کتاب ماهی یکبار بانو (جلد چهارم)
معرفی کتاب ماهی یکبار بانو (جلد چهارم)
کتاب ماهی یکبار بانو (جلد چهارم) از گروه مترجمین است و انتشارات اندیشه عالم آن را منتشر کرده است. این کتابْ به زنان دربارهٔ مسائل و مشکلاتشان راهکارهایی ارائه میدهد.
درباره کتاب ماهی یکبار بانو (جلد چهارم)
کتاب ماهی یکبار بانو مجموعهای ۹جلدی از کتابهایی برای بانوان است که هر جلد آن به موضوع خاصی در رابطه با مشکلات زنان میپردازد. جلد چهارم این مجموعه دربارهٔ آرامشداشتن، ایجاد شادی، معاینهٔ سینه، طرز تمیزکردن وسایل تزئینی، رفتارکردن بر اثر سن و... است و به زنان در این باره پیشنهادهایی میدهد.
فصلهای این کتاب از این قرار هستند:
آرامش به جای تنش
چگونه شادی بيافرينيم
معاينه سينه بدون اضطراب
مراقب خود باشيد
طرز تميزكردن وسائل تزئيني
متناسب با سنتان رفتار كنيد
معضل ساده خانمها!
خواندن کتاب ماهی یکبار بانو (جلد چهارم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمامی زنان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماهی یکبار بانو (جلد چهارم)
«شادی را نمیتوانيد بخريد يا اين كه انتظار داشته باشيد جلوی در خانهتان ظاهر شود، اما اگر بدانيد كه كجا بايد دنبالش بگرديد، میتوانيد آن را پیدا کنید.
يک آخر هفته در زمستان گذشته، وقتی كه همسرم رفته بود تا زمانی را با مردهای فاميلش بگذراند، خودم را در گذشتهای كاملاً دخترانه غرق كردم: خواندن اولين دفترهای خاطراتم.
تمامی جزئيات زندگی روزمرهٔ من در سن ده يازده سالگی در بين جلدی از چرم مصنوعی و وينيل پفدار بنفش فرو رفته بود و من قبل از اين كه اولين جلد از دفترهای خاطراتم را باز كنم لحظهای به فكر فرو رفتم كه آيا واقعاً مايل هستم آن خاطرات را دوباره زنده كنم.
آيا در صفحه به صفحه آن، پرت و پلاهای غمناكی را نمیيافتم كه مستندسازی اضطراب و هراس نوجوانی من بود؟ شرح حزنانگيز دلشكستگیها و طغيانهای خشمگينانه عليه اوليای امور؟ نفس عميقی كشيدم و شروع به خواندن كردم. سپس لبخندی بر لبانم نقش بست.
شگفتزده و خوشحال شدم، زيرا دختری كه لابلای آن صفحات زردشده زندگی میكرد، تقريباً هر روز شادِ شادِ شاد بود. ميهمانی رفتن، دوچرخهسواری و بازی بولينگ همگی سراسر شور بود و هيجان، حتی تشريح كردن يک قورباغه و يا سخنرانی در سر كلاس هم لذتبخش بود.
اين دختر به دوستانش، خانوادهاش، زندگیاش و مسلماً خودش عشق میورزيد. زمانی كه غرق در دفترهای خاطراتم بودم، يكی از دوستانم تلفن كرد. به او گفتم: «در حال كشف گَجِت درونيم هستم». زمانی كه دفتر خاطرات ۱۳سالگيم را بستم و پا به زندگی خودم در ۵۳سالگی گذاشتم، در كمال حيرت اثری از گَجِت نديدم.
نه به اين خاطر كه در آن روز در ماه نوامبر احساس شادی نمیكردم. زندگيم هنوز هم پر بود از فعاليتهای لذتبخش و روابط انسانی رضايتبخش. اما سعادتسنج عمومی من چندين درجه پايينتر را نشان میداد.
آخرين باری كه يک ميهمانی برايم سراسر شور و هيجان بود، كی بود؟ احتمالاً زمانی در دهه شصت ميلادی.
اغلب رفت و آمدها از سر اجبار شده بود تا مايه لذت و شادی. شايد كمفروغ شدن نور شادی از عواقب بالغ شدن و مسئوليتپذيری است، اما دلم میخواست باور كنم كه در هر مقطعی از زندگی میتوان در اوج شادی زيست.
اما چطور؟ خوشبختانه، شاخهای جديد از روانشناسی در حال تحقيق، درست درباره همين موضوع بود.»
حجم
۱۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۱۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه