کتاب خانه امن
معرفی کتاب خانه امن
کتاب خانه امن نوشتۀ غلامرضا خارکوهی است. انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، حاوی خاطرات حجتالاسلام شریفی گرگانی در زمان مبارزات انقلابی وی ست.
درباره کتاب خانه امن
کتاب خانه امن، خاطرات حجتالاسلام شریفی گرگانی است.
این کتاب، چگونگی رخد دادن نخستین جرقههای انقلاب تا به ثمر رسیدن آن را روایت میکند. راوی، در همۀ حوادثی که در این کتاب نوشته شده است، مانند یک نقاش زبردست، با نگاهی دقیق، سوژۀ هنری خود را با جزئیات کامل ترسیم میکند. کتاب به نوع مبارزۀ مخفی شریفی گرگانی و فعالیتهای محوری او در سیستم چاپ و توزیع نشریات و اعلامیههای مبارزان نهضت میپردازد.
کتاب حاضر، سرشار از خاطراتی در زیر پوست مبارزات علنی روحانیت است.
خواندن کتاب خانه امن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران تاریخ معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خانه امن
«ماجرای منافقشدن شیخ محمد مزیدی
مزیدیها در علیآباد کتول و گرگان، طایفهٔ محترمی هستند. شیخ محمد مزیدی خواستگار خواهر من بود و خیلی هم اصرار داشتند. او طلبهٔ زرنگ، انقلابی و بااستعدادی بود. وقتی به خواستگاری همشیرهام آمد ما او را خیلی پسندیده بودیم؛ هم ازنظر طایفگی و هم از نظر انقلابی، یعنی همان چیزی بود که ما میخواستیم. لذا من به او گفتم باشد استخاره میکنیم اما عجیب این بود که استخاره بد آمد و وصلت انجام نشد. آقای فکور که استخاره کرده بود گفت این عذاب دنیا و آخرت است. واقعاً یک معجزه عجیبی بود که ما را این استخاره نجات داد.
از آنطرف هم خواهرم ناراحت بود که چرا مخالفت کردهایم؟ تا اینکه در جریان قیام هفده خرداد سال ۵۴ مأموران رژیم او را در مدرسهٔ فیضیهٔ قم بازداشت و زندانی کردند. وقتی شنیدیم گفتیم این دنیایش بود. معلوم نیست که سرنوشتش چه بشود اما آخرتش چه شد؟ تا اینکه جریان پیوستن او به منافقین پیش آمد و منطقهای را منافق کرد. یعنی هرچه در ناحیهٔ علیآباد، گرگان و شمال منافق شدند دست ایشان در کار بود.
شیخ محمد مزیدی ابتدا منافق نبود، وقتیکه مأموران او را سال ۵۴ گرفتند، در زندان به منافقین پیوست. البته خیلی از طلبهها مثل او در زندان جذب سازمان منافقین شدند. چنانکه آقای ربانی شیرازی میگفت طلبههای جوان را نگذارید به زندان بروند، زیرا هرچه زندان بروند جزو منافقین میشوند. آقای جعفری گیلانی مگر جزو منافقین نبود؟ ولی وقتی بیرون آمد صددرصد برگشت. خیلی از جوانها که جذب منافقین شدند و برگشتند. ما خیلی کوشش کردیم که مزیدی از منافقین برگردد ولی نشد.
شهید سید اسماعیل حسینی تلفن کرد و جریان مزیدی را به من گفت. خدمات شیخ محمد مزیدی به منافقین چه بود؟ تقریباً هر کس از جوانهای محلی گمراه شدند- که خیلی هم بودند- او باعث انحراف همهٔ آنها بود. البته بعد عدهای توبه کردند، عدهای اعدام شدند، عدهای هم فراری هستند.
مزیدی بعد از انقلاب نه در سپاه بود و نه در کمیته بلکه او جزو مجاهدین خلق بود و هنوز خیانت آنها در آن زمان برای همهٔ مردم آشکار نشده بود. حتی در برخی کمیتههایی که تشکیل شد تودهایها هم نفوذ داشتند. مزیدی خودش را هم لو نمیداد که من جزو منافقین هستم، ولی حرفهایش انحرافی بود. تمام جنگلهای شمال انبارهای اسلحهٔ منافقین بود و نقشهٔ تمام این انبارها دست شیخ محمد مزیدی بود. او پس از دستگیری تمام سلاحهای منطقه شمال را از مخفیگاهها درآورد و تسلیم سپاه کرد. جریان دستگیری مزیدی جالب است. او بعد از انفجار حزب جمهوری اسلامی که در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد، به خانهٔ تیمی منافقین رفت. آنها به او گفتند برو همسرت را هم با خودت بیاور ولی او حاضر نشد زنش را ببرد. منافقین او را به خانهٔ تیمی راه ندادند لذا مزیدی به خانهٔ یکی از دوستانش در تهران رفت. این همان خانهای بود که وقتی بعد از چهار پنج سال از زندان رژیم شاه آزاد شد از او تجلیل و نگهداری کرده بودند. بهطوریکه آن زمان میزبانش به علیآباد کتول تلگراف زد تا از او استقبال کنند؛ اما دوباره که بعد از عملیات مسلحانهٔ منافقین به آن خانه رفت، همان دوست خانوادگی او، به انقلابیون تلفن زد که یک منافق اینجا است بیایید او را ببرید. بعد هم دستگیر، محاکمه و اعدام شد. البته اگر آزاد هم میشد خیلی به حالش فرقی نمیکرد و مردم او را قطعهقطعه میکردند، چون خیلی از جوانهای مردم را گمراه و جذب منافقین کرده بود.»
حجم
۵٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۵٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
نظرات کاربران
این تاریخ افراد گمنامی هست که هم رده های آنها تا زمان پیروزی انقلاب، اشخاصی مثل هاشمی رفسنجانی و محمود دعایی و.... بودند و بعد به توصیه امام ره که همان سال اول فرمودند بروید قم منهم می آیم تا
خوب است