دانلود و خرید کتاب رقص با سگ سفید تری کی ترجمه گیتا سلیمانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب رقص با سگ سفید اثر تری کی

کتاب رقص با سگ سفید

نویسنده:تری کی
انتشارات:نشر مون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رقص با سگ سفید

کتاب رقص با سگ سفید نوشتهٔ تری کی و ترجمهٔ گیتا سلیمانی است و نشر مون آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب رقص با سگ سفید

داستان رقص با سگ سفید دربارهٔ پیرمردی به نام سام پیک است که به یک‌باره بعد از مرگ همسرش خود را تنها می‌بیند. فرزندانش نگران او هستند؛ حال آنکه او می‌خواهد تنها باشد و کسی دور و برش نپلکد. سام هیچوقت فکرش را هم نمی‌کرد زندگی‌اش که نزدیک به ۵۰ سال شکل عادی خودش را حفظ کرده بود اینگونه تغییر کند. برای او سخت بود مثل همیشه مشغول فعالیت همیشگی‌اش، کشاورزی بشود؛ سر زمین برود یا سوار ماشین مخصوصش شود. تا اینکه سر و کلهٔ سگی در داستان پیدا می‌شود که زندگی سام را دگرگون می‌کند. این سگ سفید و خارق‌العاده است؛ هرچه در داستان پیش می‌رویم متوجه می‌شویم فقط خود سام این سگ را می‌بیند و کس دیگری متوجه آن نشود. به همین دلیل فرزندانش فکر می‌کنند او دیوانه شده است و نگرانی‌شان بیشتر می‌شود. اما قرار نیست داستان به همین‌جا ختم شود. بعد از مدتی و بنا به دلایلی، دیگران هم قادر به دیدن سگ می‌شوند؛ اما دیدن سگ باعث می‌شود پای آدم‌های دیگری نیز به داستان باز شود و اتفاقات هیجان‌انگیزی رخ دهد.

تری کی این داستان زیبا و لطیف را از زندگی پدرش و شخصیت سام را از شخصیت او الهام گرفته است. شاید به همین دلیل است که این داستان این‌قدر صمیمی و جذاب است و هرکسی با آن همذات‌پنداری می‌کند.

خواندن کتاب رقص با سگ سفید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب رقص با سگ سفید را به تمام کسانی که فکر می‌کنند وقتی پیر می‌شوند دنیا به آخر می‌رسد، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رقص با سگ سفید

سگ را از پنجرهٔ نزدیک میزتحریرش دید. صبح بود، پیش از سپیده‌دم. با سوزش معده از خواب بیدار شده و به آشپزخانه رفته بود. جوش‌شیرین را در یک لیوان آب حل کرده و خورده بود. سپس در هال، کنار میزتحریرش نشسته بود. صبح‌ها وقتی زود از خواب بیدار می‌شد دوست داشت بنشیند و طلوع آفتاب را از میان پوششی از مه، که شب‌ها بر فراز آب‌های مرداب موج می‌زد، تماشا کند. خورشید از میان مه گستردهٔ ابریشمی بیرون می‌آمد و در نوک درختان صمغ سیاه و بلوط ثابت می‌ماند. همیشه لحظه‌ای بسیار کوتاه وجود داشت که خورشید از درختان رها می‌شد و زردی‌اش به سرخی می‌گرایید و نورش در رودخانه‌های نارنجی مایل به سرخ بر فراز مه ابریشمی پخش می‌شد. این شگفت‌انگیزترین منظره‌ای بود که در جهان می‌شناخت.

چراغ‌های خانه را روشن نکرده بود. می‌دانست اگر دخترهایش که نزدیک او زندگی می‌کردند، نور را ببینند نگران می‌شوند و تلفن می‌زنند یا شوهرانشان را می‌فرستند تا از او خبر بگیرند. درنتیجه آرامشی که از آن لذت می‌برد مختل می‌شد.

سگ روی پله‌های ایوان پشتی نشسته بود و سیمان را می‌لیسید. مرد می‌دانست چند لکه روغن روی پله‌های سیمانی هست. دیروز وقتی ماهی‌تابه را می‌برد تا در حصار مرغزار خالی کند، روی واکرش تعادل درست‌وحسابی نداشت؛ به همین خاطر هم چند قطره روغن از تابه چکیده بود. شستن لکه‌ها را به باران بعدی سپرده بود.

با خود فکر کرد سگ بدجور گرسنه است. با شکمی فرورفته و دنده‌های بیرون‌زده، لکه‌های روغن را می‌لیسید. از حالت چشمانش و پایین انداختن گوش‌هایش معلوم بود ترسیده است. شاید از جایی فرار کرده بود که او را می‌بستند و با او بدرفتاری می‌کردند. شاید هم در مسیر نهر از ماشین به بیرون پرتش کرده بودند تا بمیرد.

تماشای سگ عصبانی‌اش کرد. با خود فکر کرد چنین سگی را باید از این بدبختی راحت کرد، اما شاید چیزی به مردنش نمانده بود. سگ ظاهری عجیب داشت. سفیدترین سگی بود که تابه‌حال دیده بود. دماغش به بلندی دماغ سگ تازی بود و پاهای عقبش ماهیچه‌های سفتی داشت. یاد نور سفیدی افتاد که از میان خلنگ‌ها دیده بود و با خود فکر کرد شاید نوری که دیده این سگ بوده. اما آن قضیه مربوط به چند روز پیش بود و باآنکه از سر کنجکاوی چند بار نگاه کرده بود دیگر آن را ندیده بود؛ سگی که اطراف پرسه می‌زند، دنبال تکه‌ای غذا می‌گردد و خود را نشان می‌دهد تا ترحم دیگران را برانگیزد. مرد دلسوزی بود، اتفاقاً خیلی زود هم دلش می‌سوخت، اما به صلاحش نبود حیوان بی‌صاحبی در ایوان پشتی خانه‌اش جا خوش کند. حالا که دخترانش نزدیک او زندگی می‌کردند و در برابر التماس‌های غم‌انگیز حیوانات ولگرد و شب‌گرد با دلسوزی رفتار می‌کردند، دیگر نیازی نبود او به چنین حیواناتی غذا دهد.

داستان 

نظرات کاربران

zoha
۱۴۰۱/۰۴/۱۶

کناب کوتاهی بود. فراز و فرود نداشت. تقریبا یکنواخت بود و میتونستی روال داستان رو حدس بزنی. نمیگم به یک بار خوندنش می‌ارزه اما از خوندنش پشیمون نیستم. درونمایه‌ش راجع به عشقه. عشقی که از نوجوانی تا پیری شکل گرفته

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۷۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان