کتاب آئینه زار
معرفی کتاب آئینه زار
کتاب آئینه زار نوشته سیدمهدی شجاعی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. این کتاب مجموعه نمایشنامهای طنز است.
درباره کتاب آئینه زار
آئینهزار، آئینههایی است که نویسنده روبهروی ما گرفته است و کجیها و ناراستیهای جامعه و روابط انسانی را نشانمان میدهد. قالب اثر نمایشنامه است اما سبک نویسنده بسیار روان است و هنگام خواندن حس می کنید داستانی منسجم و جذاب میخوانید. موضوع اثر نقد طنزآلود به سیاست، فوتبال، طبابت، قضاوت، آموزش، ازدواج و… بزرگنمایی اشتباهات آمیخته با این اتفاقات است.
خواندن کتاب آئینه زار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
درباره سید مهدی شجاعی
سید مهدی شجاعی نویسنده و روزنامهنگار در سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد، وقتی جوان بود تحصیلاتش را در رشتههای ادبیات نمایشی و حقوق همزمان شروع کرد و به دلیل علاقهاش به نوشتن تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. او در روزنامههای مختلف و مطبوعات مثل صفحات هنری و فرهنگی روزنامهی جمهوری اسلامی، ماهنامهی صحیفه و مجلهی رشد جوانان فعالیتش را دنبال کرد و مدتی هم سرپرست انتشارات برگ را برعهده داشت، پس از نقدهای اجتماعی او که در مجله منتشر کرد، مجبور به متوقف کردن فعالیت این ماهنامه شد و بعد از تعطیلی این نشریه انتشارات نیستان را تاسیس کرد.
او علاوه بر فعالیت در نشریههای متفاوت چند فیلمنامه هم نیز نوشته است و با کارگردانانی چون مجید مجیدی، بهزاد بهزادپور همکاری داشته و فیلمنامههایی از جمله: پدر، چشم خفاش، دیروز بارانی و .. نیز از فعالیتهای سینمایی او است. او به عنوان داور در جشنواره فیلم فجر، جشنوار تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات هم حضور داشته است. او در کتابهای کودک و نوجوان نیز پرکار بوده، از جمله پهلوان و فیل، قصهی پلنگ سفید و ...
بخشی از کتاب آئینه زار
روشن: داشتم احتمال میدادم.
فکور: حق داری. کار سنگینیه.
روشن: از صبح مشغولم. هنوز...
فکور: بیش از حد از خودت متوقعی. احتمال دادن کار یکی ـ دو نفر نیست.
روشن: منم تو همین فکر بودم. باید یه تیم کاری درست کنیم.
فکور: نه، با تیم کاری حل نمی شه. باید یه سمینار ترتیب بدیم.
روشن: یه سمینار تخصصی.
فکور: دقیقا و همه کسانی که می تونن احتمال بدن دور هم جمع کنیم.
روشن: یه نفر به تنهایی مگه چقدر می تونه احتمال بده!؟
فکور: اونم احتمالایی که ما می دیم.
روشن: من امروز متوجه شدم که احتمال دادن خیلی بیشتر از ترجیح دادن وقت و انرژی می بره.
فکور: من اون هفته سر یه ترجیح دادن پوستم کنده شد.
روشن: حتما ترجیح بلا مرجّح بوده.
فکور: نه، اتفاقا از همین ترجیح های معمولی بود. یادت نیست!؟ همین شنبه گذشته؟
روشن: آهان. چرا. یادم اومد. طرفهای غروب بود.
فکور: تا نصفه شب طول کشید.
روشن: بالاخره تونستی ترجیح بدی؟
فکور: اونجوری که می خواستم نه،ولی اون موقع شب بهتر از این نمیشد.
روشن: اونم تو این بازار؟
فکور: ولی کیه که قدر بدونه.
روشن: حرف قدرشناسی رو نزن که داغ دلم تازه می شه. ساعتها وقت می گذاری. پدر خودتو درمیآری، تا یه احتمال یا یه ترجیح بدی. هیشکی نیست بگه خرت به چند؟
فکور: من که دارم دچار یاس فلسفی میشم.
روشن: من سه روزه مزاجم کار نکرده.
فکور: معلومه، تو این شرایط دست و دل آدم به کار نمی ره.
روشن: (ناگهان یادش میآید) نه، نه، قرار بود مواظب باشیم که یاس و نومیدی بر ما غلبه نکنه.
فکور: (یادش میآید) درسته. قرار بود به هم امید بدیم. (جیبهای خود را جستجو میکند) من اتفاقا یه مقدار امید آورده بودم که امروز بهت بدم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه