دانلود و خرید کتاب وقتی غمگینی به یاد آر مگی‌ فان ایک ترجمه منصوره وحدتی احمدزاده
تصویر جلد کتاب وقتی غمگینی به یاد آر

کتاب وقتی غمگینی به یاد آر

معرفی کتاب وقتی غمگینی به یاد آر

کتاب وقتی غمگینی به یاد آر نوشتهٔ مگی‌ فان ایک با ترجمهٔ منصوره وحدتی احمدزاده در انتشارات بذر خرد چاپ شده است. این کتاب راهنمای روزهای اندوه، خشم و جنون است. مگی‌ فان ایک دربارهٔ کتابش می‌گوید: از نظر من توضیح افسردگی همیشه بسیار دشوار بوده زیرا مثل راز است. افسردگی به شیوه‌ خود وجود دارد و هیچ چیزی دقیقا شبیه آن نیست. درک من از افسردگی حس به دام افتادن بوده است؛ درست همان احساسی که اضطراب به من می‌دهد اما شدیدتر، سخت‌تر و درک‌ناپذیرتر. همه چیز تحت نفوذ آن نگرش منفی قرار می‌گیرد که من نسبت به خودم، دوستانم، کارم و چیزهای دیگر دارم. لحظات لذت‌بخش عمر کوتاهی دارند و به سرعت به کام آدمی تلخ می‌شوند. در همان حال که احساس می‌کنم فشار خارجی داغ و سنگینی جمجمه‌ام را می‌فشارد، از درون احساس پوچی و خالی بودن می‌کنم. تنها صدایی که می‌شنوم صدای ضربان قلب خودم است؛ سرزنشم می‌کند که چرا هنوز زنده‌ام.

درباره کتاب وقتی غمگینی به یاد آر

نویسنده در این کتاب از تجربیات شخصی خودش می‌نویسد و در این باره می گوید:

«این کتاب، به طور خاص، دربارهٔ اختلال شخصیت مرزی من نیست، اما ممکن است به علائم آن شرایط هم اشاره کند. من درحالی‌که از تمام بدنم صحبت می‌کنم، سر، پوست، روده، قلب و از دنیای اطرافم، به افسردگی، اضطراب، خودآسیبی و عزت نفس نیز اشاره خواهم کرد. از لحظاتی صحبت خواهم کرد که همهٔ ما هنگام استرس، عصبانیت، اندوه یا هر سه حالت آن را تجربه می‌کنیم. وقتی درحال فرو رفتن در منجلابی هستید یا وقتی احساس گم‌گشتگی می‌کنید، می‌توانید نقشه‌ای بکشید که به شما بگوید کجایید و به احتمال زیاد فردا کجا خواهید بود.»

کتاب وقتی غمگینی به یاد آر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به روان‌شناسان پیشنهاد می‌شود و کسانی که خود یا اطرافیانشان احساساتی شبیه به افسردگی و اضطراب را تجربه می‌کنند.

بخشی از کتاب وقتی غمگینی به یاد آر

من در جاهایی که خیلی یکنواخت و خسته‌کننده بوده‌اند هم دچار اضطراب شده‌ام؛ جاهایی که انتظار نداشتم بدنم چنین واکنش شدیدی نشان دهد. در بریستول، زمانی که اضطراب شدیدی داشتم، به همراه دوستم پی برای خرید مواد غذایی به یکی از شعبه‌های فروشگاه آسدا رفتم. این شعبه یکی از فروشگاه‌های بسیار بزرگ آسدا بود که به نظر می‌رسید جریان بی‌انتهای لامپ‌های پرزرق و برق راهروها را یکی پس از دیگری روشن کرده است. من همیشه از این می‌ترسیدم که در فروشگاه‌های بزرگ یا مراکز خرید بلعیده شوم؛ در یکی از راهروها گیر بیفتم و هرگز بیرون نیایم. فروشگاه‌های بزرگ برای من مثل مکانی پرپیچ و خم و تکه‌پاره است که هیچ جایی برای استراحت ندارد. مجبوری به رفتن ادامه بدهی و اگر سرعتت کافی نباشد سد راه تمام آدم‌هایی می‌شوی که پشت سرت هستند.

پی جلوی من حرکت می‌کرد و مقابل فهرست مواد غذایی، که با دقت تهیه کرده بودم، علامت می‌زد. به لطف ترسم از استفراغ کردن درهرجایی، در دانشگاه چندان اهل معاشرت نبودم، برای همین وقت زیادی برای انجام کارهایی مانند تهیهٔ برنامهٔ غذایی مشترک تا آخر هفته را داشتم. فهرستی بر مبنای نوع گروه‌های غذایی می‌نوشتم تا پیدا کردن آنها در فروشگاه راحت‌تر باشد. بعد، قیمت همه چیز را دقیقاً حساب می‌کردم و آن را تقسیم بر دو می‌کردم تا هر یک از ما سهم خود را بپردازد. پی از رفتار مستبدانهٔ من هنگام خرید مواد غذایی ناراحت نمی‌شد. چون به این صورت می‌توانست پول پس‌انداز کند و لازم نبود نگران باشد که قرار است شام چه بخورد.

پس ما در آسدا بودیم و درست وقتی به بخش مواد غذایی تازه رسیده بودیم احساس وحشت کردم. درجا متوقف شدم. به نظر می‌رسید چراغ‌های روشن فروشگاه با هم ترکیب می‌شوند و جزر و مدی خطرناک شکل می‌دهند که گویی روی من فرود می‌آیند. فهرست خرید را به پی دادم، طوری که انگار ما سربازهایی در فیلمی جنگی حماسی هستیم و من پیش از نفس آخر عکسی از همسر و فرزندانم را به رفیقم می‌دهم: «برو، شجاع باش، لطفاً به همسرم بگو که دوستش دارم.»

اﻣﻴﺮ
۱۴۰۱/۰۷/۰۸

کتاب جالبیه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۴۰۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان