دانلود و خرید کتاب سه گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه) ماریا وی. اسنایدر ترجمه زهرا لاری
تصویر جلد کتاب سه گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه)

کتاب سه گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه)

معرفی کتاب سه گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه)

کتاب سه‌گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه) نوشتهٔ ماریا وی. اسنایدر با ترجمهٔ زهرا لاری و ویراستاری ناهید علیخانی در انتشارات طلوع ققنوس چاپ شده است.

درباره کتاب سه گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه)

سه‌گانهٔ یلنا داستانی فانتزی است و در فضایی جادویی روایت می‌شود. این اثر دربارهٔ یلنا و تلاش همیشگی او برای حفاظت از جان خود و اطرافیانش است. یلنا در جلد اول، دانش سایه خود را در محاصرهٔ دشمنان می‌یابد و به‌کمک توانایی‌هایی که همیشه نجاتش داده‌اند تلاش می‌کند این بار نیز از خطر رهایی یابد.

کتاب سه گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران داستان‌های فانتزی و تخیلی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب سه گانه یلنا (جلد اول، دانش سایه)

«کیکی درحالی‌که شِلِپ، شِلِپ از گودال دیگری عبور می¬کرد گفت: «وایی، گِل.» لجن خیس به پوست مسی رنگ او چسبیده بود و از دم بلندش چکید. داخل سم‌هایش جمع شده بود و با هر قدم موهای پشت مچ پایش را می‌پوشاند. از طریق ارتباط ذهنی‌مان ناراحتی و خستگی‌اش را درک کردم. پرسیدم: «بایستیم؟ استراحت کنیم؟»

نه! تصویرهایی از یونجه‌ی تازه، یک آخور تمیز و تیمار شدن در ذهن کیکی شکل گرفت. «خانه، زود می‌رسیم.»

متعجب، به اطراف جنگل نگاه کردم. کپه‌های در حال آب شدن برف قاتی با کپه‌های سیاه برگ‌های خشک شده - نشانه‌هایی از آنکه فصل سرما در حال تمام شدن بود. باران مدام روی شاخه‌های بی¬برگ می‌کوبید. نور رفت و جنگل خاکستری را تاریک‌تر کرد. در چند ساعت گذشته، زیر شنل کاملاً خیسم کزکرده بودم و سعی می‌کردم خودم را گرم نگه‌دارم. چون تمام افکارم روی قرار ملاقاتم با والک متمرکز بود! موقعیت مکانی‌مان را گم کردم. منطقه را با جادویم بررسی کردم و هشیاری‌ام را برای جستجوی یک موجود زنده به‌پیش فرستادم. چند خرگوش شجاع، زیر بوته‌ی خیس به دنبال غذا می‌گشتند و چند آهو بی‌حرکت ایستاده بودند و به حرکت سنگین و پرسروصدای عبور کیکی گوش می‌کردند. هیچ روحی در این جنگل نبود. تا مایل‌ها انسانی وجود نداشت. جای تعجب نبود. اینجا منطقه‌ دورافتاده در شمال شرق سرزمین‌ فدراستون بود که به همین علت انتخاب شده بود. پس حمله‌ی حدود چهار سال پیش! اوون مون، من و والک تصمیم گرفتیم به مکان شناخته‌شده‌تری در نزدیکی مرز ایژیا کوچ کنیم.

روی زین به جلو خم شدم. داشتیم به مقصد نزدیک‌تر می‌شدیم و شنل خیس من دیگر آن¬قدر روی شانه‌هایم فشار نمی‌آورد. با این سرعت، ظرف یک ساعت دیگر به کلبه دنجمان می‌رسیدیم. کمک والک در نجات دوستمان اپال از قبیله بلادرس و مسائل پس از آن، ماه‌ها او را مشغول نگه داشته بود. در نهایت چند روز ارزشمند با هم خواهیم داشت و پس از آن والک برای دادن گزارش به فرمانده برمی‌گردد. باید حالا در کلبه منتظر من باشد. تصویر یک کلبه گرم و نشستن در کنار آتش شعله‌ور و استراحت روی کاناپه، بار دیگر حواس مرا پرت کرد.  کیکی از سردرگمی خرناس کشید و به تاخت رفت. پشت ابرها خورشید غروب می¬کرد و جنگل را در تاریکی فرو می‌برد. به کیکی اعتماد کردم تا مسیر را در هوای نیمه تاریک پیدا کند و یک ارتباط جادویی ضعیف با طبیعت اطراف حفظ کردم.

در میانه‌ی راه! کیکی به سمت راست حرکت کرد. حرکتی، همراه با چرخش واضح کمان در سمت چپ چشمم اتفاق افتاد. کیکی زیر پای من به خود پیچید. یالش را گرفتم، اما نیرویی به قلبم کوبید و مرا از روی زین به زمین انداخت. محکم به زمین خوردم و احساس کردم که با درد شدید تمام هوای ریه‌هایم خارج شد. هرکدام از نفس‌های ناامیدانه‌ام مانند آتشی می‌سوخت. بدون تأمل دوباره هشیاری‌ام را پیش فرستادم و به دنبال ... فردی گشتم که به من حمله کرده بود. با وجود درد! تا جایی که می‌توانستم پیش رفتم. کسی را پیدا نکردم.

پرسیدم. «کیکی، بویی میاد؟»

«کاج. نم. گل‌ولای.»

«جادوگر می‌بینی؟»

«نه!»

خوب نبود. حتماً فرد توسط یک سپر تهی محافظت می‌شد. تنها به این روش می‌توانست از من پنهان شود. سپر تهی جادو را پنهان می¬کرد. حداقل مانع حمله‌ی جادویی جادوگر به من شده بود، زیرا جادو را در هر دو طرف سپر پنهان می‌کرد. اما جلوی یک تیر دیگر را نگرفت و شاید تیر بعدی به من بخورد. به ساقه تیر نگاه کردم. تیر دو اینچ به بالاتر و یک اینچ آن‌طرف‌تر از سمت چپ قلبم اصابت کرده بود و درست زیر ترقوه‌ام گیرکرده بود. ترس برای لحظه‌ای درد را از بین برد. باید راه می‌افتادم آن هم حالا ...»

شیوا
۱۴۰۱/۱۱/۱۷

بدترین، بدترین، بدترین ترجمه و ویرایش کتابی که به عمرم دیدم... به معنای مطلق کلمه نفرت انگیزه. به قدری جمله بندی ها مزخرفه که نتونستم صد صفحه بیشتر بخونم... از خریدش پشیمونم.

ghzle_sp
۱۴۰۲/۰۴/۱۰

چرا کتاب spy glass که ادامه سری اوپال کوآن هست رو ترجمه نمیکنید؟! بدون اینکه ادامه ی داستان خونده بشه مجبور میشیم سه گانه یلنا رو بخونیم که داستان خیلی مبهم میشه ! اینجوری خیلی از اتفاقایی که افتاده رو نمیدونیم و

- بیشتر

حجم

۳۶۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۷ صفحه

حجم

۳۶۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۷ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان