دانلود و خرید کتاب روزهای سرگشته در سکوت میریسه لیندستروم ترجمه شقایق قندهاری
تصویر جلد کتاب روزهای سرگشته در سکوت

کتاب روزهای سرگشته در سکوت

انتشارات:نشر حکمت کلمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب روزهای سرگشته در سکوت

کتاب الکترونیکی روزهای سرگشته در سکوت نوشته میریسه لیندستروم با ترجمه شقایق قندهاری در نشر حکمت کلمه به چاپ رسیده است. داستان از کشمکش درونیِ قوی بین راوی و شخصیت‌های دیگر و هم‌زمان با گذشته‌شان برخوردار است که خواننده را درگیر می‌کند. داستان سکوت است. راوی داستان (اِوا) که شخصیت اصلی داستان است مدام در پس‌زمینه افکار خود خاطرات گذشته‌اش را مرور می‌کند و هرگز جسارت فاش کردن اسرارش را پیدا نمی‌کند. سکوت با (سایمون) شوهر اِوا در اواخر میان‌سالی شروع می‌شود و خواننده مدام از خود می‌پرسد آیا این سکوت تعمدی بوده از سوی سایمون برای سرزنش اِوا و یا نه علتش خاطرات تلخی بوده که سایمون در کودکی تجربه کرده بود و خانواده‌اش را در جنگ جهانی ازدست‌داده بود.

رمان روایت مردمانی است که بعد از جنگ جهانی دوم به کل سرگشته و درمانده‌اند و این سرگشتگی مسیر زندگی آنان را گاه به خطا پیش می‌برد. سکوتی که در کل رمان با آن مواجهیم نشانه‌ای است بر کنش آدمیانی که در مواجهه با وضعیت بحرانی، تصمیم می‌گیرند بی‌آنکه بدانند با همان تصمیم مجبورند رازی را در دل خود نگه دارند. ‌

درباره کتاب روزهای سرگشته در سکوت

سایمون از باقیمانده‌های یهودیانِ قربانیِ جنگ جهانی است که تمام بستگانش را در کشتار یهودیان با گاز ازدست‌داده است. او دچار نوعی سکوت و سکون شده است و از این طریق تمام ظلمت و تاریکی حاصل از درد و رنجِ گذشته‌اش را به درون خود می‌کشد و به دنبال فرصتی می‌گردد تا به گذشته ازدست‌رفته و پنهانش هویت ببخشد و آرامشی نسبی در زندگی خود و خانواده پنج‌نفره‌اش ایجاد کند؛ اما نوعی کشمکش درونی با خود و مواجهه با ترس از فاش کردن رازش او را از این کار بازمی‌دارد. به همین دلیل کم‌کم دچار فراموشی خودخواسته می‌شود و با اعمال و رفتارهایش احساساتش را به شکلی ظریف به خواننده انتقال می‌دهد و خواننده را شیفتۀ اعمال و رفتار و حتی سکوتش می‌کند.

اوا و سايمون بيش‌تر سال‌های زندگی‌شان را با يكديگر سپری كرده‌اند. سايمون پزشك است و اوا معلم. آن‌ها سه دختر بزرگ دارند و خانه‌ای مجلل. با اين حال، آنچه موجب پيوندشان می‌شود، فقط عاطفه، محبت و هم‌دلی‌شان نيست، بلكه واقعيت‌های دردناك گذشته‌شان نيز در اين پيوند نقش دارد، امری كه آن‌ها حتی از فرزندان خود پنهان نگاه داشته‌اند. اِوا در طول داستان دچار نوعی سردرگمی در سپردن همسرش به خانه سالمندان است و علی‌رغم اصرارهای دخترش هلنا در سپردن سایمون به آنجا؛ در این مورد تردید دارد.

کتاب روزهای سرگشته در سکوت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به افرادی که به رمان‌های شخصیت‌محور علاقه‌مند هستند، پیشنهاد می‌کنیم این رمان متفاوت را بخوانند.

بخشی از کتاب روزهای سرگشته در سکوت

طی مدتی که درباره‌ی چیزهایی حرف می‌زدم که حالا و پس از گذشت آن زمان برایم گنگ‌اند، کشیش جایش را تغییر نداد، در عوض بازویش را مثل قبل روی دسته‌ی صندلی گذاشت و دستش تکیه‌گاه سر و چانه‌اش شد. احتمالاً ردای کشیشی‌اش در کمد لباس‌های پشت‌سرش آویزان بود. او با تمرکز و حواس‌جمع، آرام نشست. فقط نور آفتاب بود که در فضای داخل کلیسا دستخوش تغییر شد، به چارچوب پنجره خورد و بعد موقتاً به‌سمت میز لغزید، جایی که در مستطیل کوچکی گیر افتاد.

خواستم چیزی را توضیح بدهم، اما فهمیدم که آن مسئله اجازه نمی‌دهد که به این سهل و سادگی درباره‌اش حرف زده بشود و کم‌وبیش حس کردم حال‌وهوای سایمون را دارم. همان موقع که خواسته بود به همکارش نامه‌بنویسد. گفتم که یک چیزهایی را به کسی نگفته‌ام، حتی به دخترانم.

جهت نگاهم را تغییر دادم و از پنجره به بیرون نگاه کردم. به‌نحوی درخت‌های زیرفون عظیم آن بیرون مایه‌ی آرامش بودند.

هیچ‌کس نمی‌داند ما چه‌کسی هستیم، هیچ‌کس به‌غیراز من.

او پاسخ نداد. فضای داخل ساکت بود، من دلتنگ صدای تلق تلوق شدم، سروصدای کارگرها در بیرون.

او حرف بی‌ربطی زد، اینکه من نباید قضیه را آن‌طوری ببینم و گفت که برای گفت‌وگو با افرادی که به تو نزدیک‌اند خیلی دیر نشده است. ولی به‌گمانم خودش درک کرد که حرفش بی‌معنی بود، چون صدایش فروکش کرد. به مطلبی فکر کردم که او درباره‌ی نوجوان‌هایی که داشتند غرق می‌شدند گفته بود، درباره‌ی بزرگ‌ترهایی که بچه‌ها را همان عقب در ساحل نگاه داشتند، درحالی‌که بقیه تقلا کردند خودشان را چهاردست‌وپا برسانند، آن کانال باز، نوجوان‌هایی که به زیر آب بسیار سرد یخ‌زده رفتند. همان طور که آنجا نشسته بودم و به کشیش نگاه می‌کردم، به این فکر کردم که مسئولیت او تسلی بخشیدن است و به‌گمانم، یافتن نیکی درکل عالم انسانی.

گویی نیکی چیزی است که همیشه در انتظار کشف شدن است.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
دلم می‌خواهد جزئی از چیزی باشم. همیشه این حس را دارم که جا مانده‌ام؛ گویی بیرون گود ایستاده‌ام.
پویا پانا
جایی نیست که بدان احساس تعلق کنی.
پویا پانا
من به دنیا آمده‌ام که نگران باشم.
پویا پانا
او تو را به فکر فرو می‌برد، همان کاری که یک معلم خوب باید انجام بدهد.
پویا پانا
من آدم واقع‌بینی نیستم و همیشه به کتاب‌ها پناه برده‌ام، و به خواب‌ها،
پویا پانا
محال است بتوان همه‌چیز را باهم درک و هضم کرد.
پویا پانا
ماریا گفت: خانه‌های نروژی تمیزند، مثل خود نروژی‌ها
پویا پانا
ماریا گفت: خانه‌های نروژی تمیزند، مثل خود نروژی‌ها. من خندیدم. اما او کاملاً جدی بود. ماریا گفت: حقیقت دارد، نروژی‌ها همیشه زیبا و تمیزند.
پویا پانا
در فروشگاه‌ها و خیابان‌های شهر جنب‌وجوشی است که دلتنگش می‌شوم. من به یکی از آن زن‌هایی بدل شده‌ام که دنیا را از صندلی اتوبوس‌ها مشاهده می‌کند؛ از پشت پنجره‌ها، از نیمکت پارک‌ها و سالن‌های انتظار. مزاحم کسی نمی‌شوم و کسی هم مزاحم من نمی‌شود. می‌توانم بدون آنکه خودم را تحمیل کنم هرجایی دلم می‌خواهد بروم، جسمم در میان جمعی از افراد به‌زور و زحمت به چشم می‌آید. نه لاغرم و نه چاق و صدایم نه آرام است و نه بلند. یعنی باید خودم را بیشتر نشان بدهم؟ چند ساعت که در شهر باشم مثل این می‌ماند که داخل دستگاه کره‌گیری‌ام. ماشینی نالان، و وقتی به خانه برمی‌گردم، به همان‌اندازه قدردان سکوتم که آدم دچار بی‌خوابی قدردان خواب است.
پویا پانا
مرد همسایه بوته‌های بزرگی خرید و کاشت و بنابراین، یک‌شبه چشم‌انداز اینجا را عوض کرد. چرا این موضوع مرا آشفته و ناراحت می‌کند؟ حتماً شیفته‌ی تداوم شده‌ام، ولی این به چه معناست. وقتی چیزی وجود دارد که نمی‌توانی بدون آن سر کنی، نیازی در کار است، غالباً بدان عشق گویند.
پویا پانا

حجم

۱۷۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۰ صفحه

حجم

۱۷۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۰ صفحه

قیمت:
۱۴,۳۰۰
تومان