کتاب سالار
معرفی کتاب سالار
کتاب سالار نوشتهٔ محمدعلی گودینی در انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده است.
درباره کتاب سالار
داستان و رمان، میتواند محمل مناسبی برای انتقال و ماندگاری مبارزات عمومی ملت ایران در راه آزادی و استقلال و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی باشد. اثر پیش رو، داستان چندی از همین پایمردیها و استقامتها در درون شکنجهگاههای حکومت پهلوی است که به شیوهای مناسب، به تصویر کشیده شده است
کتاب سالار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهایی با موضوع انقلاب اسلامی و اتفاقات آن سالها پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سالار
راننده، چهرهاش رنگبهرنگ شد و با نیمنگاهی از آیینهٔ بالا، چهرهٔ سرخشدهٔ دکتر را برانداز کرد. اضطراب درونش را مهار زد. دنده را جا گذاشت و سواری پژو را راند به سمت زمین خاکی بزرگ کنار خیابان. نفری که بیسیم دستش بود از روی صندلی کنار دست راننده، نگاهش گشت رو به زمین خاکی فوتبال که دو دروازهٔ چوبی کج و معوجِ بدقواره، در دو سمت آن خودنمایی میکرد. از پودر گچی که اطراف زمین خاکی بهعنوان خطکشی ریخته شده بود، پیدا بود همان تازگیها، توی زمین خاکی، مسابقهٔ فوتبال محلی برگزار شدهاست. دکتر مسلسل یوزی را توی دستهایش فشرد وگفت: «فقط یادتان باشد من این تخم جن را زنده میخوامش». رد نگاهش، به کسی بود که بیسیم در دست داشت. نفر بیسیم بهدست، روی صندلی بغلِ دست راننده، خودش را جابهجا کرد. بعد چشم تنگ کرد. نگاهش راه کشید به دو نفری که خونسرد بودند. در آرامش کامل بودند. از وسط زمین خاکی، قدمزنان، میانبُر رو به سمتی میرفتند که به دهانهٔ کوچهٔ باریکی منتهی میشد. دکتر ادامه داد: «دستور همان است که قبلاً گفته شدهاست. مجبور به تیراندازی شدین، فقط کمر به پایین بزنید».
نفر بیسیم بهدست، به یکباره نگاه سراسیمهاش گشت اطراف محل. دکتر با پشت دست به دماغش کشید. خیره شد به یکی از دو نفری که قدمزنان به وسط زمین فوتبال رسیده بودند. پس از مکثی گفت: «طبق گزارش، سوژهٔ اصلی باید همان بلندقده باشد». درحالیکه سعی داشت خونسردیاش را حفظ کند ادامه داد: «در این وسط رفیقش هم نفله شد، خیالی نیست».
ماشین به یکباره پر شد از سکوت. راننده محکم فرمان را چسبیده بود. نفر بیسیم بهدست بغلِ دست راننده بزاق دهانش را فرو داد. دکتر با شدت لبها را به هم فشرد. با لحنی که این مرتبه اضطراب در آن پیدا بود، گفت: «اصل کار هم همان بلندقده است». سعی کرد صدایش عادی باشد. پس از مکثی ادامه داد: «من خودِ سوژه را به هر قیمتی زنده میخواهم».
نفری که پوتین نظامی به پا داشت و حالا بیسیم را محکمتر در دست میفشرد، مسلسل یوزی جلوی پایش را تکیه داد زیر داشپورت و در جواب گفت: «از جانب بچههای ما خیالت آسوده باشد آقای دکتر! نیروهای ما کاملاً توجیه هستند». از تُن صدایش پیدا بود، او هم دچار اضطراب است. دکتر یکبار دیگر نگاهی انداخت به افرادی که دو به دو بودند. اینجا و آنجا، در خیابان و اطراف زمین فوتبال و یا جلوی درِ جگرکی پشت مدرسه، در حال حرکت بودند. بهطور نامحسوسی، هر دو سوژهٔ مورد نظر را زیر نظر داشتند. مأمور بیسیم بهدست ادامه داد: «بچههای ما این مأموریت اولشان که نیست». با تکسرفهٔ کوتاهی تهماندهٔ اضطراب و سینهاش را صاف کرد: «فکر نکنم تیرشان به خطا برود. همه از رنجرهای زبدهٔ گردان دوم تیپ هستند..».
حجم
۱۵۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۵۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه