کتاب از کودک کار تا استاندار
معرفی کتاب از کودک کار تا استاندار
کتاب از کودک کار تا استاندار نوشته جمال درویش است. این کتاب خاطرات عبدالحسین مقتدائی است. این کتاب زندگی و خاطرات مردی است که زندگیاش با فقر شروع میشود اما مسیر دیگری پیش میگیرد.
دربار کتاب از کودک کار تا استاندار
از کودک کار تا استاندار داستان نیست، قصه نیست بلکه تصویری واقعی از هزارتوی زندگی است که در اطراف هریک از ما جریان دارد، آنچه که بر کودکان کار، کودکان یتیم، بیسرپرست و یا بدسرپرست میگذرد و ای بسا بسیاری از ما از آن غافل هستیم.
کتابی که اکنون پیش رو دارید مجموعه خاطرات دکتر عبدالحسن مقتدائی استاندار خوزستان است.
خواندن کتاب از کودک کار تا استاندار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به خاطرات پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب از کودک کار تا استاندار
با تأسیس پالایشگاه نفت در اوایل قرن بیستم، آبادان قبله آمال بسیاری از جویندگان کار شد و تعداد زیادی از کارگران مهاجر از همه نقاط کشور و اغلب از استانهای نیمه جنوبی رهسپار این شهر شدند.
بهروز کنارکوهی نیز یکی از هزاران نفری بود که در میانسالی زادگاه خود روستای کنار کوه را که در حد فاصل شهرستانهای هندیجان و دیلم و جزو استان بوشهر محسوب میشود به قصد یافتن شغلی آب و ناندار ترک کرد و موفق شد در پالایشگاه کاری برای خود دست و پا کند. حرفه بهروز بنایی بود، شرکت نفت سیزده کیلومتر مربع از جزیره آبادان را در اختیار داشت که بخشی از آن را تأسیسات فنی پالایشگاه و پتروشیمی اشغال کرده بود و مابقی شامل منازل کارگری و کارمندی، بازار، مراکز فرهنگی، آموزشی و تفریحی بود.
چندین سال قبل از مهاجرت بهروز کنارکوهی به آبادان و در زمانی که در روستای کنارکوه اقامت داشت در پی اختلافی که مابین چهار پسر عبدالله گپ که از ساکنان بحرین بود به وجود آمد دو تن از فرزندان عبدالله به بوشهر مهاجرت کرده و در منطقه بیدو کنارکوه سکنی گزیدند. در آن روزگار بحرین جزو ممالک محروسه ایران بود و مانند جزایر کیش، قشم و غیره در دل آبهای خلیج فارس قرار داشت. آشنایی دو خانواده بحرینی و کنارکوهی از همان زمان آغاز شد.
عبدالحسین بحرینی یکی از نوادگان عبدالله گپ بعدها به هندیجان نقل مکان نمود و در روستای چم تنگ از توابع هندیجان ساکن شد، این نقل مکان مصادف با جنگ جهانی دوم بود؛ زمانی که هندیجان توسط فرمانداری نظامی اداره میشد و به دلیل داشتن خاک حاصلخیز و رودخانهای که از میان آن میگذشت نسبت به مناطق جنوبیتر که از خشکسالی در رنج بودند از سرسبزی بیشتری برخوردار بود و مردم بهطور سنتی به تجارت، صیادی، کشاورزی و دامداری اشتغال داشتند.
عبدالحسین دارای فرزندی به نام رشیده دختری لاغراندام با پوستی روشن شد که این دختر در هندیجان متولد و رشد نمود، هنگامی که رشیده به سن ازدواج رسید، همسر بهروز کنارکوهی او و سه فرزند خود را ترک نموده و به دیار باقی شتافته بود، رشیده به همسری بهروز در آمد و برای او ده فرزند دیگر به دنیا آورد.
چهلوشش سال پس از تأسیس پالایشگاه آبادان و دو سال پس از کودتای ۲۸ مرداد در یک بعدازظهر پاییزی که آفتاب میرفت تا پشت نخلها و دیوارهای آن سوی اروندرود چهرهٔ خود را پنهان سازد در یکی از خانههای خیابان ۹ احمدآباد آبادان که پدرم بهروز کنارکوهی و مادرم رشیده بحرینی به همراه هفت فرزند دیگرشان در آن زندگی میکردند به دنیا آمدم. تولد من با سروصدای خاصی همراه نبود زیرا نه فرزند اول خانواده بودم و نه وضع مالی پدرم اجازه مخارج جشن و سرور را میداد. بنابراین خیلی بیسروصدا پا به این جهان گذاشتم. من پسر پنجم و فرزند هشتم پدرم هستم.
پدرم قدی بلند، پوستی گندمگون و چشمانی خاکستری داشت. موهای سرش جز در دوسوی پیشانی نسبتاً پرپشت بود. به دلیل پایبندی به دین و مذهب، ریش خود را معمولا با ماشین دستی کوتاه میکرد. او عینکی با قاب لاکی به چشم میزد، عرقچینی هم داشت که به رسم بسیاری از مردهای جنوب وقتی در خانه بود یا به مسجد میرفت بر سر میگذاشت. معمولا پیراهنی روشن با جلیقهای تیره میپوشید. در جیب جلیقهاش ساعتی بود با قاب و درپوش نقرهای که من به آن علاقه زیادی داشتم ولی برادرم که از همه بزرگتر بود پس از فوت پدرم آن ساعت را به یک قاری قرآن داد تا به نیت پدر تا چهلم قرآن تلاوت کند.
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب بیشتر از آن که زندگینامه باشد، کتاب پند و اندرز است. نویسنده در جایجای آن روی منبر میرود و ما گمراهان را به راه مستقیم (به زعم خودش) هدایت میکند. از ادامهی مطالعه منصرف شدم.
تازه دانلودش کردم هنوز نخوندمش. ولی به طور کلی خاطرات و زندگینامه ها رو دوست دارم