عرفان ثابتی
عرفان ثابتی (Erfan Sabeti) مترجم، محقق، جامعهپژوه و نویسنده، روزنامهنگار متولد ۱۳۵۵، شاید بیشتر شهرت خود را در بین عموم مردم بهخاطر مصاحبهها و تحلیلهایش داشته باشد. اما او پیش و بیش از آن یک مترجم تواناست.
در مقدمهی کتاب «ده فرمان» کیشلوفسکی، ثابتی میگوید بهواسطهی همجواری با بهرام بیضایی، به تماشای فیلمهایی مینشستند و او آنها را نقد و تحلیل میکرد. یکبار فیلمی را برای دیدن معرفی میکند و ثابتی برای اولین بار فیلمی از «کریستف کیشلوفسکی» را میبیند: «فیلمی کوتاه درباره عشق». احتمالا همین فیلم و ناشناختهبودن فیلمساز عاملی میشود که عرفان ثابتی جوان، مجموعهی فیلمنامههای کیشلوفسکی را با نام «ده فرمان» ترجمه کند. هرچند اسم و فرمت آن یک فیلم است؛ اما در اصل یک قسمت از دهگانهی سریالی است. کیشلوفسکی و همکار نویسندهاش، کریستف پیسیویچ، این سریال را بر اساس کتاب مقدس مینویسند و کیشلوفسکی کارگردانی میکند. مجموعهای بینظیر که خواندنش برای علاقهمندان به سینما لازم است. این کار تنها ترجمهی سینمایی عرفان ثابتی بود و دیگر تکرار نشد.
او که دغدغههای فلسفی و جامعهشناسی داشته و در همین موارد هم تحقیق و مطالعه کرده، ترجمههایی معروف هم از کتابهایی که حالا در بین عموم مردم، شناخته شدهاند، ارائه داده است.
معرفی کتابهای عرفان ثابتی
شاید مشهورترین کار ثابتی ترجمهی کتابی از آلن دوباتن است: «تسلیبخشیهای فلسفی». دوباتن در این کتاب با اشاره به نظریات شش فیلسوف کلاسیک، راهکارهایی برای تسلای انسانها پیدا میکند: با کمک سقراط عدم محبوبیت را نادیده بگیریم، سنکا کمکمان میکند بر ناامیدی غلبه کنیم، اپیکور برای بیپولیمان چاره پیدا میکند، مونتنی برای ناکارایی ما راهکارهایی ارائه میدهد، شوپنهاور راهنمای عشاق دلشکسته است و همراه مسیر سخت زندگی هم نیچه. این کتاب ساده و روان است و ترجمه هم به کمک سادگی آن آمده تا متن خوب به فهم بیشتر ما کمک کند.
عرفان ثابتی بعدا و در سال ۸۵ به سراغ آرتور شوپنهاور رفته و این بار کتابی از او را ترجمه میکند: «هنر همیشه برحق بودن». در این کتاب شوپنهاور رهنمودهایی برای موفقشدن در بحث و مجادله بیان میکند. علاوه بر عنوان اصلی، کتاب یک زیرمتن هم دارد: «۳۸ راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خوردهاید.» این عنوان دوم کاملا توضیح میدهد که کتاب قرار است راهکاری برای جدل فراهم کند، نه استدلال و بحث منطقی. کتاب با این هدف نوشته شده که همه با راه و روش افرادی آشنا شوند که با جدل و جایگزین کردنش با استدلال، فکر و منطق، دیگران را سرکوب میکنند. کتاب از خوانندگان میخواهد تلاش کنند از این روشها استفاده نکرده و اگر جایی با آنها مواجه شدند، آن را بشناسند و طبق نظر شوپنهاور بدانند که چگونه در مواردی که حق با آنهاست، با روش منصفانه و درست بر رقیب غلبه کنند.
ثابتی همچنین کتاب «تاملات» اثر مارکوس اورلیوس را هم ترجمه کرده است. کتابی مشتمل بر ۱۲ بخش که در هر کدام جملاتی در حد یک خط یا یک پاراگراف مطرح شده است. تکجملهایهایی که خواندنشان خالی از لطف نیست. اورلیوس فیلسوفی امپراتور بود. همان که در فیلم «گلادیاتور» میخواست رم را دوباره جمهوری کند ولی به دست پسرش کشته شد. او در کتابش میگوید: «سقراط عقاید عوام را یک لولو مینامید. چیزی که فقط بهدرد ترساندن بچهها میخورد.»
«چرندیات پست مدرن» ترجمهای است از کتاب دو نویسنده به نامهای «آلن سوکال» و «ژان بریکمون» که سروصدای زیادی به پا کرده است. کتابْ نظراتِ مخالف و موافقان بسیاری دارد و خیلیها را وادار به جوابگویی کرده است؛ چراکه موضوع کتاب درمورد سوءاستفاده برخی روشنفکران و فیلسوفان پستمدرن از مفاهیم و نظریههای علمی برای نوگرانمایی یا بالاتر نشاندادن بار علمی نظریات و مقالاتشان است. نویسندگان با شوخطبعی در مورد این اشتباهات و شاید هم سوءاستفاده صحبت کردند.
عرفان ثابتی فقط یک کتاب فلسفی که راهگشای زندگی باشد ندارد (تسلیبخشیهای فلسفی)؛ او کتاب «کالین مکگین» با نام «چگونه فیلسوف شدم» را هم ترجمه کرده است. این کتاب یک خودنگاره از نویسندهاش به حساب میآید. کالین مکگین فارغالتحصیل فلسفه است، اما در جامعهای که کمتر دغدغهی فلسفه دارد. به همین دلیل، بهترین راه ارائهی فلسفه را در این کتاب پیاده کرده است. اینکه نویسنده بیشتر قرار است به خودش بپردازد و ایدههای فلسفی را در زندگی خودش نشان دهد، کار سادهای است، مخصوصا وقتی که رشتهی تحصیلی نویسنده فلسفه هم باشد. اما این کار برای یک مترجم، به صرف توانایی کافی نیست. چون باید دو موضوع را در ترجمه لحاظ کند. پس آشنایی با فلسفه اهمیت زیادی پیدا میکند که عرفان ثابتی از عهدهی آن برآمده و کتابْ ارزش خواندن را دارد.
عرفان ثابتی که در اروپا زندگی میکند، نشان داده که دغدغههای اجتماعی و توجه به عموم مردم از موارد مورد توجه اوست. او همیشه سعی کرده با نگاه به ایران و مردمش، متنها و گفتارها و ترجمههایش را انتخاب کند. این نگاه جزئینگر همیشه نتایج خوبی داشته است. به این توجه کنیم که کتابهای ترجمهشده بیشتر موضوع و عناوینی فلسفی داشتند. البته نکتهی مهم کتابها این بود که برای عموم مردم بودند، نه قشر خاصی.
کتاب آخری هم که قرار است در موردش حرف بزنیم همین ویژگیها را دارد. با این نگاه که نویسندهی کتاب در بین مردم، جامعهشناس شناخته میشود تا فیلسوف. کتاب «آمریکا» که در آن ژان بودریار، به جامعهی آمریکا نگاهی نو انداخته است. او مشاهداتش را در این کتاب ثبت کرده و از تاثیری که رسانهها و سینما بر مردم دارند نوشته است. او معتقد است که بعد از قدرتگرفتن رسانههای جمعی، مفاهیم قبلی، بهویژه مفهوم واقعیت زیرورو شدهاند. حالا که فرهنگ رسانه بر انسانها سیطره پیدا کرده است، ما با واقعیت سروکار نداریم. بودریار در این کتاب از وانموده (simulation) و ابرواقعیت یا واقعیت حاد (hyper-reality) سخن میگوید. او رسانه را چیزی فراواقع میدانست و به آن باور نداشت. در این کتاب او در جامعهای بزرگ و متنوع به دنبال نمونه و نشانههای ایده خود میگردد.