دانلود و خرید کتاب به لطافت باران حسین طهماسب کاظمی
تصویر جلد کتاب به لطافت باران

کتاب به لطافت باران

امتیاز:
۲.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به لطافت باران

کتاب به لطافت باران نوشته حسین طهماسب کاظمی، گذری بر سیر و سلوک عرفانی علامه سید محمد حسین طباطبایی(ره) است. این کتاب  به همراه ۱۱۰ پرسش و پاسخ عرفانی توحیدی از آثار و بیانات ایشان منتشر شده است.

درباره کتاب به لطافت باران

علامه سید محمد حسین طباطبایی(ره) اگرچه در ظاهر آرام و بی‌تکلف و ساده‌تر از همه زندگی می‌کردند، ولی در باطن، مستغرق انوار الهی بود. خَرق حُجُب، او را به عالم انوار متصل نموده و سرّ و ذاتش چون نور تلطیف شده است. خُلق نکویش چون باران، لطیف، روح‌نواز و دل‌انگیز است و ظهور این لطافت، در پندار و گفتار و کردار او همیشه جاریست.

در محضر ربوبی چنان مؤدبانه طیِ طریق می‌کند که هیچ یک از شاگردان و نزدیکان از او «من» نشنیده است. ادب محضر ربوبی و معرفتش، مانع آنست که دست به تصرف و تغییر در عالم ببرد و خَرق عادتی از او سر ‌بزند ولی خُلق و خو و مَنش موحدانه اش، سراسر خَرق عادت بشری است.

 قلب موحد ایشام آسمانی است بی انتها و بخشنده بوده است. صاف و زلال با خلق و خویی، به لطافت باران، که بر دشتستان هستی، همیشه ریزان است و همگان از او سیراب اند و در کنار او، همیشه شاداب. این کتاب به دلیل خاصیت وجودی ایشان به لطافت باران نام گرفته است، این کتاب جرعه‌ای از وجود این مرد بزرگ است.

خواندن کتاب به لطافت باران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به عرفان اسلامی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب به لطافت باران

به روزی فکر کرد که در خانهٔ پدرش، سید محمد آقا طباطبایی چشم به دنیا باز کرد. چه خانواده‌ای؟ چهارده نسل قبل از او همه پشت در پشت عالمان دین بودند و مادر او، ربابه خانم، فرزند دکتر غلامعلی یحیوی از اشراف تبریز. چهارده نسل؟ نه، نه. قبل‌تر از آن. می‌رفت تا برسد به حسن مثنی و فاطمه بنت الحسین، بازماندگان واقعهٔ کربلا. هرچه فکر کرد هیچ نقطه مبهمی پیدا نکرد. از حضرت آدم تا برسد به او همه چیز روشن بود و شفاف، به‌روشنی پیام امیدبخشی که چند دقیقه قبل به دستش رسیده بود.

چهار، پنج ساله بود که برادرش سید محمدحسن به دنیا آمد. برادر و رفیق روزهای تبریز تا نجف. سید محمدحسن شیرخواره بود که مادر از دنیا رفت. او مادر را به یاد نداشت اما رفتن پدر را به خاطر می‌آورد. پنج ساله بود که سایهٔ پدر نیز برای همیشه از سرش کوتاه شد. روزهای بعد از آن برای دو برادر، زندگی در کنف حمایت حاج میرزا باقر قاضی بود و درس و مکتب و انس با قرآن و گلستان و نصاب الصبیان. حاج میرزا باقر هر دو را به مدرسه فرستاد. مدرسه‌های به سبک جدید تازه پا گرفته بود. زبان فرانسه را همان‌جا یاد گرفتند و تا برسند به کلاس هفتم هر دو برادر زبان عربی و جامع‌المقدمات را هم در مدرسهٔ طالبیهٔ تبریز خواندند.

سال ۱۳۰۴ بود که کتاب‌های سطح حوزه را تمام کردند. مدرسه‌های تبریز بیش از این عطش دو برادر را سیراب نمی‌کرد. بیش از این هرچه بود، در نجف بود و بس! او نوزده ساله بود و سید محمدحسن چهارده ساله. قبل از آنکه ایران را ترک کنند، با دختر حاج میرزا مهدی مهدوی طباطبایی عقد ازدواج بست. همان سال با همسر و برادرش راهی عتبات شد. دو برادر خیالشان از بابت خرج و مخارج زندگی تا حدی آسوده بود. عوایدی که از زمین‌های جدشان امیر عبدالوهاب طباطبایی به دستشان می‌رسید، کفاف زندگی در نجف را می‌داد.

روزهای اول ورود به نجف را خوب به یاد داشت. همان روزها که نمی‌دانست از کجا باید شروع کند و چه درس‌هایی باید بخواند.

همان‌طور که گوشهٔ حیاط نشسته بود، دوباره به یاد شاه حسین افتاد و پیامی که با خود آورده بود. از آمدن عارفی که سیصد سال قبل جسمش به خاک رفته بود و روحش به افلاک هیچ تعجب نکرد. از روزی که قدم به خاک نجف گذاشته بود و در هوای عارف‌پرور آن دم می‌زد از این دست اتفاقات زیاد دیده بود. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
«توبه دو بازگشت از خداوند متعال به بنده و یک بازگشت از بنده به سوی خداوند سبحان است. نخست خداوند به بنده توبه و رجوع نموده و او را متوجه گناهش می‌کند، سپس بنده به سوی خداوند توبه و بازگشت می‌کند، آنگاه خداوند با مغفرت به سوی بنده رجوع نموده و توبه او را می‌پذیرد.»
کاربر ۳۰۴۰۸۳۴
گفت که «در زندگی آزاد باش! هان! گذران است جهان؛ شاد باش! رو به خودت نسبت هستی مده! دل به چنین مستی و پستی مده زانچه نداری ز چه افسرده‌ای وز غم و اندوه، دل آزرده‌ای؟!
کاربر ۳۰۴۰۸۳۴
اگر طالب حقیقت باشی، گمشدهٔ خویش را خواهی یافت و درمی‌یابی هرآنچه می‌خواستی رمز و رازش در وجود خودت نهاده شده است
میرزا ابراهیم
"بندهٔ خدا بایستی حق‌شناس باشد. اگر آدم حق مردم را نتواند ادا کند، حق خدا را هم نمی‌تواند ادا کند
میرزا ابراهیم
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
میرزا ابراهیم
بدانیم که راه رسیدن به لقای پروردگار چندان دور و دراز نیست.
کاربر ۳۰۴۰۸۳۴
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی «أرِنی» نگفته، گفتی دو هزار «لن‌ترانی»
s sorush
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
کاربر ۳۰۴۰۸۳۴
آیت‌الله جوادی آملی می‌گویند: «... اگر استاد علامه طباطبایی را فارابی عصر بنامیم، سخنی به گزاف نگفته‌ایم ... شهید مطهری -با آن همه علم و فضیلت- در مقابل علامه، بسان قطره‌ای بود در برابر دریا!»
eli
اگر خدا دارای علم نامحدود است، دیگر نمی‌توان گفت که در کنار علم نامحدود خدا، علم محدود دیگران هم وجود دارد.
کاربر ۳۰۴۰۸۳۴
بندگی‌مان چو گدایان به شرط مزد است
s sorush
رو به خودت نسبت هستی مده!
s sorush
علامه حضور چنین زنی را آنقدر در زندگی‌اش مؤثر می‌دانست که می‌گفت این زن بود که مرا به اینجا رساند. او را شریک کارهای علمی و تألیفات خود قرار داده بود و نیمی از تألیفاتش را متعلق به همسرش می‌دانست.
Hakime Zare
پرستش‌به‌مستی است در کیش‌مهر به شادیّ و آسایش و خواب و خور به جز اشک چشم و به جز داغ دل چه فرهادها مرده در کوه‌ها چه دارد جهان جز دل و مهرِ یار بود کیش من مهر دلدارها ‌ برونند زین حلقه هشیارها ندارند کاری دل‌افگارها نباشد به دست گرفتارها چه حلّاج‌ها رفته بر دارها مگر توده‌هایی ز پندارها
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
کمالات عین ذات ما نیست، زیرا اگر کمالی عین ذات چیزی باشد، هرگز از او جداشدنی نیست. واضح است که روزگاری بر ما گذشته و می‌گذرد که از خود هیچ نداشته‌ایم، نداریم و نخواهیم داشت.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
این زن مؤمن و باتقوا با این که سواد خواندن و نوشتن نداشت، در فضای روح‌پرور نجف از عنایت صاحب آن آستان شریف بهرهٔ فراوانی برده بود، به طوری که قرآن و زیارت عاشورا را به درستی قرائت می‌کرد و سوره‌هایی از قرآن را نیز به حافظه سپرده بود.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
«خدای تعالی هم در برابر اسماء جمیلش محمود و سزاوار ستایش است و هم در برابر افعال جمیلش؛ و نیز هیچ حمدی از هیچ حامدی در برابر هیچ امری محمود سر نمی‌زند، مگر آنکه درحقیقت حمد خدا است، برای آنکه آن جمیلی که حمد و ستایش حامد متوجه آنست، فعل خدا است و او ایجادش کرده، پس جنس حمد و همهٔ آن، از آن خدا است.»
Sobhan Naghizadeh
هرچیزی که مخلوق خداست، به آن جهت که مخلوق او است و منسوب به او است؛
Sobhan Naghizadeh
تو مپندار که مجنون سرِ خود مجنون گشت از سَمَک تا به سمایش کشش لیلا برد من به سرچشمهٔ خورشید نه خود بردم راه ذرّه‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
Sobhan Naghizadeh
«عبادتی که مورد قبول شده باشد، یک نوع خضوع و خشیت می‌آورد.»
Sobhan Naghizadeh

حجم

۲۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

حجم

۲۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
تومان