بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خسی در میقات | طاقچه
تصویر جلد کتاب خسی در میقات

بریده‌هایی از کتاب خسی در میقات

نویسنده:جلال آل احمد
انتشارات:انتشارات مجید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۲۲ رأی
۴٫۱
(۲۲)
پیش از آفتاب که برمی‌خیزی، انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای و هرروز شاهد مجدد این تحول روزانه‌بودن، از تاریکی به روشنایی. از خواب به بیداری و از سکون به حرکت
سارا
به هر مقدسی نزدیک که شدی، می‌بینی که «قدس» در عالم خارج نیست؛ بلکه در تو است. در ذهن تو. یا بوده است و رمز هر مقدسی در «حریم» هایش نهفته. در فاصله‌ها و حریم را که برداشتی، شیئی است یا آدمی است یا شهری است و تکاملی
کاربر ۳۱۴۰۸۷۰
اگر به‌دید غربی بنگری که «تمدن» یعنی «مصرف» (و نیازمندی بیشتر)، پس این حجاج همه «عقب‌افتاده» اند و درحال رشد و چه‌وقت «رشد» می‌کنند؟ لابد وقتی که «ساخته غربی» را هرچه بیشتر «مصرف» کنند
sajjadquote
بزرگترین غبن این سالهای بی‌نمازی ازدست‌دادن صبحها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفت و آمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمی‌خیزی، انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای و هرروز شاهد مجدد این تحول روزانه‌بودن، از تاریکی به روشنایی. از خواب به بیداری و از سکون به حرکت و امروز صبح چنان حالی داشتم که به همه سلام می‌کردم و هیچ احساسی از ریا برای نماز؛ یا ادا در وضوگرفتن.
فاطمه
چاره‌ای نیست جز اینکه بگوییم سعودیها لیاقت اداره این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بین‌المللی اسلامی اعلام کرد...
pegah
می‌دیدم که این «من» به همان اندازه که در اجتماع خود را «فدا می‌کند» در انفراد «فدا می‌شود».
صدف
چاره‌ای نیست جز اینکه بگوییم سعودیها لیاقت اداره این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بین‌المللی اسلامی اعلام کرد...
insadsal
اما کلمات عربی بر ذهنم سنگینی می‌کند و بر زبانم و سخت هم. نمی‌شود به‌سرعت ازشان گذشت. آنوقتها عین وردی می‌خواندمشان و خلاص؛ ولی امروز صبح دیدم که عجب بار سنگینی می‌نهند بر پشت وجدان. صبح، وقتی می‌گفتم «السلام‌علیک ایهاالنبی»، یک‌مرتبه تکان خوردم.
sajjadquote
چاره‌ای نیست جز بین‌المللی‌کردن این «مشاهد». مکه و مدینه و عرفات و منی و اداره آنها را دراختیار هیأت مشترکی از نمایندگان ملل مسلمان‌گذاشتن و از اختیار عرب سعودی درآوردن و از محل درآمد حج، مخارجش را تأمین‌کردن و به‌جای پلیس و شرطه سعودی، راهنما از هر ملتی گذاشتن
سیستماتیک
بزرگترین غبن این سالهای بی‌نمازی ازدست‌دادن صبحها بوده
pegah
مثل دیگران پاها را برهنه کرده، خاک نرم این گورستان عتیق را می‌شکافتم و می‌دیدم که چهارده قرن سنت اسلامی در چنین خاکی، اکنون راهبر به چیزی نیست یا جایی. آخر مردمی هستند و معتقدند و بگیر که مرده‌پرستند؛ اما من احمق یا تو سعودی بسیار عاقل! چه حق داریم مقدسات ایشان را با خاکی یکسان کنیم که زندگی روزانه آنهاست؟ آنکه از حقارت زندگی روزمره خود گریخته و به اینجا آمده، می‌خواهد جلال ابدیت را در زیبایی بارگاهی مجسم ببیند و به چشم سر ببیند. این را تو بت‌پرستی بدان؛ اما با اساطیر چه می‌کنی؟ مگر نخوانده‌ای که حتی موسی به میقات رفت تا خدا را لمس کند؟ و به چشم سر ببیند و دیگر قضایا... و آنوقت تو از او باج هم می‌گیری.
فاطمه
دیگر اینکه امشب فهمیدم چرا اینجا ماه قمری را ملاک اعمال کرده‌اند و نه شمسی را؛ یعنی در این نواحی، از بابل قدیم گرفته تا مصر. چون ماه شمسی در این اطراف نمی‌تواند معنی داشته باشد. زمستانش عین پاییز است و هردو عین تابستان. ناچار ماه قمری را گرفته‌اند. به‌خاطر روشنایی شبهای خنک. به‌همین‌دلیل مراسم مذهبی معمولاً در نیمه اول ماه است. ۱۰ ذی‌حج، ۱۸ ذی‌حج، ۱۵ شعبان، سوم رجب، عاشورا (دهم محرم) و همین‌جور... یعنی مراسم مذهبی و اعیاد و عزاها اغلب وقتی است که ماه بلند و پر است؛ یا دارد بلند می‌شود؛ تا بیابان که شبها خنک است؛ برای ادای مراسم، روشن هم باشد.
Mahsa Saadati
از من پرسید چه مذهبی داری؟ گفتم دلم می‌خواست مذهب مسلمانان صدر اسلام را داشته باشم.
sajjadquote
می‌دیدم که این «من» به همان اندازه که در اجتماع خود را «فدا می‌کند» در انفراد «فدا می‌شود».
sajjadquote
از هشت صبح تا یازده خوابیدم. به‌جبران کم‌خوابی این دوسه‌روز و شب، حالی بودم که نمی‌شنیدم طرف چه می‌گوید. تمرکز سامعه لنگ مانده بود و روز پیش از آن، تمرکز حافظه؛ یعنی لغت گیرم نمی‌آمد.
pegah
بزرگترین غبن این سالهای بی‌نمازی ازدست‌دادن صبحها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفت و آمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمی‌خیزی، انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای و هرروز شاهد مجدد این تحول روزانه‌بودن، از تاریکی به روشنایی. از خواب به بیداری و از سکون به حرکت و امروز صبح چنان حالی داشتم که به همه سلام می‌کردم و هیچ احساسی از ریا برای نماز؛ یا ادا در وضوگرفتن. دیروز و پریروز هنوز باورم نمی‌شد که این منم و دارم عین دیگران یک ادب دینی را به‌جا می‌آورم.
pegah
عجب ماشینهایی! اتوبوس و باری و کمپرسی و اغلب نقاشی‌شده و قبل‌منقل سفر از در و دیوارشان آویخته. یک کامیون بزرگ بود پر از اعراب بدو. کف کامیون زنها تپیده به هم نشسته و سقفی از چوب درست روی سرشان؛ نشیمن مردها؛ که چمباتمه و تنگ هم و تماشاکنان می‌گذشتند و به دیوارهای کامیون مشک و خیک و بساط چادر و چوب خیمه آویخته. جالب‌ترین نوع کامیونی که در این سفر می‌شود دید.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
به این فکر افتادم که این امن و امان تبلیغاتی عربستان از کجاست؟ و اصلاً آن داستانهای افواهی درست است یا نه؟ حاجی که احتیاجی به دزدی ندارد. مثلاً غنی است و بعد هم به زیارت آمده یا به عبادت؛ ولی اهل محل؟ گدا و فقیر که فراوان است و حمال و حمال و حمال... اما هنوز کسی از دزدی خبر نداده. نظامی نمی‌بینی؛ اما پاسبان (شرطه) همه‌جا می‌گردد. حتی داخل مسجدالنبی و حضورشان درحدودی آزاردهنده.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در خود نگریستم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی و دیدم که «وقت» ابدیت است؛ یعنی اقیانوس زمان و «میقات» در هر لحظه‌ای و هرجا و تنها با خویش. چرا که «میعاد» جای دیدار تست با دیگری؛ اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن» و دانستم که آن زندیق دیگر میهنه‌ای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسه‌های پول را بگذار و به‌دور من طواف کن و برگرد و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
مسلم است که سالهای سال پس از این، مراسم حج دایر خواهد بود. چون زیارت است و سیاحت و تجارت و تفنن و تجربه‌ای؛ برای هر دهاتی که از پای آب و گاوش راه افتاده و هیچ فرصت دیگری برای جهانگردی و تجربه سفر ندارد؛ اما اگر توانستیم این حج را درخور آدم قرن بیستم که نه، درخور آدم قرن چهاردهم بکنیم؛ می‌توان امیدوار بود که حج مرحله‌ای باشد و تجربه‌ای در زندگی افراد ملل مسلمان؛ وگرنه حج به‌صورت فعلی، یک بدویت موتوریزه است...
Mahsa Saadati
بزرگترین غبن این سالهای بی‌نمازی ازدست‌دادن صبحها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفت و آمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمی‌خیزی، انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای و هرروز شاهد مجدد این تحول روزانه‌بودن، از تاریکی به روشنایی. از خواب به بیداری و از سکون به حرکت
insadsal
بزرگترین غبن این سالهای بی‌نمازی ازدست‌دادن صبحها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفت و آمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمی‌خیزی، انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای و هرروز شاهد مجدد این تحول روزانه‌بودن، از تاریکی به روشنایی. از خواب به بیداری و از سکون به حرکت
sajjadquote
آنکه از حقارت زندگی روزمره خود گریخته و به اینجا آمده، می‌خواهد جلال ابدیت را در زیبایی بارگاهی مجسم ببیند و به چشم سر ببیند. این را تو بت‌پرستی بدان؛ اما با اساطیر چه می‌کنی؟ مگر نخوانده‌ای که حتی موسی به میقات رفت تا خدا را لمس کند؟ و به چشم سر ببیند
sajjadquote
چاره‌ای نیست جز بین‌المللی‌کردن این «مشاهد». مکه و مدینه و عرفات و منی و اداره آنها را دراختیار هیأت مشترکی از نمایندگان ملل مسلمان‌گذاشتن و از اختیار عرب سعودی درآوردن و از محل درآمد حج، مخارجش را تأمین‌کردن و به‌جای پلیس و شرطه سعودی، راهنما از هر ملتی گذاشتن و جوازدادن به مراسم خاص هریک از مذاهب
sajjadquote
یک سخنرانی حسابی درباره حج و ثوابش و اینکه تو پیاده به «فتح» می‌روی لابد به‌قصد اجری در آخرت؛ ولی آخر این شارب چیست؟ و الخ... گفتم اهل کدام مذهبی؟ مالکی بود. گفتم چند مذهب در اسلام می‌شناسی؟ گفت چهارتا. گفتم در ولایت ما هفتاد و دو مذهب می‌شناسند و من از یکیش. یارو، بغ کرد و رفت.
sajjadquote
تعجب می‌کند که چرا نماز را می‌روم با جماعت اهل تسنن می‌خوانم و پشت سر او نمی‌خوانم. یک‌بار بهش گفتم که: «آقاجان ما آمده‌ایم اینجا که خودمان را در اجتماع گم کنیم. نیامده‌ایم به تشخص و انفراد و انزوا»؛ ولی گمان نمی‌کنم سرش بشود.
sajjadquote
من هیچ شبی چنان بیدار نبوده‌ام و چنان هشیار به هیچی. زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت، هرچه شعر که ازبر داشتم خواندم ــ به‌زمزمه‌ای برای خویش ــ و هرچه دقیق‌تر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی و دیدم که «وقت» ابدیت است؛ یعنی اقیانوس زمان و «میقات» در هر لحظه‌ای و هرجا و تنها با خویش. چرا که «میعاد» جای دیدار تست با دیگری؛ اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن»
sajjadquote
این گم‌شدن عظیم فرد در جمع؛ یعنی آخرین هدف این اجتماع؟ و این سفر...؟ شاید ده‌هزارنفر، شاید بیست‌هزارنفر، در یک آن یک عمل را می‌کردند و مگر می‌توانی میان چنان بی‌خودی عظمایی به سی خودت باشی؟ و فرادا عمل کنی؟ فشار جمع می‌راندت. شده است که میان جماعتی وحشت‌زده و در گریز از یک چیزی، گیر کرده باشی؟ به‌جای وحشت، «بی‌خودی» را بگذار و به‌جای گریز، «سرگردانی» را و پناه‌جستن را. درمیان چنان جمعی اصلاً بی‌اختیار بی‌اختیاری و اصلاً «نفر» کدام است؟ و فرق دوهزار و ده‌هزار چیست؟...
sajjadquote
کعبه قرنهای قرن همچو دیوار ندبه‌ای تکیه‌گاه هر سر خسته‌ای باشد؛ برای این بشریت تنهامانده درمانده به‌فقر و ظلم و نابسامانی.
sajjadquote
منتظریم و انتظار، یعنی احساس بیکارگی. احساس بیهودگی. اینکه هیچ محملی برای توجیه وجود ذیجود خودت نداری.
sajjadquote

حجم

۱۷۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۷۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان