دانلود کتاب صوتی خواب دزد با صدای بهمن وخشور + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی خواب دزد

دانلود و خرید کتاب صوتی خواب دزد

معرفی کتاب صوتی خواب دزد

کتاب صوتی خواب دزد نوشته کارا می است. این کتاب با ترجمه فاطمه قاسمی منتشر شده است. کتاب صوتی خواب دزد ماجرای به‌ظاهر ساده یک شهر معمولی است که ناگهان یک مرد عجیب به آن وارد می‌شود و همه چیز را به هم می‌ریزد.

درباره کتاب خواب دزد

همه چیز در شهر با یک روز مانند روزهای دیگر شروع می‌شود، روزی که جودی متوجه یک غریبه با لباسی بلند و کلاهی عجیب شد اول کسی به مرد توجه نمی‌کرد. مرد تازه‌وارد بود و هیچکس او را نمی‌شناخت و او را نادیده می‌گرفتند اما برای جودی آن مرد عجیب بود. مردی با یک چمدان آهنی که از آن میخ بیرون زده بود. مرد مستقیم به طرف مرکز شهر رفت و شروع کرد از دیوار یک پارکینگ چند طبقه بالا رفتن، حالا کم‌کم بقیه متوجه او شدند و سعی کردند با فریاد به او بگویند پایین بیاید اما او گوش نمی‌داد، او با قدرت عجیبش با یک دست ماشین‌ها را بلند می‌کند و به سمت دیگران پرتاب می‌کند و می‌گوید برای کار مهمی به شهر آمده و حالا هم پارکینگ خانه او است. جودی با خودش فکر میکند این مرد ترسناک و عجیب چه قصدی دارد؟

شنیدن کتاب خواب دزد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این داستان را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان‌های عجیب پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خواب دزد

مرکز خرید، نوساز بود و به تازگی کار ساختش تمام شده بود.ِ تمام نما از شیشه بود. چهار پله تا ورودی بزرگ و چهارگوش فروشگاه راه بود و مردم از تمام شهر مثل سیل به داخل آن روانه بودند. طبقه‌ی آخر مرکز خرید پارکینگ اتومبیل بود که بیشتر شبیه زگیل سیمانی به نظر می‌آمد؛ حتی تماشای آن ارتفاع از زمین هم باعث وحشت جودی می‌شد. اما حالا یک نفر آن بالا بود و از روی ِ دیوار کوتاه بین پارکینگ و سقف آویزان شده بود. ِ جودی خیلی سریع او را از کلاه عجیبش شناخت؛ همان مرد غریبه بود. جودی با خودش فکر کرد: حتما می خواهد نمای شهر را از بالا ببیند. می گویند از آن بالا تمام شهر دیده می‌شود.

ناگهان نفس جودی در سینه اش حبس شد.

ـ وای نه! داره چی کار می‌کنه؟!

ً غریبه داشت از لبه‌ی دیوار کوتاه بالا می‌رفت. حالا دیگر تقریبا ِ همه‌ی مردم آن اطراف متوجه او شده بودند و آنها که داخل مرکز خرید بودند، برای دیدن آنچه در بالای مرکز خرید می‌گذشت، از همه طرف دور مرکز خرید جمع شدند. جودی خانواده‌ی خودش را هم دید که همراه بقیه آنجا بودند و غریبه را که هنوز داشت از برآمدگی بالا می‌رفت، نگاه می‌کردند.

مردم می‌گفتند:

ِ ـ اون می خواد جلب توجه کنه!

ـ شایدم می‌خواد از اون بالا پایین بپره!

ِ الف قصاب داد زد: آهای! می‌خوای چی کار کنی؟

ُ غریبه همان طور که مشتش را در هوا تکان می‌داد، جواب داد:

از این به بعد اینجا خونه‌ی منه!

مردم در جواب فریاد زدند: تو اجازه نداری تو پارکینگ ما زندگی کنی!

غریبه خواست چیزی بگوید؛ اما مردم با فریاد میان حرفش می‌آمدند و مدام می‌گفتند: همین حالا بیا پایین اون پارکینگ مال ماست!

فاطمه
۱۴۰۲/۱۰/۲۹

خیلی خوب بود

زمان

۱ ساعت و ۲۹ دقیقه

حجم

۱۲۴٫۲ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱ ساعت و ۲۹ دقیقه

حجم

۱۲۴٫۲ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان