخه تا آخر قربانی شدن قهرمان ماجرا رو نوشته‌ام.... فقط فصل آخر رُمان مونده... تو می‌گی اون قبول می‌کنه که دست از سرم برداره؟

دوست نویسنده: نمی‌دونم... تو تلاشتو بکن... شاید...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۱۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۶,۰۰۰
تومان