دانلود کتاب صوتی جلو قانون با صدای محمد نوروزی فرسنگی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی جلو قانون

دانلود و خرید کتاب صوتی جلو قانون

معرفی کتاب صوتی جلو قانون

کتاب صوتی جلو قانون، داستانی نمادین و شنیدنی از فرانتس کافکا است. داستان جلو قانون در حقیقت نقدی است بر قانونی که در برابر افراد، یکسان عمل نمی‌کند. 

جلو قانون را صادق هدایت به فارسی برگردانده است. شنیدن نسخه‌ی صوتی این اثر با صدای محمد نوروزی فرسنگی، تجربه‌ای دلنشین خواهد بود. 

درباره‌ی کتاب صوتی جلو قانون

کتاب صوتی جلو قانون، داستان پیرمردی روستایی است که اجازه‌ی ورود به قانون را می‌خواهد. او به پاسبانی برمی‌خورد که جلو در ایستاده است و به او می‌گوید الان امکانش نیست که قانون را ببیند اما بعدا ممکن است بتواند. او به پیرمرد روستایی می‌گوید که او تنها پاسبان قانون نیست و پاسبان‌هایی به مراتب قوی‌تر و تواناتر از او وجود دارند. به همین ترتیب مرد صبر می‌کند و صبر می‌کند...

اگر قرار بر تعبیر روانکاوانه‌ی داستان جلو قانون باشد، شاید بتوان مرد روستایی را نمادی از ناخودآگاه ما دانست. با این حال می‌توان داستان جلو قانون را به گونه‌های دیگر اجتماعی یا شاید حتی سیاسی نیز تعبیر کرد. 

کتاب صوتی جلو قانون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از مطالعه و خواندن داستان‌های کوتاه خارجی لذت می‌برید، داستان جلو قانون را انتخاب کنید.

درباره‌ی فرانتس کافکا 

فرانتس کافکا زاده ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان در سده ۲۰ میلادی است. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به‌شمار می‌آیند.

فرانتس کافکا به دوست نزدیک خود ماکس برود وصیت کرده بود که تمام آثار او را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از این دستور وصیت‌نامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند. مسخ مهم‌ترین اثر اوست و رمان محاکمه و رمان قصر که ناتمام مانده است از دیگر آثار کافکا هستند. او در نوشته‌هایش اتفاقات پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع گرایانه توصیف می‌کند و همین سبک خاص او است که به نام کافکایی می‌شناسیم.

فرانتس کافکا در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ بر اثر بیماری سل، درگذشت.

جملاتی از کتاب صوتی جلو قانون

جلو قانون، پاسبانی دم در قد برافراشته بود. یک مردِ دهاتی آمد و خواست که وارد قانون بشود، ولی پاسبان گفت که عجالتاً نمی‌تواند بگذارد که او داخل شود. آن مرد به فکر فرو رفت و پرسید: آیا ممکن است که بعد داخل شود؟ پاسبان گفت: «ممکن است، اما نه حالا.» پاسبان از جلو در که همیشه چهار طاق باز بود، رد شد و آن مرد خم شد تا درون آن‌جا را ببیند. پاسبان ملتفت شد، خندید و گفت: «اگر با وجود دفاع من اینجا آن‌قدر تو را جلب کرده، سعی کن که بگذری، اما به خاطر داشته باش که من توانا هستم و من آخرین پاسبان نیستم. جلو هر اتاقی پاسبانی تواناتر از من وجود دارد، حتا من نمی‌توانم طاقت دیدار پاسبان سوم بعد از خودم را بیاورم.» مرد دهاتی منتظر چنین اشکالاتی نبود، آیا قانون نباید برای همه و به‌ طور همیشه در دسترس باشد، اما حالا که از نزدیک نگاه کرد و پاسبان را در لبادۀ پشمی با دماغ تک تیز و ریش تاتاری دراز و لاغر و سیاه دید، ترجیح داد که انتظار بکشد تا به او اجازۀ دخول بدهند. پاسبان به او یک عسلی داد و او را کمی دورتر از در نشانید. آن مرد آن‌جا روزها و سال‌ها نشست. اقدامات زیادی برای این‌که او را به داخل بپذیرند، نمود و پاسبان را با التماس و درخواست‌هایش خسته کرد. 

Feri
۱۴۰۰/۰۵/۱۹

۵ دقیقه کتاب، ده هزار تومن؟؟؟؟؟؟؟

زمان

۵ دقیقه

حجم

۵٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۵ دقیقه

حجم

۵٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان