کتاب آرش کمانگیر
معرفی کتاب آرش کمانگیر
کتاب آرش کمانگیر نوشتهٔ محمد محرابی است. نشر بید این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. در این نمایشنامه، نویسنده، روایت اسطورهای - تاریخی آرش کمانگیر را از زاویهای تازه روایت و بازگویی میکند.
درباره کتاب آرش کمانگیر
پیش از این بهرام بیضائی مونودرامی را تحتعنوان «برخوانی» با نام «آرش» برای یک «برخوان» (اجراگر) نوشته بود که بارها خوانده و اجرا شده است. اکنون محمد محرابی نمایشنامهٔ آرش کمانگیر را در ۵ بخش، تحتعنوان ۵ فصل، نوشته است. عناوین این فصلها بهترتیب عبارتاند از «شکست»، «گازری»، «کارزار کشواد»، «کیفار» و «آرش در پیشگاه مهر».
از میان شخصیتهایی که برای این نمایشنامهٔ اقتباسی در نظر گرفته شدهاند نیز میتوان به آرش، هومان، منوچهرشاه، گرسیوز، ماهرو، نازنین، مهرآیین، دریامهر، راوی، نجواگر، صدای اسب آرش و... اشاره کرد.
هر یک از این فصلها با گفتارهایی از راوی آغاز میشوند.
شخصیت آرش کمانگیر یا آرش شیواتیر را بزرگترین تیرانداز در اسطورههای ایرانی میدانیم. او پس از پایان جنگ میان ایران و توران، بهعنوان کماندار ایرانی، برای تعیین مرز ایران و توران برگزیده شد و از بالای کوه «اَیریوخْشَئوثه» بود که تیری را بهسوی کوه «خْوَنْوَنْت» پرتاب کرد. آرش با پرتاب آن تیر، مرز میان ایران و توران در زمان منوچهر را تعیین کرد.
خواندن کتاب آرش کمانگیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب آرش کمانگیر
«راوی: آن سوی داستان، کشواد ایستاده بر همان سنگی که چندی پیش کمان پولادش شکسته بود و از شکست دندان به هم ساییده. و آرش را از بلندی میبیند که پیشانی بر پیشانی اسبی نهاده و گویا با هم سخن میکنند و کشواد در سایبان دستش مینگرد که سواری میآید.
[پور کهیار، سپندیار به تاخت میآید]
سپندیار:درود بر سردار کمانداران و نیزه وران
کشواد: درود بر سپندیار پور کهیار دلیر
آرش: درود سپندیار
سپندیار: درود آرش
کشواد:خبریست که به تاخت آمدی سپندیار؟
سپندیار: شاه شما را خواسته است، در پی جستنتان کوی و برزن تاختم و نیافتم، تا گفتند چندیست به اینجا میآیید.
کشواد: آری این دشت شاهد شکستمان بوده، در آخرین نبرد من بر این سنگ ایستاده بودم و سایهام از پشت بر خاک افتاده بود همچون یارانم که یک به یک بر خاک افتادند.
آرش: زین پیشتر ما خود شکست خورده غرور خویشتن بودیم.
کشواد: سخن بگو پور کهیار، چرا شاه مرا خواسته است؟
سپندیار: گمانم از اینرو که پیمان تیر پذیرفتند.
کشواد: من! هرگز من تیر نخواهم افکند.
سپندیار: این را باید به شاهنشاه گفت.
آرش: شاه نیک میداند که این تیر نرفتنی است!
کشواد: لیک من میروم و به ایشان خواهم گفت، که از آبگینه جز راستی نیاید.
تو اکنون برو لختی بعد من نیز در پی تو خواهم آمد.
سپندیار: بدرود
کشواد: بدرود
آرش: بدرود سپندیار
منوچهر شاه: بنگرید کجاست تیر انداز؟ کجاست کشواد؟!
سپندیار: هم اکنون میرسد، آری آمد!
کشواد: درود بر منوچهر شاه، شاه شاهان
منوچهر شاه: آمدی سردار؟ میدانی که گزیرمان نیست از تیر افکندن چون گریزمان نبود از پذیرفتن و تو ای کشواد! فقط تو میتوانی تیری بیفکنی که دژخیمان تا جایی که تیرت بخاک افتد عقب برانی
کشواد: آنجا که تیر من به خاک افتد فرسنگها نزدیکتر است از جایی که سربازان من به خاک افتادند.
منوچهر شاه: هر چه باشد توتیر خواهی افکند با تمام توان و هرچه در بازو داری.»
حجم
۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
نظرات کاربران
سلام منم نرجس شوشتریان هستم از کتابتون راضی هستم.