کتاب چنین گویند طبیبان
معرفی کتاب چنین گویند طبیبان
کتاب چنین گویند طبیبان نوشته محمدرضا توکلی صابری، مجموعه داستانهای پزشکی است که در انتشارات معین به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه خاطراتی است که دکتر توکلی در طول سالها فعالیت و خدمتش به عنوان پزشک در سراسر ایران کسب کرده است.
با کتاب چنین گویند طبیبان سفری میکنیم به دنیای پزشکی که باید با مردم خرافاتی و کسانی که به دکتر و دوا اعتقاد ندارند، سروکله بزند. این کتاب پر است از خاطراتی که هر پزشکی در زندگی خود تجربهاش کرده است و برای هرکسی ممکن است پیش بیاید. دنیایی که تجربیات جالب یک پزشک را از کارهای درمانی که انجام داده است، در اختیار مردم قرار میدهد.
کتاب چنین گویند طبیبان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن داستانهای کوتاه لذت میبرید، خواندن کتاب چنین گویند طبیبان را به شما پیشنهاد میکنیم.
درباره محمدرضا توکلی صابری
محمدرضا توکلی صابری در سال ۱۳۲۵ به دنیا آمد. او از دانشکده داروسازی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و در دانشگاه دومونفورت در انگلستان درجۀ دکتری در شیمی پزشکی و فوق دکتری را از دانشگاه اکستر گرفت. او چندسالی را به در دانشگاههای ایران، انگلیس و آمریکا مشغول تدریس و پژوهش بود. در ایران در سمت سردبیر نشریه «طب و دارو» مشغول به فعالیت بود و با نشریات دیگری نظیر «دارو و درمان»، «پیام»، و «رازی» نیز همکاری داشت. او در حال حاضر یکی از بازنشستگان یک کمپانی انتشارات علمی در آمریکا به عنوان نویسنده علمی است.
محمدرضا توکلی صابری در زمینه تالیف و ترجمه کتابهای پزشکی، داروسازی، علم، ادبیات و فلسفه نیز فعالیت میکرد. از میان آثار او میتوان به فرهنگ دارویی، فرهنگ داروسازی، گیاهان دارویی،علم چیست؟جهان فراطبیعی، فرهنگ طب سنتی، چنین گویند طبیبان، گزیده بهترین آثار جابربن حیان در کیمیاگری ، شش نظریه که جهان را تغییر داد، پیگیری دیوانهوار، چند تا لیس؟ قوانین و نظریه های علمی، و چیزهای دیگر، به ژنوم خوش آمدید، و چرا اندازه مهم است؟ اشاره کرد.
دکتر محمدرضا توکلی صابری برای دو کتابش، سفر برگذشتنی (پابهپای ناصرخسرو بر جاده ابریشم. مجموعه دو جلدی) و سفر (دیدار سفربه کوهستانهای بدخشان و دیدار از مزار ناصرخسرو) برگزیده جایزه جلال آل احمد شناخته شد.
بخشی از کتاب چنین گویند طبیبان
از حرفهای من یکه خورد. لختی مبهوت ایستاد، سپس سرش را زیر انداخت و به سرعت بیرون رفت . با خود فکر کردم که دوباره از اول باید در معنی اصطلاحات پزشکی تجدیدنظر کنم . سرباز نفر بعدی را صدا زد .
جوانک باریک اندامی بود. گروهبان سه، تکیده، با گونههای بیرون زده مثل
انار خشک شده و پوست سیاه. گویی که همین الان است که استخوانهای گونه پوستش را بترکاند. گفت:
- بیادبی... جسارت میشه جناب سروان ... سه روزه که هیچ تو دلمون بند نمیشه. دلپیچه هم داریم. مرتب شلوارمونو نجس میکنیم. دیروز و امروز نشستیم روی خشت داغ ولی افاقه نکرد. حالا آمدیم خدمتتان دو تا سوزن بدهید بلکه انشاالله از شرّ این اسهال خلاص شیم.
- باید حتماً سوزن بدهم؟
نگاه ملتمسانهای کرد و دست و به دست مالید و گفت:
- البته حضرت عالی هر طور صلاح بدانید، خوب ... اگر سوزن بدهید بهتره... خاصیت داره .
- چرا این سه روز پیش من نیامدی؟ دکتر و دوا که مجانی است.
- واالله تخم خاکشیر خوردم . از خشت داغ هم استفاده کردم؛ چون میگفتند این قرصهای گچ اصلاً فایده نداره .
از سادگی او مبهوت شدم ولی حوصلهای برایم نمانده بود تا برای او موعظه کنم. نسخهاش را دادم و گفتم نفر بعد .
یک استوار یکم با موهای کاملاً سفید آمد داخل و گفت
- آقای دکتر، دوای تقویت بدید تا بتانُم به زینُم ور بجم .
- اهل کجایی؟
- خوزستان، تازه منتقل شدیم شهر . بیست و پنج سال در ده خدمت میکردیم. حالا آمدیم هوای شهر خوردیم اصلاً وا رفتیم .
- از تو که سنی گذشته.
- باشه جناب سروان، کار مستحبه، برای ثوابش میکنیم .
خسته شده بودم . به سرباز گفتم در را ببند. دیگر نمیخواهد مریض بدحال بیاید. استخدامیها را به ترتیب صدا کن. و رفتم در فکر که با این مریضها باید از اول کتابهایم را دوره کنم. از سرباز پرسیدم چند نفر مریض باقی مانده؟ گفت:
- جناب سروان حدود پنجاه نفر دیگر هستند.
به ساعتم نگاه کردم . تازه ساعت نه و نیم بود و خیلی مانده بود تا ظهر. و این همه مریض که برای فهمیدن دردهایشان به یک واژه نامه احتیاج داشتم و برای درمان شان به کلی تجربه و دارو، که هیچ کدامشان را نداشتم و فقط میتوانستم همدردشان باشم.
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۱۲ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۱۲ صفحه
نظرات کاربران
از معدود کتابهای جالبی بود که امسال خوندم داستانهای کوتاه و بعضا تاثیرگذار واقعا فکر نمیکردم اینقدر کتاب خوبی باشه