دانلود و خرید کتاب خانواده وارنر نرگس سهرابی
تصویر جلد کتاب خانواده وارنر

کتاب خانواده وارنر

نویسنده:نرگس سهرابی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانواده وارنر

کتاب خانواده وارنر نوشته نرگس سهرابی است. این کتاب داستان جذاب و معمایی‌ای است که در یک عمارت قدیمی اتفاق می‌افتد.

درباره کتاب خانواده وارنر

لی‌لی دختر جوانی است که به عنوان معلم سرخانه برای خدمت به خانواده اشرافی وارنر به شهر دیگری آمده است. عمارت وارنرها بالای یک تپه است، خانه‌ای قصر مانند با چندین اتاق. لی‌لی وارد می‌شود و در اولین ملاقاتش با آقای وارنر و خواهرش متوجه می‌شود در خانه چیزهایی طبیعی نیست. دنیز پسربچه خانواده وارنر به‌شدت مهربان است و به لی‌لی علاقه دارد. خواهر آقای وارنر زنی سرد و خشک است و چندان ارتباط خوبی با دنیز ندارد و خود آقای وارنر مرد مهربانی به نظر می‌رسد.

در خانه همه چیز طبیعی است تا اینکه لی‌لی متوجه تابلو زنی زیبا به اسم هلن می‌شود که کنار پدر آثای وارنر ایستاده است. زنی که در زمان ازدواج مرده است. او کتابی دارد که برای هلن بوده است. کم‌کم اوضاع در خانه به هم می‌ریزد. لی‌لی شب‌ها بدون اینکه متوجه شود از پله‌ها پایین می‌رود و پشت پیانو می‌نشیند و شروع به نواختن می‌کند. چیزی که در زندگی هرگز بلد نبوده است. عروس ارواح برگشته است. 

خواندن کتاب خانواده وارنر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب خانواده وارنر

سایمون کنار من ایستاد و با لبخندی به من خیره شده بود بعد در را باز کرد. باز شدن در با صدای جیرجیر بلندی همراه بود، سایمون آهی کشید: «مثل اینکه یادم رفت قبل از ورود مهمان در را تعمیر کنم» اما تمام حواس من به‌جای دیگه‌ای بود باد در جهت مخالف می‌وزید و برگ‌ها را از سمت درختان جنگل به داخل عمارت می‌برد انگار که این خانه همه‌چیز را به سمت خود می‌کشید.

با ورود سایمون من هم به داخل رفتم حسی تمام وجود من رو فرا گرفته بود انگار اتفاقات جدیدی منتظر من بودند، حیاط عمارت پر بود از درختان بلند و سبز و در وسط باغ حوضی بزرگ و سنگی قرار داشت با مجسمه‌ای عجیب داخلش، همه‌چیز با چیزهایی که تا الان دیده بودم فرق داشت انگار که قرن‌ها در زمان به عقب سفر کرده باشی، ساختمان اصلی عمارت در وسط باغ قرار داشت انگار که از دل زمین روییده و سر به اسمان برده باشد; دیوارها مثل قیر سیاه بود و این اطراف را مخوف‌تر نشان می‌داد جلوی در اصلی ایستادم به سمت سایمون برگشتم و با هیجان گفتم: «اینجا واقعاً عالیه، درست مثل فیلم‌ها!»

پیرمرد لبخندی زد و گفت: «همین طوره، ارباب دوست دارن خانه‌شان همیشه متفاوت باشد، آقای وارنر این ویژگی رو اصالت می‌دونن»

سایمون کلون سنگی در را چند بار کوبید و پس از لحظه‌ای در باز شد داخل خانه تاریک بود، کمی وقت برد تا چشمم به آن تاریکی عادت کند; ناگهان زنی جوان از در بیرون آمد لباس سرتاسر مشکی بر تن داشت که با جواهراتی گران‌قیمت تزئین شده بود و رو به روی من ایستاد سایمون با دیدن او تعظیم کوتاهی کرد بعد با لحنی آرام گفت: «شما چرا اینجا هستید پس لوییزا کجاست؟»

زن با لحنی سرد و خشک که سعی می‌کرد مهربان به نظر برسد گفت: «خودم می‌خواست بیام و عضو جدید خانه را ملاقات کنم» و انگار که مخاطب من باشم نگاهی به من انداخت.

سایمون با نگرانی به من خیره شد و گفت: «دوشیزه ایشون خانم وارنر هستند»

بلافاصله دستم را به‌طرف زن دراز کردم و گفتم: «درسته، از آشنایی با شما خوشبختم»

در چشمان آبی‌رنگش هیچ علاقه‌ای دیده نمی‌شد، انتظار دست دادن گرمی را داشتم اما به‌جای آن لبخندی زورکی و تلخ تحویل گرفتم: «دوشیزه هرگز جلوی یک خانم دست دراز نکن» 

بهار
۱۴۰۱/۰۹/۲۹

برا بچه ها بد نیست

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۳ صفحه

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۳ صفحه

قیمت:
۱۳,۶۰۰
تومان