کتاب بزن قدش
معرفی کتاب بزن قدش
کتاب بزن قدش نوشته مل رابینز است که با ترجمه سیمین حبیبی منتشر شده است. این کتاب به شما یاد میدهد چطور ساده کنترل زندگیتان را بهدست بگیرید.
درباره کتاب بزن قدش
نویسنده از کشفی تازه در این کتاب سخن میگوید. او عادتی را کشف کرده است که آن را عادت «زدن قدش» نامیده است. این عادت به شما کمک خواهد کرد تا بهترین رابطه با خودتان در زندگیتان را داشته باشید. او میخواهد با شما آن داستان، تحقیق و همچنین برای تغییر زندگیتان چگونگی استفاده از این عادت را با اشتراک بگذارد.
او در این کتاب به شما یاد میدهد با خودتان مهربان باشید، خودتان را دوست داشته باشید و بتوانید از چیزی که هستید لذت ببرید. این کتاب به شما کمک میکند در اولین قدم با خودتان مهربانتر باشید و کمکم زندگیتان تغییر کند.
خواندن کتاب بزن قدش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که در زندگی بهدنبال شادی و آرامش هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بزن قدش
کل ماجرا از یک روز صبح شروع شد، همانطور که در دستشویی در حال مسواک زدن دندانهایم ایستاده بودم، تصویر خودم را در آیینه نگاه کردم و فکر کردم: اَه.
من شروع کردم به جدا کردن هرچیزی که در مورد خودم دوست نداشتم – سیاهی زیر چشمهایم، چانه تیزم، این واقعیت که سینه دست راستم از سمت چپم کوچکتر است، و پوست شل و ول شکمم. ذهنم شروع کرد به گفتن اینکه: من افتضاح به نظر میرسم. باید بیشتر ورزش کنم. از گردنم متنفرم. هر فکری که به ذهنم میآمد باعث میشد تا احساس بدتری نسبت به خودم داشته باشم. به ساعتم نگاه کردم – اولین زمانی که ساعتم را برای بیدار شدن کوک کرده بودم پانزده دقیقه دیگر بود. باید زودتر از خواب بیدار شوم. به ضربالعجل کارهایم که فرا رسیده بود فکر کردم. کارهایی که باید تمام شان میکردم. ایمیلها و متنهایی که هنوز جوابشان را نداده بودم. حیوان خانگیام که هنوز برای پیادهروی بیرون برده نشده بود. نتایج آزمایش بیوپستی (تکهبرداری) پدرم. و تمام کارهایی که باید امروز برای بچهها انجام میدادم. کاملاً دستپاچه شده بودم و من هنوز لباسهایم را هم نپوشیده بودم و قهوهام را هم نخورده بودم. تمام چیزی که آن روز صبح میخواستم این بود که برای خودم یک فنجان قهوه بریزیم، جلوی تلویزیون دراز بکشم و تمام چیزهایی را که داشتند اذیتم میکردند را فراموش کنم ..... امّا میدانستم این کار اشتباهی هست. میدانستم که هیچکس قرار نیست ناگهان از راه برسد و مشکلات من را حل کند یا پروژههای لیست شدهام را تمام کند یا به جای من ورزش کند و یا آن گفتگوی سخت که باید در محل کارم انجام بدهم را مدیریت کند.
من فقط از زندگی ام ....
چند لحظه لعنتی....
چند ماه گذشته مثل جهنم بوده است. استرسِش بدون توقف بوده و من به شدت مشغول مراقبت از همه و نگران بودن برای هر چیز و هر کس دیگری بودهام. امّا چهکسی از من مراقبت میکند؟ مطمئنم شما هم بهنوعی میتوانید با چنین چیزی همزاد پنداری کنید. در لحظات اینچنینی، وقتی که نیازهای زندگی روی هم انباشته میشود و راه و روشتان با شکست مواجه میشود، میتواند منجر به خلق یک سراشیبی پر پیچ و خم شود. من به کسی نیاز داشتم تا به من بگوید، من با تواَم، سخت است. تو مستحق این چیزها نیستی. این عادلانه نیست. .... و اگر کسی بتواند این موضوعات را مدیریت کند آن فرد خود تو هستی. این چیزی بود که میخواستم بشنوم. من به اطمینان خاطر و قوت قلب احتیاج داشتم. و با وجود اینکه یکی از موفقترین سخنرانان انگیزشی در سراسر دنیا هستم، نمیتوانستم حتی نمیتوانستم یک کلمه بگویم. نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده بود. و یا چرا آن کار را کردم. امّا به هر دلیلی در حالیکه در دستشویی ایستاده بودم، با لباسهای خوابم، دستم را به نشانه سلام کردن مقابل تصویرم خستهام در آینه بلند کردم. تمام چیزی که میخواستم بگویم این بود که من تو را درک میکنم. درکت میکنم و عاشقت هستم. حالا زود باش، مِل, تو میتونی.
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
خوندن این کتابو به همه پیشنهاد می کنم.متن روان و صمیمیت نویسنده در نوشتار باعث ایجاد حس دوستی می شه باعث میشه حس کنی با دوستت داری صحبت میکنی.به همین خاطر شاید فکر کنید به همین خاطر پشتوانه ی علمی
من کتاب توسعه فردیو موفقیت زیاد خوندم ولی این کتاب اصلااا قابل قیاس با هیچ کدومشون نیست انقدر که کاربردی و به دور از کلیشس...ترجمشم که عالیی👌🏻حتما پیشنهاد میکنم