کتاب خرم آباد
معرفی کتاب خرم آباد
کتاب خرم آباد، نوشته آندری ولاس، نویسنده اهل تاجیکستان است، او در شوروی سابق متولد شد. موضوع اصلی رمان خرمآباد عشق انسانها به خاک و سرزمینشان است. خرمآباد با ترجمه شهرام همتزاده به فارسی ترجمه شده است. کتاب خرم آباد موفق به دریافت جوایز مختلفی از جمله جایزه دولتی روسیه، آنتی بوکر و پن مسکو شده است.
درباره کتاب خرمآباد
این کتاب سرگذشت واقعی ولی در قالب رمان افرادی است که غالبا اصالتا روس هستند و پس از فروپاشی شوروی و جنگهای داخلی با مشکلات متعددی مواجه شده یا مجبور به ترک تاجیکستان شده و یا اینکه با مشکلات این دوران دست و پنجه نرم میکنند. قهرمانان این کتاب افرادی معمولی هستند که اگر فروپاشی شوروی رخ نمیداد، همچنان به زندگی معمولی خود ادامه میدادند. البته آندری ولاس بعدها بخشهایی را به کتاب خود افزوده که این ترجمه، برگردان کتاب اصلی و بدون اضافات چاپهای بعدی است.
خرمآباد، رمانی است که از عشق میگوید. به بهانه تمام افرادی که به دلیل علاقهشان به سرزمینهای خجند و بخارا کشته شدند. آندری ولاس رمان خرمآباد را به عنوان روایتی از زوال انسان و زندگی او در جریان جنگهای منجر به استقلال تاجیکستان و تشکیل جمهوری در این کشور نوشته است. آندری ولاس نام خرمآباد را بر مبنای داستانهای کهن ایرانی و به معنای شهری زیبا و آباد و شاد در شرق انتخاب کرده است. خود او در مقدمه چاپ نخست اثرش بیان کرده است که مقصودش از این شهر، دوشنبه پایتخت فعلی جمهوری تاجیکستان است.
شنیدن کتاب خرمآباد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره آندری ولاس
آندری گیِرماناویچ وُلاس نویسنده روس و متولد ۴ آگوست سال ۱۹۵۵ م. در شهر دوشنبه. او فارغالتحصیل رشته ژئوفیزیک از دانشگاه صنعت نفت وگاز مسکو در سال ۱۹۷۷ است. پس از اتمام تحصیلات به شهر دوشنبه بازگشت تا روی ترجمه اشعار تاجیکی به روسی کار کند. اولین کتاب او به نام «جاده قدیمی» در سال ۱۹۸۸ م. به چاپ رسید و از اواخر دهه هشتاد به عضویت کانون نویسندگان مسکو در آمد و ساکن مسکو شد.
بخشی از کتاب خرمآباد
شیب سربالایی جاده بهظاهر خیلی زیاد نبود، ولی حتی پاهای توانمند نوه هم متوجه این فریب ظاهری میشدند. مادربزرگ بهسختی قدم برمیداشت و هر قدمش با سختی همراه بود و مدام از این شانه به آن شانه میشد و طوری قدم برمیداشت که گویا میخواهد، در نهایت وزن بدنش را طوری به سمت جلو حرکت دهد که دیگر زیر بدنش پایی نباشد. لباس قهوهای پررنگش تکان میخورد و حرکت میکرد. با تمام این اوصاف آنها بهآرامی حرکت میکردند، چون گامهای مادربزرگ مثل گامهای بچهها کوتاه بودند. از دست نوه کار زیادی برنمیآمد، ولی از اعماق وجودش حس میکرد که چگونه مادربزرگ به شدت به او تکیه میکند، طوری که حتی دردش هم میگرفت. مادر بزرگ گفت: «صبر کن! پاهایم، پاهایم! وای...»
آنها ایستادند. سر عصای مادربزرگ به سمت جلو بود و خود عصا را محکم به زمین تکیه داده بود. مادربزرگ که با هر نفس بهسختی ناله میکرد، ایستاد. به عصایش تکیه زد و به جلو نگاهی کرد. ولی راه مدام بالا و بالاتر میرفت و باید آن را تا انتها میرفتند. مادربزرگ گفت: «بایست نفسی تازه کنیم...» و نوه صبورانه ایستاد.
در دو طرف راه، سنگهای قبری بهصورت عمودی و بهشکلهای مختلف کار وجود داشتند و در بالای آنها، عکس مرحوم، که حسابی خاک گرفته بود، داخل فضایی بیضی یا دایرهایشکل حک شده بود. سنگ بعضی از قبرها شکسته شده و دستانی ناپاک محتویات داخل قبر را به سرقت برده و فقط جمجمه سر و حدقه خالی چشم، که حالت بدی را به آدم القاء میکرد، باقی گذاشته بودند. در اثر نور خورشید، روبانهای رنگی دستهگلها، رنگورورفته شده بودند، ولی با این حال خورشید بر آنها میتابید و تحتتأثیر همین اشعههای طلایی خورشید، تازه بهنظر میرسیدند. نوه پرسید:
ـ خسته شدی؟
ـ چه؟
ـ میگویم خسته شدی؟
مادربزرگ با حالتی نامطمئن پاسخ داد: «الان خیلی از مسیر را طی کردهایم».
نوه متوجه لرزش کف دست مادربزرگ که ساعدش را گرفته بود شد و سری تکان داد. در حقیقت، هنوز مسیر زیادی را نرفته بودند و شیب سربالایی زیاد بود. شاید خودِ راه هم از این شیب خودش دلِ خوشی نداشت، چون خود راه هم در سرپایینی میتوانست به هر جایی که میخواهد کشیده شود. در پایین، سقف شیبدار ساختمان بزرگی دیده میشد که از لای درختان سبز بیرون زده بود، میشد ولی اثری از دروازه این ساختمان نبود. درست پشت این سقفها، خیابانهای کج و درهمتنیده شهر «خرمآباد» که غرق در مهی گرم و غبارآلود بود، دیده میشدند. مه رنگی زمردی داشت که احتمالا دلیلش گازهایی بود که از خودروها متصاعد میشد. جلوتر و در دو طرف دره، قلههای سربهفلککشیده و پوشیده از برف، به رنگ آبی لاجوردی خودنمایی میکردند. قلهها بهقدری در دوردست و شفاف بودند که سرمایشان هم همچون تابلوی که روی پارچه ای به تصویر کشیده شده باشد، بهنظر میرسید.
حجم
۴۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۴۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه