کتاب پس از نمایش
معرفی کتاب پس از نمایش
کتاب پس از نمایش نوشتۀ برایان فریل و ترجمۀ محمد حیاتی است. نشر مهر و دل این کتاب را روانۀ بازار کرده است. در این نمایشنامه، دو شخصیت از دو نمایشنامۀ آنتوان چخوف، پس از بیست سال، با هم مواجه میشوند.
درباره کتاب پس از نمایش
کتاب پس از نمایش با دیالوگی از شخصیت سونیا در نمایشنامۀ دایی وانیا نوشتۀ آنتوان چخوف آغاز میشود. پس از این، مترجم دربارۀ برایان فریل و کوششها، نوشتهها و گفتههای او مقدمهای نوشته و در برخی جاها وی را با آنتوان چخوف و دیگران مقایسه کرده است.
محمد حیاتی در بخشی از این مقدمه مینویسد: «حیرت ظریف نهفته در پس از نمایش، فراتر از ملاقات تصادفی دو شخصیت غیرواقعی است. نوعی گزارش سرهمبندیشده است دربارهی اتفاقات رخداده برای دو آدم که وقتی خود را مجبور به پذیرفتن واقعیت میبینند، از روی عادت خالف واقع میگویند». و «پس از نمایش، به طور خاص، این احساس شدید فریل را آشکار میکند که «بهترین راه برای درک چخوف این است که از در احساس وارد شویم».»
برایان فریل، در این نمایشنامه، با اشاره به تغییر نام مکانها، گریزی به بازیابی زبان، هویت و مسائل استعماری ایرلند میزند.
نمایشنامۀ پس از نمایش، نگاهی نو به آنتوان چخوف دارد. برایان فریل در این نمایشنامه، دو شخصیت از دو نمایشنامۀ چخوف را، بیست سال بعد، با هم مواجه میکند: آندری پروزوروف (از نمایشنامۀ سه خواهر) و سونیا سربریاکووا (از نمایشنامۀ دایی وانیا).
خواندن کتاب پس از نمایش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
درباره برایان فریل
برایان فریل، در سال ۱۹۲۹ به دنیا آمد. وی داستاننویس، مترجم و نمایشنامهنویس معاصر ایرلندی است.
نخستین نمایشنامۀ فریل، رادیویی بود. این نمایشنامۀ رادیویی، «نوعی آزادی» نام داشت و در رادیویی در ایرلند شمالی ضبط شد. فریل همچنین، دستی هم در ترجمه دارد. او آثار چخوف و تورگنیف را ترجمه و بازخوانی کرده است. بسیاری از نمایشنامههای فریل از شاهکارهای درام معاصر انگلیسیزبان به حساب میآیند؛ آثاری مانند: برگردانها، رقصیدن در لوناسا، شفابخش، مالی سوینی، فیالدلفیا، من آمدم!، آریستوکراتها، آزادی شهر و... .
فریل در کنار جی. ام. سینگ، شون او کیسی و ساموئل بکت از مهمترین چهرههای نمایشنامهنویسی ایرلند به شمار میرود.
برایان فریل در سال ۲۰۱۵ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب پس از نمایش
«کافهای کوچک و نیمهویران در مسکوی اوایل دههی ۱۹۲۰.
شبهنگام.
سونیا سربریاکووا تنها مشتری کافه است. یک استکان چای ازیادرفته کنار آرنجاش دیده میشود. چهل و چند ساله است. موهایش جوگندمی است و عینک مطالعه به چشم دارد. به نظر زنی خوددار، مصمّم و کاربلد میآید. روی میزش پر است از اسناد و مدارک و نقشههایی که به نظر رسمی میآیند و او هم مشتاقانه بررسیشان میکند. ولی پر واضح است که گیج شده و حوصلهاش از دست آنها سر رفته. آندری پروزوروف وارد میشود. در اواخر دههی چهارم عمرش به سر میبرد. کاسهای سوپ در یک دست و یک ظرف حاوی نان برشته در دست دیگر دارد، جعبهی ویولناش را به سینه چسبانده و بغل گرفته. یک ساکدستی برزنتی را زیر بغل زده. از آنجا که کمرو و خجالتی است، زیاد لبخند میزند - که این نشانهای غیرقابلاطمینان برای راهیابی به احوال درونی اوست. از کنار میز سونیا که میگذرد، مکث میکند، لبخند میزند و دوباره و چندباره سرش را به نشانهی سلام تکان میدهد.
آندری
باز هم سلام.
سونیا سری بالا میکند. او را به جا نمیآورد.
سونیا
[با بیاعتنایی.] عصر به خیر. [به اسناد و مدارک خود برمیگردد.]
آندری
انگار سرت شلوغه.»
حجم
۵۳۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۵۳۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه