کتاب این داستان واقعیت دارد
معرفی کتاب این داستان واقعیت دارد
این داستان واقعیت دارد نوشته جفری آرچر داستاننویس و سیاستمدار انگلیسی و نیز نماینده سابق مجلس انگلستان و از اعضاء ردهبالای حزب محافظهکار انگلستان با ترجمه علی فامیان است.
درباره کتاب این داستان واقعیت دارد
جفری هاوارد آرچر نویسنده پرمخاطب و سیاستمدار سابق انگلیسی است که عضو مجلس شورا و معاون و رئیس حزب محافظهکار بود و در کنار این ماجرا به شغل نویسندگی نیز اشتغال داشت که برای وی شهرت زیادی را نیز به همراه داشت. آرچر نخستین مجموعه داستان خود را در سال ۱۹۷۶ با عنوان «نه یک پنی بیشتر، نه یک پنی کمتر» منتشر کرد که به دلیل استقبال قابلتوجه از کتاب، متن داستانهای آن نیز بهصورت نمایش رادیویی و تلویزیونی نیز در انگلستان تولید و منتشر شد.
او در مجموعه داستان «این داستان واقعیت دارد» اما به سراغ شخصیتهای سیاسی و خانوادههای انگلیسی رفته است و آنها را دستمایه خلق داستانهایش قرار داده است. از سوی دیگر موضوعی که به جذابیت این اثر میافزاید نوشته شدن آنها بر مبنای حقایق و رویدادهای واقعی و حضور نوعی تم پلیسی و جنایی و گاه نیز سیاسی در آنهاست. «این داستان واقعیت دارد» از مجموعه داستانهای پرحاشیه انگلستان در سالهای اخیر محسوب میشود که تمامی بخشهای آن از این منظر موردتوجه بوده است.
نام این مجموعه بهعنوان پیشانینوشت آن نیز بر مبنای یک ضربالمثل قدیمی انگلستان انتخاب شده است که پیشازاین ویلیام شکسپیر نیز در چهار نمایشنامه خود از آن بهره برده بود. در این ضربالمثل عبارتی با مضمون «این قصه شنیدنی است» و «پشت این ماجرا حقیقتی نهفته است» به مخاطبان القاء میشود؛ چنانچه آرچر نیز در این مجموعه عنوان میکند داستانهایش در این اثر به جز در چهار مورد، همگی بر مبنای رویدادهای واقعی تألیف شده است.
شخصیتهای انتخاب شده توسط آرچر برای نقشآفرینی در داستانهایش، شخصیتهایی بهغایت در دسترس و قابللمس برای مخاطبان انگلیسیزبان هستند. شخصیتهایی که مردم بهسادگی و در قالب مراودات روزانهشان میتوانند آنها را ببینند، لمس کنند و از حضور آنها در رخداد چنین داستانهایی بسیار شکزده شوند.
خواندن کتاب این داستان واقعیت دارد را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
منطق داستانهای آرچر با روحیات مردم انگلستان و داستانهای مرتبط با عصر ویکتوریایی، بسیار همخوانی و نزدیکی دارد و شاید از همین منظر است که بسیاری از مخاطبان داستانهای جذاب جنایی و معمایی، در مواجهه با آثار او بسیار ذوقزده شده و پیگیر، به دنبال کشف سطر به سطر رویداد این قصهها میشوند. از سوی دیگر مخاطبان ایرانی نیز به دلیل علاقه قابلتوجهی که در سالیان اخیر به داستانهایی جنایی - معمایی از جمله داستانهای نویسندگان انگلیسی چون کانون دویل و کریستی از خود نشان دادهاند، بهسادگی با این دست آثار رابطه خوبی پیدا میکنند.
درباره جفری هاوارد آرچر
جفری هاوارد آرچر، متولد ۱۵ آوریل ۱۹۴۰ در شهر لندن، داستاننویس و سیاستمدار انگلیسی است که سابقه عضویت در مجلس و فعالیت در مقام بالاترین ردههای حزب محافظهکار انگلستان را نیز در کارنامه شغلی خود دارد.
نخستین کتابش با عنوان «نه یک پنی بیشتر، نه یک پنی کمتر» ابتدا در ایالات متحده آمریکا و سپس در سال ۱۹۷۶ در بریتانیا منتشر شد. کتاب با استقبال زیادی مواجه شد و شنوندگان و بینندگان رادیو و تلویزیون نیز از روایت رادیویی و تصویری آن بیبهره نماندند. در طول سالها، گرایش مدیران رادیو و رسانههای تصویری به آثار این نویسنده فروکش نکرده و بسیاری از داستانهای وی از جمله کین و آبل در تلویزیون بهنمایشدرآمده است.
عنوان انگلیسی کتاب حاضر - And thereby hangs a tale - ضربالمثلی قدیمی در زبان انگلیسی است که در چهار اثر ویلیام شکسپیر از جمله نمایشنامه «رام کردن زن سرکش» نیز بهکاررفته است. مضمون این ضربالمثل چنین است: «این قصه شنیدنی است»، «پشت این ماجرا حقیقتی نهفته است» و یا «این داستان واقعیت دارد». بهجز چهار داستان نخستین دیدار، استعداد خدادادی، صحیح از نظر سیاسی و به غریبه اعتماد مکن، بقیه داستانها واقعیاند و بر اساس مشاهدات واقعی نویسنده شکلگرفتهاند.
بخشهایی از کتاب این داستان واقعیت دارد
جرمی ناخودآگاه به مشتریان نگاه کرد، مشتریان دائمی که لابد مدام به آنجا میآمدند، درحالیکه او اولینبار بود که پا به ریتز گذاشته بود. از دست تکاندادنها و بوسهها، از رفتار سر خدمتکار و از آرامش آرابلا معلوم بود که او را همه میشناختند. جرمی به صندلی تکیه داد و کوشید آرام باشد.
آن دو اولینبار در سکوت با هم آشنا شدند. آرابلا در جایگاه سلطنتی بود و بیرون را تماشا میکرد، درحالیکه جرمی بیرون بود و داخل را ورانداز میکرد. جرمی فکر میکرد چارهای دیگری ندارد تا اینکه آرابلا لبخندی فریبنده نثارش کرد و وقتی از جایگاه سلطنتی بیرون آمد، آهسته گفت: «روی ترومپتر شرطبندی کن.» بعد آرابلا در مسیر اتاقکهای اختصاصی ناپدید شد.
جرمی به توصیه آرابلا عمل کرد و بیست پوند - دوبرابر دستمزدش - روی ترومپتر شرطبندی کرد. اسب موردنظر اول شد و جرمی بهطرف جایگاه سلطنتی رفت تا از او تشکر کند، ضمن اینکه امیدوار بود آن زن برای مسابقه بعدی هم توصیهای به او بکند، اما اثری از آن زن ندید. جرمی ناامید شد، اما پنجاه پوند از جایزهاش را روی اسبی که راهنمای روزنامه دیلی اکسپرس توصیه کرده بود شرطبندی کرد. اما بخت یارش نبود و روزنامههای روز بعد، اسب موردنظر را یابوی همیشه بازنده معرفی کردند.
جرمی برای بار سوم به جایگاه سلطنتی رفت تا آرابلا را پیدا کند. محوطه آمادهسازی اسبها را جستوجو کرد و فقط مردانی را دید که لباسهای مخصوص با نشانهای مخصوصِ جایگاه به تن داشتند. مردها شبیه هم لباس پوشیده بودند و زنان همراهشان با لباسهای فاخر و کلاههای غیرمتعارف سخت میکوشیدند شبیه هم نباشند. لحظهای بعد جرمی آرابلا را کنار مردی قدبلند و بهظاهر اشرافزاده دید. مرد خم شده بود و بادقت به حرفهای سوارکاری با لباس زرد و قرمز گوش میداد. آرابلا ظاهراً علاقهای به گفتوگوی آن دو نداشت و نگاهی به اطراف انداخت. چشمش به جرمی افتاد و جرمی دوباره با همان لبخند گرم و اغواگر روبرو شد. آرابلا زیر لب به مرد قدبلند چیزی گفت و از جایگاه اختصاصی دور شد و بهطرف نردهها آمد.
حجم
۱۶۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۱۶۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه