دانلود و خرید کتاب قهقهه باشکوه حسن اصغری
تصویر جلد کتاب قهقهه باشکوه

کتاب قهقهه باشکوه

نویسنده:حسن اصغری
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب قهقهه باشکوه

کتاب قهقهه باشکوه نوشتۀ حسن اصغری است. این کتاب را نشر آزادمهر منتشر کرده است.

خواندن کتاب قهقهه باشکوه را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب قهقهه باشکوه در دستۀ کتاب‌های داستان و رمان پلیسی جنایی است؛ اگر شما به داستان‌های جنایی علاقه دارید این کتاب به شما پیشنهاد می‌شود.

درباره حسن اصغری

حسن اصغری در سال ۱۳۲۶ در شهر خمام از توابع شهر رشت متولد شده است. او نویسنده و منتقد ادبی ایرانی است. هشت ساله بود که به همراه برادرش به تهران آمد و در محلۀ سرچشمه ساکن شد. از ۱۳۵۵ مقاله‌های مختلفی در نقد ادبی و تاریخی و داستان کوتاه در نشریات مختلف از او منتشر شده‌است. وی از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ دبیر شورای تحریریۀ مجلۀ ادبی کلک بود و در سال ۱۳۸۷ سردبیر نشریۀ ادبیات و سینما بود. از مهمترین آثار او رمان «ول کنید اسب مرا» دربارۀ میرزا کوچک خان و کتاب تحلیلی «زایش تاریخ» دربارهٔ وقایع دوران مشروطه است. حسن اصغری در ماجرای اتوبوس ارمنستان در سال ۱۳۷۵ و در جریان قتل‌های زنجیره‌ای در لیست چهره‌های فرهنگی اعزامی بود که قرار بود در اتوبوس توسط دولت جمهوری اسلامی به قتل برسند.

بخش‌هایی از کتاب قهقهه باشکوه

عطر گل یاس با نوای تار و کمانچه، روی چین چین‌وشکن زلال حوض و در هوای ایوان شناور بود. باد در چراغدان روی تاقچه افتاد و شعله را توی لوله رقصاند. دود از سر شعله بیرون جست و زد به چشم شکوهی. او دست بر چشم‌های ترش کشید و به تاقچه پنجره نگاه کرد. روی تاقچه یک کوزه شراب بود. چرخید سوی پنجره و کوزه را برداشت. دهانۀ کوزه را بر لب گذاشت و چند جام مایع لاله گون را لاجرعه نوشید. چند دقیقه بعد، سروتن‌اش به آشوب خلسه افتاد و غروب زیر سایه شب پنهان شد. به بازوی نسترن تکیه زد و مثل عابدی تسلیم پناهگاه تن گرم و عطر سینه او شد. در چرت خلسه‌وار، خواب دید که ایران در بستر آب دریا شناور است. غرش موج دریا در گوشش بود و سینۀ پر عطر نسترن به گونه‌اش چسبیده بود. آب در ایوان غلتید و آمد زیر پای او. ایوان به شکل قایق شده بود. توی دست او پارو نبود. دید که تکیه‌گاه سینه نسترن مثل یک صخرۀ گنده توی آب نشسته است. بام خانه از ایوان جدا شده بود. پرنده‌ای فراز بام پروبال زد و در ایوان فرود آمد. پرنده روی آب غلتان ایوان بال‌بال زد و روی شانۀ نسترن نشست. به چشم‌های شکوهی نگاه کرد و آوازی خواند که شبیه آواز کبک بود. پرنده بوی کوهپایه را در هوای ایوان پراکنده بود. دید که شکل ایوان زیر بام خانه نیست. خودش توی قایق بود و سر نسترن به شانه‌اش تکیه داشت. چند موج به درون قایق افتاد و سر قایق را به هوا کشاند. قایق روی آب، یک جا ایستاده بود. باد نبود و او پارو نداشت. دست بر چشم ترش کشید و به جست‌وجوی راه‌گذر به دوردست نگاه کرد. سر نسترن را به دماغۀ قایق تکیه داد و پا شد. نسترن خواب بود. شکوهی جارو را از کف قایق برداشت و بر آب درون قایق جارو کشید.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۱۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان