کتاب فکرش را نمی کردی این اتفاق بیافتد!
معرفی کتاب فکرش را نمی کردی این اتفاق بیافتد!
کتاب فکرش را نمی کردی این اتفاق بیافتد! نوشته ریچل هالیس است که با ترجمه سیمین حبیبی منتشر شده است. این کتاب به شما کمک میکند همه چیز زندگی را دوبره بسازید.
درباره کتاب فکرش را نمی کردی این اتفاق بیافتد!
نویسنده در مقدمه توضیح میدهد شروع به نوشتن این کتاب کرده است چون بسیاری از اوقات توانسته از بحرانهای سخت زندگیاش جان سالم بهدر ببرد و اعتقاد دارد که شاید چیزی وجود داشته باشد که بتواند آن را با دیگران به اشتراک بگذارد تا بتواند به دیگران کمک کند و در این فرآیند گام بردارند.
او در این کتاب به اولین چیزی که پرداخته است راهی است که به شما کمک میکند و در کوهستان اندوه تنها نباشید و راهنما داشته باشید.
نویسنده معتقد است همه ما به اندازه کافی برای التیام یافتن قوی هستیم، حتّی اگر گاهی تلاشمان باعث شود که احساس کنیم از وقتی که شروع کرده بودیم هم ضعیفتر هستیم. او کمک میکند از ضعفتان نترسید، از غرق شدن در ناامیدی برای بقیه عمرتان بر روی زمین بترسید چرا که شما خیلی از روبرویی با دردهایتان میترسیدید.
خواندن کتاب فکرش را نمی کردی این اتفاق بیافتد! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که بهدنبال موفقیت و رد شدن از مشکلات زندگی هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فکرش را نمی کردی این اتفاق بیافتد!
ایده نوشتن در مورد چیزی بسیار جدید، بر خلاف هر آنچه که در مورد کارم به آن اعتقاد داشتم بود یک جمله قدیمی است که میگوید ما فقط باید از جای زخمهایمان درس بدهیم، بنویسیم و یا به اشتراک بگذاریم نه از خود زخمهایمان، و این آن چیزی است که من با آن زندگی کردهام. بدان معنا که، من از روی عمد، هرگز نخواستهام که بخشهای سخت زندگیام را با شما در میان بگذارم و در عوض همیشه فقط آنچه را که بعد از اینکه کاری انجام دادهام و برایم کارآمد بوده است را با شما به اشتراک گذاشتهام . همه چیز شکننده و کاملأ پردازش نشده به نظر میآید. همه چیز غیر واقعی و نامطمئن به نظر می آید. همه چیز خالی از آنچه که مهم است بود و در عین حال تحملش بسیار سخت بود. بنابراین، کنارش ماندم، دعا کردم، دربارهاش نوشتم و ذهنم درگیرش بود و باز هم بیشتر دعا کردم. من کلماتی بلیغ و شیوا نداشتم ، پس دعاهایم به یک استدعا تبدیل شدند، شدند همان دو کلمه که تکرار میشدند. کمکم کن! این دو کلمه تنها کلماتی بودند که میتوانستم به آن فکر کنم. هرچه که روز به روز پیش میرفتم، داشتم از خداوند طلب کمک میکردم ، هنگامیکه تصمیم گرفتم. هنگامی که سؤالاتی را که فرزندانم میپرسیدند پاسخ میدادم. هنگامیکه با تغییرات در شغلم روبه رو میشدم. هنگامیکه با همسرم مینشستیم و در مورد آینده صحبت میکردیم. هنگامیکه میاندیشیدم که چگونه این کتاب را تمام کنم و خیلی چیزهای دیگر.کمکم کن. کمکم کن؟ کمکم کن! من همیشه بلند و بیوقفه دعا میکردم، برمیگشتم به خرافاتی از دوران کودکی که اگر کلمات را در فضا بلند بلند نگویم، ممکن است خداوند نشنود. این دو کلمه مناجات من شدند، شدند سطرهایی در دفترم، شدند آخرین چیزی که شب قبل از خواب میگفتم و اولین چیزی که پس از بیداری میگفتم. و جایی در میان تمام تاریکیها اگر نگویم آسودگی از رنج، امّا حداقل بذری از روشنایی وجود داشت. کار من همیشه صادقانه بوده است. چه پسندیده شده باشد و چه به تمسخر گرفته شده باشد، کتابهای من همیشه حقیقت من را در دورانی که نوشته شدهاند، پیشکش کردهاند. حالا حذف کردن این حقیقت از کار من، در میان بسیاری از حقایق دیگر، فقدان بزرگی خواهد بود. پس ما اینجاییم ، من و تو، ایستاده در میان رنج و درد. بعضی از ما سعی میکنیم که معنا و مفهومی برای جای زخمهای گذشته پیدا کنیم. بعضی از ما زخمهای شکافته شده را با دستهای مرتعش و لرزان به هم چسباندهایم. امّا همه ما هنوز اینجاییم. باهم.
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب و مفهوم عالی هستند اما ترجمه جالب نبود و نمی تونستم متوجه بشم مثل اینکه مترجم از روی گوگل ترجمه معنی کردن😄
ویراستاری و ترجمه کتاب به خوبی انجام نشده بود و فهمیدن مطالب رو سخت میکرد جمله ها، آب بندی شده بودن و منظور نویسنده خیلی سخت به خواننده ی کتاب انتقال پیدا میکرد درکل متن روان نبود اما درکل کتاب خوبی