دانلود و خرید کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم جمعی از نویسندگان
تصویر جلد کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم

کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم

معرفی کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم

کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم اثر مشترک جمعی از نویسندگان است که به عنوان برگزیده‌های دوره اول جایزه داستان‌نویسی انتشارات سه سه تار انتخاب شده‌اند. 

درباره کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم

کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم مجموعه آثار نویسندگانی است که در دوره اول داستان نویسی انتشارات سه سه تار در سال ۱۳۹۹ شرکت کردند و اثرشان به عنوان اثر برگزیده انتخاب شده است. از آنجایی که چاپ داستان در ایران با مشکلات زیادی روبه‌رو است، انتشارات سه سه تار، در ابتدای کارش تصمیم گرفت تا فرصتی فراهم کند تا داستان‌هایی که کمتر شنیده‌ شده‌اند و صداهایی که کمتر به گوش رسیده‌اند، به گوش مردم برسد. 

موضوع دوره اول این جایزه، «خاطرات اولین باری که مردم بود» و شرط شرکت داده شدن داستان‌ها، پانصد کلمه‌ای بودنشان. در همین دوره اول، حدود دویست اثر به دست برگزار کنندگان رسید و این کتاب، حاصل تلاش نویسندگان و ناشر در راستای بهبود وضعیت داستان در ایران است. 

کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم برای تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و داستان کوتاه تجربه لذت‌بخشی رقم می‌زند. 

بخشی از کتاب خاطرات من از اولین باری که مردم

نمى‌دانستم کجا هستم. با یک وجب فاصله از زمین، معلّق و کمى رو به جلو آویزان بودم. اطرافم را مایع غلیظ شیرى گرفته بود که زود همه چیز شفاف و شیشه‌اى شد.

میان همهمه‌اى از فاصله خیلى دور، صدای شوهرم در گوشم پیچید.

_ امیدى هست؟

لباسى تنم نبود. هاله نورانى از تارهاى نازک نقره‌اى مثل زرورق دورم پیچیده شده بود. حس مى‌کردم تارها مثل افسارى به جایی وصلم کرده است.

هوا گرم و گرگ و میش بود. زمین، مادّه ژله‌اى خاکسترى‌ای بود که از آن بخار داغى بلند مى‌شد و تشنه‌ام مى‌کرد. 

دهانم خشک بود. خواستم قدمى بردارم. سُر خوردم و به جلو پرت شدم.

حس ریخته شدن آب روى دستم داشتم. آبى نبود اما احساس مى‌کردم با فشار مى‌ریزد. ولرم بود، کمکم خنک شد.

دستم را طرف دهانم بردم، مثل اتو داغ شد، لبهایم را چسبید و از ترکهایش خون بیرون زد.

وحشت کرده بودم. نشستم، چشمهایم را بستم. ریزش قطرات آبی را که از بالا روى صورتم مى‌ریخت، حس کردم. دست کشیدم به صورتم، خیس نبود. فریاد زدم، جز خس خس صدایى از گلویم بیرون نیامد.

لابه‌لای صداهای مبهم، صدای جریان آب خیلی نزدیکتر بود. برگشتم، در چند قدمى‌ام رودخانه پرآبى جریان داشت. سفید مایل به طلایى بود. آنقدر زلال که راحت مى‌توانستم کف اش را که از خرده سنگهای هزار رنگ پوشیده شده بود، ببینم. از رود حبابهاى اکلیلى به شکل بلور برف، بلند مىشد. از برخوردشان به هم مى‌ترکیدند و صدایی شبیه برخورد تیله‌هاى شیشه‌اى مى‌آمد...

راده کردم و همینکه سمت رودخانه سُر خوردم، آب اش به مایع سیاه غلیظ و چربى تغییر ماهیت داد. بخار داغ و تهوع آوری از آن بلند مى‌شد. به نظر عمیق مى‌رسید و از ماده چرکی لبریز بود. مى‌ترسیدم هر لحظه موجى بلند شود و مرا ببلعد...

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

قیمت:
۸,۹۰۰
تومان