دانلود و خرید کتاب صوتی زندگی بی نقص
معرفی کتاب صوتی زندگی بی نقص
کتاب صوتی زندگی بی نقص اثری از چیترا بانرجی دیوا کارونی است که با ترجمه آذر عالیپور و صدای شبنم خاکی میشنوید. این داستان از مجموعه داستان «Arranged Marriage» انتخاب شده است که در ترجمه فارسی، به نام بانوی دریاچه میشناسیم.
درباره کتاب صوتی زندگی بی نقص
داستان زندگی بی نقص، از میان مجموعه داستان «Arranged Marriage» انتخاب شده است. ازدواج مدیریت شده همان نوع ازدواجی است که معمولا از طریق معرفی و به شیوه خواستگاری سنتی صورت میگیرد. در این داستان با شخصیتهایی آشنا میشویم که همگی زنان و دخترانی هستند که در هند به دنیا آمدهاند. ویژگی مشترک دیگر آنها این است که به آمریکا مهاجرت کردهاند. برخیهایشان به خاطر ازدواج و برخی دیگر به خاطر تحصیل. اما آنچه در داستان اهمیت دارد، این است که چگونه زندگی آمریکایی آنان را تحت تاثیر قرار میدهد.
آنها با فرهنگ غرب آشنا میشوند و همین موضوع باعث ایجاد تحولاتی عمیق در ذهنیت و اندیشههای آنان میشود. تغییراتی که شگفتی به بار میآورد. از مقایسه میان تفاوتهای زندگی مادرانشان در هند و شرایطی که آنها در آمریکا دارند.
داستانهایی که چیترا بانرجی دیوا کارونی روایت میکند در فضایی واقعگرایانه شکل میگیرد. توانایی قلم او ظرافتی خاص است که تضاد بین سنت و مدرنیته را در زندگی زنان داستان به تصویر میکشد.
کتاب صوتی زندگی بی نقص را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
زندگی بی نقص اثری است برای تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان و تمام کسانی که دوست دارند داستانهایی از زندگی زنان بخوانند.
درباره چیترا بانرجی دیوا کارونی
چیترا بانرجی دیوا کارونی، از نسل نویسندگان و شاعران هندی است که در آمریکا زندگی میکنند. او عهدهدار ریاست انجمن MAITRI است. این انجمن به هدف کمک به زنان آسیای جنوبی، به ویژه زنانی که قربانی خشونتهای موجود در جامعه خود شدهاند تاسیس شده است.
بخشی از کتاب زندگی بی نقص
ریچارد بازوی مرا گرفت و مرا به طرف در کشاند. ناگهان کریشنا فریاد زد: «ماما! ماما!»
به عقب برگشتم. کریشنا به پهنای صورت اشک میریخت. دوباره صدا زد: «ماما، ماما، ماما!» صدایش همانطور که در خیال مجسم کرده بودم، رسا و دوست داشتنی بود. کلمات بی اختیار از دهانش بیرون میآمد. گویی دریچهای که گلویش را بسته بود، برداشته شده است. گفتم: «تا حالا حرف نزده بود!» ولی انگار کسی ننشنید من چه میگویم.
خانم میهو گفت: «خانم، موندن شما اینجا کارو خرابتر میکنه.» با قیافهای حق به جانب از زیر عینکش مرا نگاه میکرد. خانم اورتیس گفت: «ایشون درست میگن. خواهش میکنم شما برید.»
رنگش قرمز شده بود و نفس نفس میزد. گفتم: «بذارید یه کم دیگه پیشش بمونم...» و سعی کردم خودم را از دست ریچارد رها کنم.
نمیدانستم با کریشنا چه کنم. بغلش کنم؟ ببوسمش یا به او قوت قلب بدهم که به زودی او را پیش خودم میآورم. ریچارد مرا نگه داشته بود و نمیگذاشت بروم. فریاد کشید: «اونو از اینجا ببرید!»
آنها کریشنا را در حال گریه و لگدپرانی به زور به اتاق دیگری کشاندند و ریچارد هم مرا در حال تقلا از در بیرون برد و داخل اتومبیل انداخت.
زمان
۱ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۶۳٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۶۳٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
تا ساعتها دنبال ادامه کتاب بودم و فکر میکردم حتما مشکلی پیش آمده .داستان وسط زمین و هوا ول شد!