دانلود و خرید کتاب تهران - پرندک مهرداد رایانی مخصوص
تصویر جلد کتاب تهران - پرندک

کتاب تهران - پرندک

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تهران - پرندک

کتاب تهران - پرندک نوشته مهرداد رایانی مخصوص است. کتاب تهران - پرندک نمایشنامه‌ای جذاب درباره مردی است که بعد از روزها سختی حالا به دنبال آرامش است اما اوضاع آن‌طور که باید پیش نمی‌رود.

درباره کتاب تهران - پرندک

کتاب تهران - پرندک داستان زندگی مردی اهل افغانستان به اسم گل آقا است. او با خانواده‌اش پس از قدرت گرفتن طالبان در کشورش، به ایران فرار می‌کند، بعد از مدتی همسرش را رها می‌کند و به انگلستان می‌رود. اما زندگی برایش آن‌طور که فکر می‌کرد پیش نمی‌رود، حالا او گوشه اتاقی در منطقه پرندک تهران برگشته و گرفتار مرد دروغگویی به نام یعقوب می‌شود، ایوب گل آقا را مردی پیشگو معرفی می‌کند و از این راه از مردم اخاذی می‌کند. در همین زمان است که خانواده گل آقا او را برای ترک ایران و بازگشت به کشور خودشان تحت فشار قرار داده‌اند. 

این کتاب در کنار پرداختن به موضوع اجتماعی مهاجرت حرف‌های بسیار دیگری هم از زندگی و اجتماع دارد، نویسنده فارغ التحصیل رشته مطالعات تئاتر از دانشگاه منچستر انگلستان است.

خواندن کتاب تهران - پرندک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تهران - پرندک

یعقوب: زیادی فکر نکن. برات خوب نیست.

صدای گل‌آقا: چی؟

یعقوب: کولاک کردی. حواست‌رو جمع کن هنوز نباید بیرون آفتابی بشی. همین‌جا کِرکِره‌رو می‌کشی و چُندَک می‌زنی تا نفر بیاد. اومد، زیادی حرف نمی‌زنی. کم لب می‌جنبونی. هارت و پورت، ساز و سوز، چه کنم چه کنم و دلسوزی تعطیل. قفل می‌زنی دمِ دهنت و می‌شنوی من چه می‌گم و سر تکون می‌دی.

صدای گل‌آقا: چشم.

یعقوب: تیر قِلِق هم نداریم. دوباره یه چیزی نمی‌پَرونی تا ببینی یارو چند مرده حلاجه. قبلاً خودم صدبار، طرف‌رو خوب می‌تکونمش، می‌بینم کیفور هست یا قمپوز اومده.

صدای گل‌آقا: من نیتم رو کردم؛ اما نمی‌دونم تا کی باید منتظر بمونم.

یعقوب: حرف‌هات بوی نک‌ونال می‌ده. لته خشک بکش زیرت، سُر نخوری بدعُنق. بذار جات خشک بشه اَی بیادَر. سی کن خودم می‌چسبونمت وَرِ دلِ گُلبدین؛ نه... ببخشین با برهان‌الدینِ عزیز بیشتر حال می‌کنی؛ نه؟

صدای گل‌آقا: اگه صدتا اُزبَک باشه و وَرِ دلِ اونها عبدالکریم خلیلی، قومِ هزاره یا بَربَر هم از پسِ اونها بر نمی‌یاد. باید یه مسیح دیگه بیاد.

یعقوب: خیلِ خب... بیا این‌وَر کارت دارم.

گل‌آقا: (نزد یعقوب می‌آید.) جان.

یعقوب: نک‌ونال می‌کنی. حساب و کتاب ما کثیف بوده؟ چه کنم؟ اضافه شه؟ تومن یا لَک۲؟ ما که صافیم؛ عینِ کفِ دست.

گل‌آقا: من واسه پولش نیومدم.

یعقوب: پس واسه چی اومدی؟

گل‌آقا: اگه حرفِ من پول بود که همون انگلیس لعنتی می‌موندم. نه انصاف داشتن، نه خدا.

یعقوب: تو خدای خودت رو ساز کن. پِرشزِ حیا باندی

گل‌آقا: دلم هوای کابل رو داره.

یعقوب: تَیِب بشنو. کوک می‌شی. می‌خوای واسه‌ت احمدزائر بیارم تا حال کنی و کوک بشی؟

گل‌آقا: یادش به خیر باغلان، شِمال پروان، سالنگ... ای خوش بود زندگی.

یعقوب: برمی‌گردی... صبرکن گل‌آقا خان. لندن رو می‌یاری، چوچه سگ‌های انگلیسیِ گودْگور۶ و بدذات، برات با یه لَک، سینه‌خیز هم می‌رن و اَتَن۷ می‌رقصن. نَنْ داره۸ کابل، می‌شه پاتوقِ گل‌آقا و همه باید واسه یه لحظه دیدنش، چندماه قبل وایسن تو صف. گل‌آقا می‌شه گلِ سرسبدِ کابل.

گل‌آقا: من دلم به شنیدنِ همون صدایِ مهوش خوشه.

یعقوب: فعلاً با اون ماهواره سرکن تا بعد.

گل‌آقا: می‌ترسم عمر گل‌آقا سربرسه و نشه.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

قیمت:
۱۳,۹۵۰
۴,۱۸۵
۷۰%
تومان