کتاب میهمانی سلیمان
معرفی کتاب میهمانی سلیمان
میهمانی سلیمان نوشته منصور خلج و افسانه شعباننژاد یک نمایشنامه مصور از سری «نمایشنامههای عروسکها از بهشت میآیند» است که با زبانی روان و ساده برای کودکان نوشته شده است.
درباره مجموعه نمایشنامههای عروسکها از بهشت میآیند
نمایش ابزاری مهم برای انتقال آیینهای فرهنگی و مذهبی در جوامع مختلف است که اطلاعات را به خوبی به مخاطب منتقل میکند. مجموعه نمایشنامههای عروسکها از بهشت میآیند با اهداف آموزشی برای گره سنی کودک و نوجوان تهیه شدهاند.
سبک نمایشنامه به گونهای است که جدا از اجرا و در قالب داستانی نیز جذاب و خواندنی است. و شخصیتها برای ملموس تر بودن و ارتباط بیشتر با کودکان از حیوانات انتخاب شدهاند. یکی دیرگر از ویژگیهای این مجموعه آن ست که برخی از نمایشنامه ها تلفیقی از وقایع روز عاشورا را با داستان اصلی دارند و در یک روفت و برگشت زمانی تاریخ را هم برای کودکان روایت میکنند.
استفاده از نمادها نیز یکی دیگر از ویزگی های این مجموعه است و از انها برای ایجاد ارتباط بین وقایع تاریخی استفاده شده است.
این داستان درباره حضرت سلیمان است که پیغمبری بسیار بزرگ بوده است. او توان این را داشته که با تمام موجودات صحبت کند. یک روز به خودش مغرور میشود و مهمانی بزرگی میگیرد. اما اوضاع آنطور که فکر میکرده پیش نمیرود.
خواندن کتاب میهمانی سلیمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کودکان و نوجوانان علاقه مند به داستان مخاطبان این مجموعهاند.
بخشی از کتاب میهمانی سلیمان
(بارگاه حضرت سلیمان. سلیمان بر تخت نشسته. یک فرشته و یک دلقک در صحنهاند. دلقک برای سرگرم کردن سلیمان حرکاتی همراه شعبده انجام میدهد. فرشته بستهای در دست دارد. سلیمان، با دست به دلقک اشاره میکند؛ یعنی کافیست.)
سلیمان: بیا جلو، چیست؟!
فرشته: سرورم! چیزی مفید و معجزهگر. حکیمان، چنانکه راهنمایی فرمودید، این مرهم مومین را از گیاهان نایاب البرز ساختهاند.
سلیمان: به چه کار میآید؟!
فرشته: سرورم! هرچه بشکند آن را به کار برند و زود بهبود بخشد؛ استخوان دست یا پا، سر یا منقار پرندگان، دندان فیلان و بسیار چیزها.
سلیمان: چه نیکو! شفای دردمندان. خدای را شکر! (آن را نگاه میکند و سر تکان میدهد.) هدهد را بگویید همه را خبر کند تا هرکه محتاج است، بیاید و بستاند.
دلقک: خبری دیگر سرورم. آن بنا که فرموده بودید به اتمام رسید. نامش را گرمابه نهادهاند. از دیروز مردمان به آنجا میروند و تن و جان میشویند، آن هم به آب گرم و پاکیزه، و بیرون میآیند.
سلیمان: خوب! پس کار گرمابه نیز به انجام رسید.
دلقک: سرورم! هرگاه مرا برانید، به آنجا روم و بخوابم؛ گرم است و مطبوع.
(سلیمان لبخند میزند.)
فرشته: خبر دیگر بنایی است که کنار رودخانه به کار افتاده؛ چه زیبا و دیدنی!
سلیمان: بنای آسیاب را میگویی؟!
فرشته: بله سرورم. پرههایش چون بال پروانگان در هوا میچرخند که کودکان را خوش میآید و به تماشای آن میایستند. سنگ بزرگ آن گندم مردمان را آرد میکند و آن آرد بر آتش میپزند و نانی لذیذ میشود.
سلیمان: (با سر تأیید میکند.) خدا را شکر! از این به بعد، نان بر سفرهٔ مردم است.
فرشته: اکنون در شهر به دست پیر و جوان نانی گرم و خوشمزه است که به شادی به خانه برند و بر سفرهشان مینهند و خداوند را شکر میکنند بر این نعمت.
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه