چراغها را من خاموش میکنم
نویسنده: زویا پیرزاد
نوین کتاب گویا
بعضی از نویسندهها گاه بخشی از شخصیت خود را در داستانهایشان بهجا میگذارند. گاه ردی از وجود شخصی او میانه سطور میماند و وقتی کتاب را میخوانی درکی شفاف اما کمرنگ از او پیدا میکنی. اگر جنسیت را هم در همین حوزه بیاوریم زویا پیرزاد نویسنده ارمنیتبار ایرانی کسی است که زنانگیاش در داستانها بهخوبی بروز و نمود یافته است و این همان بخشی است که مرا بهعنوان خواننده راضی از نوشتههایش برمیگرداند. او به زیبایی هرچهتمامتر و با ظرافت حس زنانگی را در میان سطور و کلمات پیچیده و آن را راهی وجود خواننده میکند و با حفظ این ویژگی در نوشتههایش سبکی مخصوص به خود به وجود آورده است.
پیشنهاد میکنیم یادداشت نگاهی به نویسندگان معاصر زن ایرانی هم بیندازید.
او در نوشتههایش از دغدغههای زنان و دلمشغولیهای آنان مینویسد و در انتخاب سوژه تلاشش بر توجه به اموری است که گاه دمدستی و بیاهمیت شمرده میشوند چرا که از زندگی روزمره آمدهاند. او با چنان مهارتی به ریزهکاریهایی همین امور ساده میپردازد که خواننده هر دم با وجهی جدید از این پدیدهها روبهرو است. تلاش پیرزاد بر این بوده تا در آثارش پرده از مشکلات زنان برداشته و با پرداختن به این موضوعها گامی در جهت برطرف کردن آنها و پیدا کردن راهحلهایی درست برداشته باشد. قهرمانان داستانهای او زنانی متفاوت از قشرها و طبقات مختلف اجتماعی هستند. او در لابهلای داستانهایش گاه سرکی به صبوری زنان کشیده و به طاقت آنان در مواجهه با اتفاقهای مختلف میپردازد که در سکوت و رضا روزگار میگذرانند و گاه به سراغ آنهایی میرود که دست به کار شده و میدان مبارزه با سنتهای غلط و مقابله با آنها را در پیشگرفتهاند تا زندگی خود و یا خانوادهشان را تغییر دهند. او در جایی گفته است:
«من در مورد زنان زیاد مینویسم، زیرا موضوع زنان درحال حاضر در مرکز دلمشغولیهای من قرار دارد. اینکه فکر کنیم زنان به مردان وابستهاند واقعا مرا میرنجاند. در ایران، ارمنستان، هندوستان و بسیاری کشورهای دیگر که فرهنگ غیر غربی دارند، دختر زمانی که متولد میشود، دخترِ پدرش است و سپس زنِ شوهرش و در نهایت مادرِ پسرش. سرنوشت و زندگی یک زن همواره به زندگی یک مرد گرهخورده است. این چیزی است که جامعه از زن توقع دارد: کار کردن در منزل، ازدواج کردن و سپس بچهدار شدن».
زویا پیرزاد را از «چراغها را من خاموش میکنم» شناختم و روایت پر جزئیات اما ساده و روانش با آن وصفهای بینظیر فضایی منِ معمار را شیفته خود کرد. با چنان مهارتی به وصف تکتک فضاهایی که داستان در آنها رخ میدهد، کلیت خانه اصلی و محوطه، نحوه ارتباط خانه و فضاهای بیرونی و خیابان پرداخته بود که نهتنها از خط روایی داستان دور نشده بود که این وصفها بهخوبی در تفهیم موقعیتهای خاص رفتاری و روانی شخصیتها کمکحال خواننده بود. حالا که چندین سال از خواندن آن کتاب میگذرد بارقههایی از داستان و کلیتی نسبتا دقیق از آن خانه در ذهن من باقیمانده است که این خود گواه تاثیر و کارکرد این وصفهای دقیق در روند ماجراهاست.
کتاب چنان گیرا بود که بلافاصله به سراغ گزینه دوم رفتم. «عادت میکنیم» نشانههایی از پیرزادی که شناخته بودم را در خود داشت اما در مقام کتاب پیشین نبود هرچند که این کتاب هم در انتشار خود موفق بود و بهخوبی به چاپهای بعدی رسید. شاید هم بخت این بود که انتخاب اولم پرفروشترین کتاب این نویسنده و اثری بوده که جوایزی چون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را به دست آورده بود. این کتاب او به انگلیسی نیز ترجمهشده است. این ترجمه که عنوان «چیزهایی هست که نگفتیم» دارد آمار فروش قابلقبولی از خود بر جای گذاشت و از پرفروشترینهای انتشارات «وان ورد» بود. تعجبی نداشت، من با برگ برندهای شروع کرده بودم و حالا توقع داشتم همه نوشتههایی که از زویا پیرزاد میخوانم در همان حد و اندازه باشند!
بعدها رضا میرکریمی فیلمی با عنوان «به همین سادگی» ساخت. مواجهه من که «چراغها را من خاموشش میکنم» را خوانده بودم با فیلم اینگونه بود که «چه شبیه»! و با گذشت زمان کمی از اکران عمومی انتقادهای زیادی به میرکریمی وارد شد چراکه او وامداریاش به کتاب پیرزاد را اعلام نکرده بود.
بخشی از دقت پیرزاد را در توصیفها شاید بتوان منتج از تجربه مترجمی او دانست که پیش از نوشتن به آن میپرداخت. از آثار ترجمه او میتوان به «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و «آوای جهیدن غوک» که مجموعهای است از هایکوهای شاعران آسیایی اشاره کرد. او پس از تجربه دنیای ترجمه تصمیم به نوشتن گرفت و در آغاز با داستانها کوتاه شروع کرد. ازجمله این آثار او میتوان به «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک» اشاره کرد. نثر متفاوت این داستانها سبب شد تا خوانندگان بسیاری از آنها استقبال کنند. بعدها ناشر دائمی آثار پیرزاد این مجموعهها را در قالب کتابی با عنوان «سه کتاب» منتشر کرد.
مجموعه داستان «طعم گس خرمالو» از این نویسنده توانست یکی از برندگان جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ و جایزه «کوریه انترناسیونال» در سال ۲۰۰۹ باشد. داستان «لکهها» از این مجموعه بهصورت رایگان در طاقچه در دسترس شماست. داستان «یک روز مانده به عید پاک» هم به زبان فرانسوی ترجمه و منتشرشده است. این کتاب در هفتمین دوره کتاب سال ۱۳۷۸ مورد تشویق قرارگرفته است. او به تدریج پیش آمد تا سرانجام بهجایی که اکنون در آن ایستاده، رسید. این مداومت در طی سالها از او نویسندهای قبول ساخت که وجود نامش بر جلد اثری خوانندهای چون مرا به خواندن آن تشویق میکند.
پیرزاد نویسندهای است که آثارش بهبه زبانهای دیگری چون فرانسه، لهستانی، یونانی، انگلیسی، نروژی، آلمانی، فرانسوی، چینی، ایتالیایی، ترکی، اسلوونیایی، گرجی، ژاپنی و ارمنی ترجمهشدهاند و همین اتفاق او را در بین فارسیزبانان و علاقهمندان بیشتری شناسانده است. او مخاطبانی از گوشه گوشه جهان دارد که داستانهایش را میخوانند و همپای قهرمانانش پیش میآیند. او از آبادان شروع کرد و در گسترهای فراتر از کشور تکثیر شد. او چنان در عرصه فعالیتی خود پیش رفت که موفق به دریافت جایزه «شوالیه ادب و هنر» از سوی دولت فرانسه شد.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه