کتاب گوژپشت نتردام
معرفی کتاب گوژپشت نتردام
کتاب الکترونیکی «گوژپشت نتردام»نوشتهٔ ویکتور هوگو با ترجمهٔ جواد محیی در انتشارات آستان مهر چاپ شده است. داستان گوژپشت نتردام دربارهٔ عشق و زندگی گوژپشتی به نام کازیمودو و دختر کولی جوانی به نام اسمرالدا است. کتاب گوژپشت نوتردام یکی از مشهورترین آثار ادبیات کلاسیک جهان است که تا بهحال اقتباسهای تئاتری و سینمایی بسیاری از آن صورت گرفته است و والتدیزنی هم یک انیمیشن مشهور از آن ساخته است. ویکتور هوگو در مقدمه گوژپشت نوتردام مینویسد: چند سال پیش نویسنده این کتاب به هنگام تماشا یا بهتر بگوییم ضمن کاوش در کلیسای نتردام در یکی از زوایای تاریک برجهای آن کلمه ANATKH را که دستی عمیقاً بر یکی از دیوارها کنده بود مشاهده کرد، کسی که این کلمه را بر دیوار برج کلیسای نتردام نقش زده بود چندین قرن پیش از جهان رخت بربسته و نوشته او هم بدنبال وی ناپدید گردیده، پایان عمر کلیسا نیز بسیار نزدیک است. کتاب حاضر درباره سنگ نوشته مزبور به رشته تحریر در آمدهاست. آن نوشته باعث نوشتن داستان مشهور گوژپشت نوتردام میشود. ویکتور هوگو در کتاب گوژپشت نتردام، کلیسای نتردام را قهرمان اصلی میداند. زمانی که کتابش انتشار یافت، کلیسا در مرز تخریب شدن بود. بعد از انتشار کتاب، کار مرمت و بازسازی آن به دست دو معمار نامآشنا آغاز شد. بیست و چهار سال بعد، زیبایی نوتردام دوباره به آن برگردانده شده بود.
درباره کتاب گوژپشت نوتردام
در پاریس قرن پانزدهم میلادی، کلود فرولو، رئیس نگهبانان شهر، از روی ترحم، سرپرستی نوزاد ناقص الخلقه و گوژپشتی را به عهده میگیرد و او را در برج کلیسای نتردام نگهداری میکند. در ابتدا این کودک زشت و بدترکیب را کازیمودو مینامند اما بعدها او به گوژپشت نتردام معروف میشود. کازیمودو که دارای بدنی پر زور و توان است، مسئولیت نواختن ناقوسهای کلیسا را بر عهده دارد. بیست سال بعد، پاریس در تکاپوی برگزاری یک جشن است. کازیمودو که اکنون فردی منزوی و تنهاست در آرزوی شرکت در جشن است اما فرولو بهشدت ممانعت میکند.
در این میان غریبهای تازهوارد، یک دختر کولی به نام اسمرالدا را از چنگ مزاحمی میرهاند. اسمرالدا، دختر کولی بسیار زیبا و خاموش و حساسی است که برای نان درآوردن، به اتفاق بزغاله وفادارش به اسم جالی می رقصد و فال میبیند و عاشقان و سینهچاکان زیادی از جمله کلود فرولو و کازیمودو برای خود درست کرده است. آن دو تصمیم به دزدیدن اسمرالدا میگیرند و کازیمودو به همین خاطر مجازات می شود. اما اسمرالدا هرگز نمیتوانست شاهد زجرکشیدن کسی باشد. او میدانست که کازیمودو به خاطر مشکلات جسمیاش به اندازهٔ کافی رنج کشیدهاست. از طرفی گمان میکرد که اقدام کازیمودو برای دزیدن او به ارادهٔ خودش نبوده است. محبتی که اسمرالدا به کازیمودو میکند، دل او را میرباید و همین آغاز داستان عشق زیبای گوژپشت نتردام است.
درباره ویکتور هوگو
ویکتور ماری هوگو در ۲۶ فوریهٔ ۱۸۰۲ میلادی در بزانسون، فرانسه متولد شد و در ۲۲ مه ۱۸۸۵ در پاریس درگذشته است. او شاعر، داستاننویس و نمایشنامهنویس پیرو سبک رمانتیسم فرانسوی بود. او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی شهرت جهانی دارد. آثار او به بسیاری از اندیشههای سیاسی و هنری رایج در زمان خویش اشاره کرده و بازگو کننده تاریخ معاصر فرانسه است. از برجستهترین آثار او بینوایان، گوژپشت نتردام و مردی که میخندد است.
ویکتور هوگو در زمان حیاتش همواره به دلیل داشتن عقاید آزادی خواهانه وسوسیالیستی و حمایت قلمیو لفظی از طبقات محروم جامعه، مورد خشم سران دولتی و حکومتی بود و به همین دلیل نیز سالهایی از زندگیاش را در تبعید گذراند. او ابتدا به بروکسل و سپس به جزیره ی جرزی و در نهایت به جزیره ی گریزین که از جزایر دریایی مانش است، تبعید شد. در آن جا بود که به نوشتن دربارهٔ نکوهش اعمال ظالمانهٔ حکومت فرانسه ادامه داد و در نتیجه مقالات مشهور او ضد ناپلئون سوم در فرانسه ممنوع شد. با این وجود این مقالات تأثیر زیادی از خود به جای گذاشت با وجود این که ناپلئون سوم در سال ۱۸۵۹ تمام تبعیدیهای سیاسی را بخشود اما هوگو از پذیرش این عفو سرباز زد زیرا پذیرش بخشودگی بدین معنی بود که او دیگر نباید از دولت انتقاد کند. او پس از سرنگونی امپراتوری رم در سال ۱۸۷۰ به عنوان قهرمان ملی به پاریس بازگشت و عضو مجمع نمایندگان ملی و بعد به عنوان سناتور جمهوری سوم انتخاب شد. مرگ او باعث سوگی ملی شد، بیش از دو میلیون نفر در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند. هوگو تنها به خاطر شخصیت والای ادبی در ادبیات فرانسه مورد ستایش قرار نگرفت، بلکه به عنوان سیاستمداری که به تشکیل و نگهداری جمهوری سوم و دموکراسی در فرانسه کمک کرد از او قدردانی به عمل آمد. آرامگاه ویکتور هوگو در پانتئون نزدیک پارک لوگزامبورگ است.
خواندن کتاب گوژپشت نوتردام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات کلاسیک جهان، رمانهای فرانسوی و آثار ویکتور هوگو پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گوژپشت نوتردام
در آنروز معمولاً میدان (اعتصاب) چراغانی شده و مراسم درختکاری در برابر نمازخانه (براک) بعمل میآمد. ضمناً در کاخ دادگستری تعزیه خوانان بایفای نمایشهای مذهبی میپرداختند. از شب پیش مأمورین (شاه بندر پاریس با نیم تنههای گشاد پشمین و بنفش رنگ که صلیب سپیدی بر سینه آن نقش شده بود بصدای شیپور در سر چهار راهها خبر جشن باشکوه روز بعد را باطلاع مردم پاریس میرساندند. انبوه کاسبکاران پاریس باتفاق همسران خود از صبح زود در مغازهها و منازل را بسته و بسوی یکی از سه نقطه روان میشدند. عده ای برای تماشای چراغانی، عده دیگر برای شرکت در مراسم درختکاری بالاخره جمع کثیری برای دیدن نمایشهای مذهبی سر و دست میشکستند. در اینجا باید بذوق سلیم مردم ساده پاریس آفرین گفت زیرا عده کثیری از آنها برای تماشای چراغانی و یا نمایشهای مذهبی تعزیه خوانان که محل آن تالار بزرگ و سرپوشیده کاخ بود روان شده و علاقه ای به شرکت در مراسم درختکاری در برابر نمازخانه (براک) نشان نمیدادند. از این رو درخت بینوا در زیر آسمان خاکستری رنگ ماه ژانویه تک و تنها از سوز و سرما بخود میلرزید. جمعیت در خیابانهای اطراف کاخ دادگستری موج میزد. بنا بود فرستادگان (فلاماند) نیز که شب پیش بپاریس رسیده بودند در نمایشهای مذهبی و مراسم انتخاب (پاپ شوریدگان) شرکت جویند. البته در آنروز وارد شدن در کاخ دادگستری که بزرگترین سالن سرپوشیده جهان به شمار میرفت کار آسانی نبود. میدان کاخ پر از جمعیت بود و از پشت پنجرههای ساختمانهای مجاور به مانند دریای بیکرانی جلوه میکرد. خیابانهای اطراف نیز چون رودخانههایی مواج هر دم سیل جمعیت را در دریای خروشان میدان سرازیر مینمود. جمعیت دمبدم به طغیان درآمده و به در و دیوار منازلی که چون دماغههایی در سواحل دریای بزرگ قرار داشت تصادم میکرد. در میان نمای خارجی و پرشکوه کاخ که به سبک (گوتیک) ساخته شده بود پلههای بزرگی به چشم میخورد. عده زیادی دائم از این پلهها بالا رفته و چون موجی که به مانعی برخورد کند از جلوخان کاخ به سمت پائین سرازیر میشدند. این رفت و برگشت جمعیت بر پلههای کاخ، منظره فواره ای را که در میان استخر بزرگی کار گذاشته باشند بخاطر میآورد. غریو و هیاهوی غریبی از فریاد خنده و صدای پایکوبی مردم بگوش میرسید. هر چند یکبار بر شدت هیاهو و همهمه افزوده میشد و موج جمعیت با هیجان بیشتری به سمت پلههای کاخ به حرکت در میآمد. ولی ناگهان این موج درهم ریخته و جمعیت با بی نظمی تمام شتابان بعقب بر میگشت. یورش کمانداران و یا حمله یکی از صاحب منصبان سوار به عنوان ایجاد نظم، نظم موجود را به هم میریخت. این سسنن (گرانبها) از کمانداران حکومتی به امنیهها و از امنیهها به ژاندارمری کنونی پاریس رسیده است.
حجم
۴۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۴۰ صفحه
حجم
۴۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۴۰ صفحه
نظرات کاربران
لطفاً در بی نهایت قرار بدهید