دانلود و خرید کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره های سینمایی دیگر کاوه میرعباسی
تصویر جلد کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره های سینمایی دیگر

کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره های سینمایی دیگر

انتشارات:چتر فیروزه
امتیاز:
۳.۲از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره های سینمایی دیگر

کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره‌ های سینمایی‌ دیگر، مجموعه داستان‌هایی از کاوه میرعباسی است که فضایی ترسناک و وهم‌انگیز را به تصویر می‌کشند و روایت‌هایی عجیب و ترسناک را بیان می‌کنند. 

درباره کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره‌ های سینمایی‌ دیگر

کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره‌ های سینمایی‌ دیگر چهار داستان بلند دارد که در ژانر وحشت نوشته شده‌اند؛ یکی از گونه‌های ادبی که در ایران کمتر به آن پرداخته‌اند. در هرکدام از داستان‌ها با یکی از شخصیت‌ها و ماجراهایی که برایش رخ می‌دهد همراه می‌شویم و همراه آن‌ها ترس و وحشت را تجربه می‌کنیم.

گریز در خزان نام داستان اول کتاب است که از زنی به نام سارا می‌گوید. او باید با یکی از کابوس‌هایش که حالا کم‌کم واقعی شده است، روبه‌رو شود. داستان دوم هفت روز نحس نام دارد و ماجرای یک انگشتر نفرین شده است. انگشتری که کمال، در یک نیمه شب از انگشت جنازه‌ای بیرون کشیده است و حالا باید با مرگ‌های وحشتناکی که در پی‌اش می‌آید، روبه‌رو شود. ن.ن.ن. داستان سوم کتاب است که یک زن را از راز یک جنایت وحشتناک خبردار می‌کند و تنها (Alone) داستانی است از پیرمردی که سرگذشتش را دزدیده‌اند. 

کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره‌ های سینمایی‌ دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره‌ های سینمایی‌ دیگر انتخابی مناسب برای تمام آن‌هایی است که به داستان‌های ژانر وحشت علاقه دارند. 

درباره کاوه میرعباسی

کاوه میرعباسی مترجم و نویسنده و دانش‌آموخته رشته کارگردانی سینما و زبان اسپانیایی است. او در ۱۸ سالگی ابتدا رشته حقوق را برای خود انتخاب کرده بود و برای تحصیل به فرانسه رفت. دو سال بعد حقوق را رها کرد و در رومانی در رشته سینما به تحصیل پرداخت. برای گرفتن دکترای سینما به اسپانیا رفت. اما مشکلات مالی اجازه تکمیل تحصیلاتش را به او نداد و مجبور شد تزش را با موضوع «تعلیق در ادبیات و سینما» نیمه‌کاره رها کند.

از کاوه میرعباسی تاکنون بیش از ۴۰ کتاب ترجمه منتشر شده است. میرعباسی فعالیت فرهنگیش را از ۱۲ سالگی و در مجله کیهان بچه‌ها آغاز کرد و اولین ترجمه او را انتشارات امیرکبیر در سال ۱۳۵۰ منتشر کرد.

بخشی از کتاب هراس به سبک کوبریک و دلهره‌ های سینمایی‌ دیگر

هرمز یکباره از کوره در رفت، با یک خیز خود را به دختر کوچکش رساند. سرِ عروسک را به زور از دستش کشید، انداخت زمین و با عصبانیتی جنون آمیز لگد کوبش کرد. سرِ لاستیکی عروسک سالم ماند، فقط کثیف شد. هرمز با غیظ آن را از کف اتاق برداشت و با قدم‌های تند به طرف آشپزخانه رفت. سارا و بچه‌ها هم بی‌اختیار دنبالش رفتند و از آستانهٔ در دیدند چطور چاقویی را از کشویی بیرون کشید و سرِ عروسک را با آن تکه تکه کرد و با نفرت در سطل آشغال انداخت.

ماندانا بغضش ترکید و به هق هق افتاد. سارا مبهوت شوهرش را برانداز می‌کرد.

هرمز رو به بچه‌ها کرد و با فریاد گفت: دیگه حق ندارید تنهایی پای‌تان را بذارید توی حیاط فهمیدید؟... حالا بروید اتاق‌تون!...

مرجان تمام مدت ساکت و بی‌حرکت ایستاده بود و فقط لب‌هایش می‌لرزید.

بعد از شام، موقعی که بچه‌ها دیگر خوابیده بودند، سارا با دو فنجان چای لب سوز سراغ شوهرش رفت که در اتاق کارش تنها نشسته بود و از حیاط تاریک چشم برنمی‌داشت. سارا سینی را روی میز گذاشت و بر کاناپهٔ نزدیک پنجره لم داد. هرمز نیم نگاهی به او انداخت و باز به حیاط خیره شد.

سارا می‌دانست هر قدر منتظر بماند هرمز حرف نمی‌زند. پس ناچار بود خودش یخِ سکوت را بشکند.

ملایم و مهربان پرسید: چرا یک دفعه اون‌طوری پریشون شدی؟... سرِ عروسک تو را یاد چیزی انداخت؟

نگاه هرمز هراسان شد اما همچنان ساکت ماند.

سارا سؤال‌هایش را ادامه داد:... این سرِ عروسک معنی و رازی داره که نمی‌خواهی به من بگی؟... تو می‌دونی چرا نصف صورتش سیاه شده، مگه نه؟

هرمز به یک نقطه خیره مانده بود و لب از لب باز نمی‌کرد. سارا هم دست بردار نبود:

ـ خیلی از رفتارت تعجب کردم!... تو که انقدر با محبتی، تو که سراپای وجودت خوبی و مهربونیه، چطور ...

هرمز دیگر طاقت نیاورد و با لحنی دردناک نالید: خواهش می‌کنم دیگه این حرف را تکرار نکن!... هیچ کس سراپا خوبی نیست؛ همهٔ بدی‌ها هم توی وجود یک نفر جمع نشده. امکان نداره تمام نیکی ها را به یکی بخشیده باشند و هر چی شرارته به یکی دیگه!... حتی تصورش هم مرا عذاب می‌ده!... محاله این بی‌عدالتی را باور کنم. تو هم اصلاً سعی نکن این دروغ بزرگ را به من بقبولانی!...

سارا از حرف‌های هرمز سردرنمی‌آورد و متوجه منظورش نمی‌شد، اما حدس می‌زد ناخواسته زخمی کهنه را باز کرده، به دخمه‌ای ظلمانی نقب‌زده که رازهایی هولناک از قدیم آنجا انباشته شده‌اند.

نیمه‌های شب سارا از خواب پرید و دید هرمز در اتاق نیست. چند دقیقه در بستر منتظر ماند و گوش تیز کرد، اما هیچ صدایی نشنید و شوهرش هم نیامد. با نگرانی از جا بلند شد و پاورچین پاورچین خود را به سالن نشیمن رساند.

نورِ چراغ‌های حیاط بر کاناپه بزرگ و میز عسلی کنارش می‌تابید. با عجله به طرف پنجره‌ها رفت. هرمز را دید که نزدیک استخر خالی ایستاده بود و ظاهراً با موبایل صحبت می‌کرد. از خود پرسید: «این وقت شب با کی داره حرف می‌زنه؟» هیچ جواب معقولی به ذهنش نرسید. متحیر بود چه کند. هرمز موبایل را در جیب ربدوشامبرش گذاشت. سارا از پشت شیشه با نگاه تعقیبش می‌کرد.

هرمز ناآرام و عصبی به این سو و آن سو می‌رفت. گهگاه با خشونت دست‌هایش را تکان می‌داد؛ پنداری بخواهد اشباحی ناپیدا را بتاراند. به سمت انبار گوشهٔ حیاط رفت. چند بار قفل و زنجیر درش را محکم تکان داد تا مطمئن شود بسته است. کنار انبار روی زمین نشست. سربلند کرد و چشم به آسمان دوخت که ابری و سرخ بود.

سارا در قاب پنجره درخشش آذرخش را دید، غرش تندر در گوشش پیچید، رعد و برق چند دفعه تکرار شد و سپس رگبار گرفت. هرمز سریع از جا برخاست، وسط حیاط ایستاد و سراپایش را به قطره‌های درشت باران سپرد. سارا نگران بود مبادا شوهرش سرما بخورد. ناگهان کسی ملایم آستینش را کشید.

جیغ زد: وای!

سربرگرداند و مرجان را کنار خود دید.

نوشین ت
۱۴۰۳/۰۴/۱۱

سرگرم کننده و خوب بود

9869
۱۴۰۳/۰۱/۲۵

سلام به شما نویسنده گرامی راستش من از سال 1399عضو طاغچه شدم وتا به حال شاید بیشتر از 200جلد کتاب خونندم و تاحالا نطری ثبت نکردم اما این کتاب رو خیلی پسندیدم واقعا خسته نباشید

حجم

۱۷۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۷۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان