دانلود و خرید کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد فریبا عنایتی پرور
تصویر جلد کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد

کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد

انتشارات:نشر بید
امتیاز:
۳.۵از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد

کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد رمانی است از فریبا عنایتی پرور که نشر بید آن را به چاپ رسانده است. این رمان حدیث نفس دختری است که به عنوان شخصیت اصلی داستان زندگی خود را بازگو می‌کند و رنج‌ها و غم‌ها و شادی و پیروزی و شکست‌هایش را برای مخاطب روایت می‌کند.

درباره کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد

داستان از ساختار روایی خطی و زبانی ساده برخوردار است که سبب همذات‌پنداری بین مخاطب و شخصیت داستان می‌شود. دختر داستان رمان آخرین ستاره به من چشمک زد زندگی خود را با زبانی ساده از روزهای نوجوانی روایت می‌کند و با توصیف تجربهٔ اولین عشق نوجوانی و شکست عشقی خود داستان را از منظر زاویه دید اول شخص به دوره‌های جوانی و میان‌سالی می‌کشاند و از خلال بیان حوادث زندگی و تجربیات خود مجموعه‌ای از تجربیاتی را به تصویر می‌کشد که بسیاری از ما آن را تجربه کرده‌ایم و زیسته‌ایم.

کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب آخرین ستاره به من چشمک زد

«با دلی پر از استرس راهی شدم. گام‌هایم آهسته و همراه با تردید بود. صدایی از درونم مرتب تکرار می‌کرد که مرتکب اشتباه نشوم و کمی به پایان کارم فکر کنم. اما دیگر دوست نداشتم آن حال بدی که روزها گرفتارش بودم را بیشتر از این تحمل می‌کردم. به هر طریقی بود خود را راضی کردم و بعد از مدرسه برای معصومه بهانه‌ای آوردم و تنهایی به سمت فرش فروشی حاج اکبر راه افتادم. رو به روی فرش فروشی بودم. وجودم به لرزه افتاد اما دیگر برای پشیمانی دیر شده بود. به مغازه نزدیک‌تر شدم از پشت شیشه به داخل سرک کشیدم. از پشت سر او را دیدم. در دلم شادی کوتاهی حس کردم. باید هر چه سریعتر آن جا را ترک می‌کردم. اما باز هم احساس درونیم بر من چیره شد. من که تا آنجا آمده بودم. دوست داشتم او نیز من را می‌دید. شاید باور می‌کرد که من واقعا او را انتخاب کرده ام. چند فرش را جا به جا کرد. به سمت میز کنار در ورودی آمد، دقیقا جایی که من ایستاده بودم. هنوز متوجه حضور من پشت شیشه نشده بود. دفتر روی میز را برداشت. در همین حال متوجه حضور من شد. نگاهش در نگاهم گره خورد. نگاهش مثل سابق نبود، سرد و بی‌روح. وجودم یخ کرد. سرش را پایین انداخت و بدون توجه به من به کارش ادامه داد. چیزی در درونم شکست. لبخندم خشکید با احساس سرشکستگی راه خانه را در پیش گرفتم. فکرم و تمام احساسم را سردرگمی عجیبی احاطه کرده بود. قدرت تشخیصم از بین رفته بود و سرم پر بود از چراهایی که نمی‌دانستم چگونه جوابشان را پیدا کنم و اما دلم پر بود از حسی مابین ترس و ناباوری، مثل خواب و بیداری.

همان مسیر، همان همراه و همان کوچه. همه چیز سر جای خودش بود. اما یک چیز کم بود، در واقع برای من، آن چیز، همه چیز بود. او نبود پس برای من دیگر هیچ چیز مهم نبود. فقط قدم برمی داشتم بدون این که بدانم کجا پا می‌گذارم. دیگر حرف‌های معصومه برایم بی‌مفهموم می‌آمد. گوش‌هایم بدون این که خود بخواهم به روی حرف‌های او بسته شده بود. به خانه رسیدم. با یک خداحافظی آرام و ساده وارد خانه شدم. پدر برخلاف روزهای قبل سرکار نرفته بود. کنار حوض در حال وضو گرفتن بود. برایم جای تعجب بود. چشمانم گرد شده بود و خیره به پدر.»

کاربر ۵۲۸۵۱۱۷
۱۴۰۱/۰۸/۰۲

کتاب خوبی بود متن خوب و روونی داره، از خوندنش خسته نشدم اصلا،

کاربر ۵۲۸۱۹۹۵
۱۴۰۱/۰۸/۰۲

کتاب زیبا هم از نظر محتوا و موضوع و هم سرگرم کننده، البته برای رمان خونای واقعی نه کسانی که فقط صرفا برای وقت گذروندن کتاب دست می‌گیرند. یکم شیوه نگارش برای قشرهای راهنمایی و دبیرستان سنگینه و ممکنه زود خسته

- بیشتر
کاربر ۴۶۳۱۹۷۹
۱۴۰۱/۰۸/۰۲

عالی باتوجه به اینکه رمان باید بیانگر حالات واقعی آدم های امروزی باشه در توصیف حالات و داستان پردازی خیلی خوب جلو رفته به دوستانم توصیه میکنم حتما مطالعه کنن

neda sory
۱۴۰۳/۰۶/۲۴

خیلی یک نواخت بود اصلا فراز و نشیب نداشت فقط تا آخر خوندم ببینم چی میشه . نویسنده ناراحت نشه ولی کتاب فقط در حد یک خاطره نویسی ساده بود

کاربر ۲۱۱۰۳۴۶4261
۱۴۰۱/۰۴/۲۳

کتاب بسیار یکنواخت،تلخ،بدون تعلیق،تقریبا شبیه فیلم هندی بود،نوع ادبیات و نثر ضعیف بود،نویسنده نمیتونست محاوره بیان کنه،مثلا یکی در میزنه،مادره میگه،ندا چه کسی است،این چجور لحنیه،خلاصه بسیار ضعیف،اخراشو که اصلا نتونستم بخونم

neda.solrani
۱۴۰۱/۰۴/۲۱

خیلی مسخره و مزخرف اصلا توصیه نمیکنم خیییییلی بد بود حیف پول و وقتم

کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۴۰۳/۰۸/۲۳

رمان تلخ و یکنواختی در مورد دختری که درگیر سختی‌ها و ناکامی‌های زندگیش هست

طوبی
۱۴۰۳/۰۸/۰۳

موضوع با اینکه تکراری بود ولی با دید بازتری نوشته شده بود.

کاربر ۵۴۰۹۷۷۷
۱۴۰۳/۰۳/۳۰

کتابی سراسر بدبختی که حتی نتوانستم تمامش کنم.

شهره
۱۴۰۳/۰۳/۰۵

مزخرف به تمام معنا

مادرم می‌گفت در حال پاک کردن وجودمان از ناپاکی هست. صبوری پیشه کن و شکرش بگو. اما در آن خانه‌ها انگار هیچ خبری از غبار درد و غم نبود و خدای ما با خدای آن خانه‌ها فرسنگ‌ها فاصله داشت.
کاربر ۷۸۹۶۲۶۸
مادرم می‌گفت در حال پاک کردن وجودمان از ناپاکی هست. صبوری پیشه کن و شکرش بگو. اما در آن خانه‌ها انگار هیچ خبری از غبار درد و غم نبود و خدای ما با خدای آن خانه‌ها فرسنگ‌ها فاصله داشت.
کاربر ۷۸۹۶۲۶۸
گاهی بودن میان آدم‌هایی که از تو ناامیدترند کمی باعث آرامش می‌شود
کاربر ۷۸۹۶۲۶۸

حجم

۲۱۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۴۱ صفحه

حجم

۲۱۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۴۱ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان